خبرگزاری شبستان - مهدی رحمانیان| در دنیای ورزش، بعضی نامها تنها با مدال شناخته نمیشوند؛ با «مسیر» است که شناخته میشوند. مسیری که از محدودیت عبور کرده، از ترس گذشته و به باور رسیده است. محمدعلی کاظمی ــ که همه او را با نام «شایان» صدا میزنند ــ یکی از همین نامهاست؛ نوجوانی کمبینا از جهرم که در رقابتهای پاراآسیایی جوانان ۲۰۲۵ دبی، تنها در دو روز نخست، پنج مدال نقره را برای ایران به ارمغان آورد و نگاهها را متوجه ارادهای کرد که فراتر از دید ظاهری حرکت میکند.
شایان در کلاس S۱۳ شنا میکند؛ کلاسی که مخصوص ورزشکاران کمبیناست. او با وجود محدودیت بینایی، مسیر ورزش حرفهای را انتخاب کرده و آن را با جدیت، نظم و رؤیای بزرگ دنبال میکند. پنج مدال پاراآسیایی، ۲۵ مدال کشوری و چهار رکورد ملی، فقط بخشی از کارنامه نوجوانی است که هنوز دانشآموز کلاس دهم است، اما هدفش را طلای پارالمپیک گذاشته.
آب، برای هر کسی فقط آب است؛ اما برای شایان، جاییست که جهان را واضحتر از خشکی میبیند. جایی که صدای ضربان قلبش با برخورد دستها به آب یکی میشود و مسیرش را نه با چشم، که با حس و تمرکز پیدا میکند. نوجوانی که کمبینایی، خط پایان رؤیاهایش نشد؛ بلکه او را واداشت دقیقتر، عمیقتر و جسورتر شنا کند. حالا نامش در میان مدالآوران پاراآسیایی جوانان میدرخشد؛ شایان کاظمی، شناگری که پیش از آنکه یاد بگیرد روی سکو بایستد، آموخت چگونه در تار و روشن زندگی، مسیر خودش را پیدا کند.
در گفتوگوی ما با این نوجوان قهرمان ملی، شایان از خودش، از ترسهای اولیه، از حمایت مادر، از روزی که فهمید میتواند «متفاوت» باشد، از استخر، مدالها، استرس مسابقات و رؤیاهایش میگوید؛ گفتوگویی صادقانه با نوجوانی که کم میبیند، اما آینده را خیلی واضح میبیند.

از ترسِ اولین قدم تا آشتی با آب
اولین مواجهه شایان با استخر، شبیه خیلی از شروعهای قهرمانانه نبود؛ خبری از شوق و هیجان اولیه نبود. خودش صادقانه میگوید «میترسیدم». ترسی طبیعی برای نوجوانی که جهان اطرافش را واضح نمیبیند و باید به فضایی قدم بگذارد که حتی برای افراد بدون محدودیت بینایی هم میتواند دلهرهآور باشد.
کمبینایی برای او فارغ از یک محدودیت پزشکی؛ چیزی شبیه معلمی سختگیر است که یادش داده بیشتر تمرکز کند، دقیقتر بشنود و به بدنش اعتماد کند.
اما همین ترس، نقطه آغاز مسیری شد که بعدها به مدالهای رنگارنگ ختم شد. شنا انتخاب او نبود؛ انتخاب خانواده بود، انتخابی از سر نگرانی، مراقبت و امید. انتخابی که کمکم به علاقه، و علاقهای که به هدف تبدیل شد.
کمبینایی؛ مانع یا معلم؟
شایان کمبیناست؛ واقعیتی که نه پنهانش میکند و نه از آن قهرمانانه حرف میزند. او ساده میگوید حدود یک سال و هشت ماه پیش بود که فهمید باید با این شرایط زندگیاش را از نو تعریف کند.
اما کمبینایی برای او فارغ از یک محدودیت پزشکی؛ چیزی شبیه معلمی سختگیر است که یادش داده بیشتر تمرکز کند، دقیقتر بشنود و به بدنش اعتماد کند. در آب، جایی که دیدن کمتر اهمیت دارد، شایان یاد گرفته با ریتم نفسها، شمارش حرکتها و حس آب، مسیرش را پیدا کند.
نقش خانواده؛ ستون پنهان موفقیت
پشت هر شنای سریع، تکیهگاهی آرام وجود دارد. وقتی از نقش خانواده میپرسیم، مکث نمیکند؛ فوراً میگوید «خیلی زیاد، مخصوصاً مادرم». این جمله کوتاه، وزن سالها همراهی، صبر و دلنگرانی را با خودش دارد. خانوادهای که هم انتخابگر مسیر اولیه بودند و هم مشوق ادامه راه؛ آنقدر که شایان امروز بتواند از خودش توقع طلا داشته باشد، نه فقط مدال.

مربیان و مسیر حرفهای شدن
راه شایان در شنا، با نامهای مختلفی گره خورده است؛ از محمد دلیر در شروع، تا آقای قربان و حالا ایمان یابنده که مسیر حرفهایاش را با او ادامه میدهد. خودش تأکید میکند که در دو سال اخیر، نقش مربیان و دوستانش در پیشرفت او «خیلی پررنگ» بوده. این پیشرفت فقط در زمانسنجیها و رکوردها خلاصه نمیشود؛ در اعتمادبهنفس نوجوانی است که یاد گرفته در یک تیم دیده شود، شنیده شود و جدی گرفته شود.
۲۵ مدال کشوری، چهار رکورد ملی و پنج مدال پاراآسیایی، برای یک نوجوان ۱۵ ساله آمار کوچکی نیست. اما شایان جایی که باید خوشحال باشد، صادقانه از حس بدش میگوید.
مدالها، رکوردها
۲۵ مدال کشوری، چهار رکورد ملی و پنج مدال پاراآسیایی، برای یک نوجوان ۱۵ ساله آمار کوچکی نیست. اما شایان جایی که باید خوشحال باشد، صادقانه از حس بدش میگوید؛ از پنج نقرهای که در دبی گرفت، در حالی که بیمار بود و انتظار طلا داشت.
همین جمله، مرز بین «مدالآور بودن» و «قهرمان فکر کردن» را نشان میدهد. او خودش را با سکوها نمیسنجد، با توان واقعیاش میسنجد.
دبی؛ بین هیجان و استرس
دعوت به رقابتهای پاراآسیایی دبی، برایش ترکیبی از خوشحالی و فشار بود. فضای مسابقات را نه کاملاً استرسزا میداند و نه فقط هیجانانگیز؛ «هر دو با هم». سختترین تجربهاش هم به یک مسابقه خاص برمیگردد؛ قهرمانی کشور ۱۴۰۳، انتخابی تیم ملی. جایی که فهمید مسیر حرفهای، جز رقابت با دیگران، رقابت با نسخه دیروزِ خودت است.

رؤیاهایی فراتر از استخر
وقتی از آینده میپرسم، بیتعارف میگوید: طلای المپیک و بعد مربیگری. اما زندگی شایان فقط به استخر ختم نمیشود. از بزرگترین آرزوی شخصیاش خارج از ورزش میگوید: «دوست دارم پولدار بشم، موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشم و بتونم به دیگران کمک کنم.» جملهای که نشان میدهد تجربه محدودیت، او را به فکر دیگران هم رسانده است.
«تلاش خودتون رو بکنید و خودتون رو باور داشته باشید.» شاید این جمله را زیاد شنیده باشیم، اما وقتی از زبان نوجوانی میآید که مسیرش را در تار و روشن زندگی پیدا کرده، معنا و وزن دیگری پیدا میکند.
پیام شایان به همسنوسالها
اگر قرار باشد حرف آخر را خودش بزند، پیامش ساده و بیزرقوبرق است؛ درست شبیه خودش: «تلاش خودتون رو بکنید و خودتون رو باور داشته باشید.» شاید این جمله را زیاد شنیده باشیم، اما وقتی از زبان نوجوانی میآید که مسیرش را در تار و روشن زندگی پیدا کرده، معنا و وزن دیگری پیدا میکند.
شایان شاید دنیا را مثل خیلیها نبیند، اما چیزی را میبیند که مهمتر است. او امکان رشد، امکان موفقیت و امکان ساختن آیندهای که از محدودیتها بزرگتر است را میبیند. او هنوز در آغاز راه است؛ راهی که از استخرهای محلی جهرم شروع شده و میتواند به سکوی پاراالمپیک ختم شود.
نظر شما