اولین شهید شاخص کانون‌های مساجد که میدان مین، سکوی پروازش شد

«اصغر اسدی» اولین مدیر کانون فرهنگی هنریِ مسجدی در ایلام و اولین شهید شاخص کانون‌های فرهنگی هنری مساجد است که سال ۱۳۸۲ کانون فرهنگی هنری «شهدای بانقلان» را در روستای بانقلان ایلام تاسیس کرد. فرزند شهید بود، پدرش شهید «حمید اسدی» حین مأموریت سپاه و در ۳۷ سالگی به شهادت رسید.

به گزارش خبرنگار گروه مسجد و کانون‌های مساجد خبرگزاری شبستان؛ «شهادت بدین معنا است که یک انسان، برترین و محبوب‌ترین سرمایه‌ی دنیایی خویش را نثار آرمانی سازد که معتقد است زنده ماندن و بارور شدن آن، به سود بشریت است. خاصیت کشته شدن در راه خدا این است که انسانی جان خود را صرف می‌کند برای یک هدف و مقصد الهی و خدای متعال هم در پاسخ به این ایثار و گذشت بزرگ، حضور او را در ملّت او تداوم می‌بخشد و یاد، فکر و آرمان او زنده می ماند. بزرگداشت شهدا برای آینده‌ی این کشور، حیاتی و ضروری است. روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. در بیان زندگی‌نامه‌ی شهیدان سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها و چگونگی مشیء زندگی اینها را تبیین کنیم، این مهم است. گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست».

این جملات بخشی از فرمایشات رهبر عزیز و مقتدرمان حضرت امام خامنه‌ای (حفظه الله) در وصف شهید و شهادت است. با توجه به تاکیدات رهبر انقلاب برموضوع حفظ یاد و نام شهدا و زنده نگهداشتن ارزش شهادت، ستاد کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور در راستای عمل به منویات رهبری و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در طرحی ابتکاری و با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رویداد «سه‌شنبه_های_تکریم_شهدایی» را رقم زد. این طرح در دولت دوازدهم کلید خورد و همچنان ادامه دارد.

این طرح، فصل جدیدی از بازخوانی زندگینامه شهداست. فرصتی برای این که سیره شهدایی را بازخوانی کنیم که به تعبیر شهید والامقام «سپهبد حاج قاسم سلیمانی» ابتدا شهادت را زندگی کردند و بعد به مقام شهادت رسیدند و چه جایی برتر و بهتر از مسجد برای این سبک زندگی و تمرین رسیدن به مقام «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ»... شهدایی که «بچه مسجدی» بودند و مسجد سکوی پرواز و عروج‌شان شد. در سه شنبه شهدایی امروز از زندگی شهید «اصغر اسدی»، موسس کانون فرهنگی هنری «شهدای بانقلان» در استان ایلام بیشتر می خوانیم.

اولین شهید شاخص کانون‌های مساجد که میدان مین، سکوی پروازش شد

«اصغر اسدی» اولین مدیر کانون شهید در ایلام و اولین شهید شاخص کانون‌های فرهنگی هنری مساجد است که سال ۱۳۸۲ کانون فرهنگی هنری «شهدای بانقلان» را در روستای بانقلان ایلام تاسیس کرد.

فرزند شهید بود. پدرش شهید «حمید اسدی» حین مأموریت سپاه و در ۳۷ سالگی به شهادت رسید. با ماشین تریلی خودش  برای سپاه در کرمانشاه منطقه بیستون مهمات می‌برد که هواپیماهای جنگی عراق حمله می‌کنند و بمب‌های خوشه‌ای شلیک می‌کنند. «حمید» مجروحیت عمیقی برمی‌دارد و چند روز در بیمارستان بستری می‌شود و سپس به شهادت می‌رسد.

«اصغر»۲۰ آذر ۱۳۵۸ در روستای بانقلان از توابع شهرستان ایلام به دنیا آمد. تا مقطع متوسطه در هنرستان فنی امام خمینی (ره) ادامه تحصیل داد. بعد مقطع متوسطه فعالیت‌های فرهنگی جهادی خود را در مسجد امام رضا علیه السلام آغز کرد. عاشق تفحص و شهدا بود و هفت سال این کار را انجام می‌داد. خیلی به این کار علاقه‌مند بود.

«اصغر اسدی» در دوران دفاع مقدس علیرغم سن پایین در بخش دانش آموزی به جمع آوری کمک‌های مردمی برای جبهه ها مشغول شد. ۱۳۸۵ با توجه به اهمیت پاکسازی میادین آلوده به مین به عضویت قرارگاه پاکسازی وابسته به سپاه پاسداران و وزارت دفاع درآمد.  در پاکسازی مناطق آلوده به مین ایلام ، کردستان و آذربایجان غربی نقش برجسته ای ایفا کرد و ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۲ همزمان با محرم حسینی در حین عملیات پاکسازی میادین مین در منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نائل شد و به آرزوی دیرینه و همیشگی خود یعنی همجواری با شهدا و به ویژه پدر شهیدش رسید.

اولین شهید شاخص کانون‌های مساجد که میدان مین، سکوی پروازش شد

همیشه نگران مملکت بود. وابستگی و علاقه زیادی به شهدا داشت. مثل یک فرمانده مسلط به جنگ، مسائل مربوط به دفاع مقدس را روایت می‌کرد. مادر«اصغر» می گوید: ظهر وقت اذان بود و من نمازم را خوانده بودم. پسر کوچکم دوان دوان و با حالتی پریشان به خانه آمد و فقط نام برادرش را صدا می‌کرد. گفتم برای اصغر اتفاقی افتاده؟ گفت رفته روی مین و دو انگشت دست و پایش قطع شده است. من نگران نشدم و گفتم اشکالی ندارد، جانبازی برای ابوالفضل عباس است. گفتم اگر زنده باشد خیال من راحت است. به پسر بزرگم زنگ زدم او هم گفت اصغر زنده است. در خانه نشسته بودم که اقوام می‌آمدند و سر می‌زدند. به آنها گفتم چیزی نشده! من سه پسر دیگر هم دارم که آنها را هم فدای اسلام و قرآن می‌کنم. ساعت ۴ بعداز ظهر دیدم تمام همسایه‌ها به خانه‌مان آمدند. می‌گفتند برای احوالپرسی آمده‌ایم ولی یک ربع بعد دیدم همه با گریه و زاری مرا در آغوش می‌گیرند و می‌گویند اصغر شهید شده است. من هم گفتم فدای امام حسین و حضرت عباس باشد. ماه محرم بود که شهید شد.

دوستانش می‌گفتند آن روز چهارمین را خنثی کرده بود اما یکی از مین‌هایی که فکر می‌کرد خنثی شده ناگهان منفجر می‌شود و دست و پایش را مجروح می‌کند. در همان حال هم می‌گفته «ابوالفضل عباس » کمکم کن که من هم مثل تو شدم. به همکارانش می‌گوید آنها وارد میدان مین نشوند و با پشت خودش را از میدان مین بیرون می‌کشد.

کد خبر 1857329

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha