یک مسجد، ده‌ها رؤیای کوچک؛ ماجرای کلاس‌های متفاوت مسجد ولی‌عصر(عج)

برای گروهی از بچه‌ مسجدی‌های آباده، کلاس‌های کمک‌درسی مسجد ولی‌عصر(عج) علاوه بر فرصتی برای تقویت درس‌ها؛ جایی است که نوجوانان یاد گرفته‌اند از پرسیدن نترسند، با هم همکاری کنند و مفهوم «فهمیدن» را دوباره تجربه کنند.

به گزارش خبرگزاری شبستان از فارس، در روزهایی که فشار امتحان‌ها و سرعت تکراریِ آموزش کلاس‌های درس، بسیاری از دانش‌آموزان را خسته و دلسرد کرده، در گوشه‌ای از آباده اتفاقی در جریان است که شاید از دور چندان دیده نشود، اما برای نوجوانانی که در آن حضور دارند طعم تازه‌ای از یادگیری را رقم زده است. مسجد ولی‌عصر(عج) این روزها صدای متفاوتی دارد؛ صدای گفت‌وگوهایی که از دل سؤال‌ها می‌آید، لبخندهایی که از فهمیدن یک مسئله بلند می‌شود و قدم‌هایی که به‌جای اضطراب، با اشتیاق وارد کلاس می‌شوند.

همه چیز از یک تصمیم ساده شروع شد؛ گروهی از دانش‌آموزان که هرکدام با انگیزه‌ای به ظاهر کوچک اما درواقع جدی، انتخاب کردند عصرهای خود را به کلاس‌های کمک‌درسی این مسجد اختصاص دهند. یکی می‌خواست نمره‌هایش بهتر شود، دیگری دنبال فهم واقعی درس بود، و برخی هم فقط به دنبال فضایی بودند که نفس تازه‌ای به درس خواندنشان بدهد. اما کسی تصور نمی‌کرد آنچه در این کلاس‌ها اتفاق می‌افتد، فراتر از یک دوره تقویتی معمولی باشد.

انگیزه‌ها متفاوت است. «می‌خواستم نمره‌هام بهتر بشه، ولی دنبال جایی بودم که فشار کمتر باشه»، این را سامان، یکی از دانش‌آموزان کلاس هشتم می‌گوید. کنار او علی ایستاده؛ پسری که برخلاف هم‌سن‌وسال‌هایش بیش از نمره به درک مطلب فکر می‌کند.

فضا از همان روزهای اول با کلاس‌های رایج مدارس فرق داشت. روی صندلی‌های ساده سالن، بچه‌هایی نشسته بودند که به‌جای سکوت خسته‌کننده، با کنجکاوی حرف می‌زدند و سؤال می‌پرسیدند. معلمی که روبه‌رویشان ایستاده بود، نه به دنبال مرور خشک تمرین‌ها بود و نه تکرار نکات درسی، بلکه تلاش داشت یادگیری را از دل زندگی روزمره بیرون بکشد. همین تفاوت کوچک، آرام‌آرام اتفاق‌های بزرگی را رقم زد.

از دل این جمع کوچک، همکاری‌هایی شکل گرفت که به رقابتی سالم و سازنده تبدیل شد. دانش‌آموزانی که پیش‌تر در کلاس‌های مدرسه کمتر دیده می‌شدند، حالا مقابل دوستانشان می‌ایستادند و مفاهیم سخت را توضیح می‌دادند. کلاس به جایی تبدیل شد که در آن اشتباه کردن ترسناک نبود و پرسیدن، نشانه ضعف تلقی نمی‌شد.

صدای ورق‌زدن کتاب‌ها و گفت‌وگوهای کوتاه دانش‌آموزان در هم می‌آمیزد؛ جمعی از نوجوانانی تصمیم گرفته‌اند نیمه سال تحصیلی را با انتخابی تازه ادامه دهند، آن هم حضور در کلاس‌های کمک‌درسی مسجد است.

انگیزه‌ها متفاوت است. «می‌خواستم نمره‌هام بهتر بشه، ولی دنبال جایی بودم که فشار کمتر باشه»، این را سامان، یکی از دانش‌آموزان کلاس هشتم می‌گوید. کنار او علی ایستاده؛ پسری که برخلاف هم‌سن‌وسال‌هایش بیش از نمره به درک مطلب فکر می‌کند: «حس کردم اگر روش درس‌خواندنم عوض بشه، خودِ درس‌ها هم راحت‌تر می‌شن.»

یک مسجد، ده‌ها رؤیای کوچک؛ ماجرای کلاس‌های متفاوت مسجد ولی‌عصر(عج)

اما آنچه این کلاس را از فضاهای آموزشی مشابه جدا می‌کند، علاوه بر انگیزه بچه‌ها، رویکرد متفاوت معلم است. کلاس از همان روزهای نخست حالتی شبیه کارگاه دارد؛ صندلی‌ها دایره‌وار چیده شده، و معلم—که دانش‌آموزان او را «آقای مربی» صدا می‌زنند—قرار نیست درس را از پشت میز دیکته کند.

او معتقد است فهم، زمانی شکل می‌گیرد که «درس از کتاب بیرون بیاید و وارد زندگی شود». به همین دلیل، هر جلسه با یک سؤال شروع می‌شود؛ سؤال‌هایی که بیشتر شبیه پرسش‌های روزمره‌اند تا فرمول‌های ریاضی و قواعد کتاب درسی.

معلم از همان روز نخست تکلیف را روشن می‌کند که اینجا بنا نیست «تکرار مدرسه» باشد. او با لبخند به دانش‌آموزان می‌گوید: «اگر قرار بود فقط از روی کتاب تمرین حل کنیم، همین کار را در خانه هم می‌توانستید بکنید. اینجا می‌خواهیم فکر کنیم؛ با هم.» همین جمله، برای بعضی از بچه‌ها که به کلاس‌های خشک و رسمی عادت کرده‌اند، اولین غافلگیری است.

متدی که فضا را تغییر می‌دهد

یکی از دانش‌آموزان که معمولاً در مدرسه کم‌حرف‌تر است، با لبخند می‌گوید: «اینجا جرئت دارم سؤال بپرسم. چون حس نمی‌کنم اگر نفهمم مسخره‌ام می‌کنند.»

روش تدریس در این کلاس نه شبیه کلاس خصوصی است و نه کاملاً شبیه کارگاه آموزشی. آقا مربی حین توضیح فرمول‌ها از مثال‌های ساده زندگی حرف می‌زند؛ مثلاً برای روشن کردن یک نکته علمی، از تقسیم کار در یک خانواده مثال می‌آورد. همین مثال‌های ملموس، یخ کلاس را آب می‌کند.

یکی از دانش‌آموزان که معمولاً در مدرسه کم‌حرف‌تر است، با لبخند می‌گوید: «اینجا جرئت دارم سؤال بپرسم. چون حس نمی‌کنم اگر نفهمم مسخره‌ام می‌کنند.» جملاتی از این دست در کلاس زیاد شنیده می‌شود؛ نشانه‌ای از این‌که فضا تنها فضای درس نیست، بلکه محیطی برای اعتمادسازی است.

در یکی از همین جلسات، بحث ساده‌ای درباره حجم آب در یک بطری پلاستیکی، به دریچه‌ای برای فهم یکی از مفاهیم مهم فیزیک تبدیل می‌شود. دانش‌آموزان دور میز جمع می‌شوند؛ گروه‌ها تشکیل می‌شود، هرکدام اندازه‌گیری و آزمایش می‌کنند. یکی از بچه‌ها با خنده می‌گوید: «اینجوری درس خوندن بیشتر شبیه بازیه. تازه بهتر هم می‌فهمیم.»

رقابتی که تبدیل به همکاری می‌شود

با گذشت یکی دو هفته، ترکیب کلاس شکل جدیدی پیدا می‌کند. گروه‌هایی سه یا چهار نفره تشکیل می‌شود و هر گروه، بخشی از یک مسئله یا پروژه کوچک را برعهده می‌گیرد. برای همه توضیح می‌دهند، از هم ایراد می‌گیرند و با اشتیاق راه‌حل پیدا می‌کنند. مربی در گوشه کلاس قدم می‌زند و فقط در لحظه‌ای که لازم باشد وارد بحث می‌شود.

یک مسجد، ده‌ها رؤیای کوچک؛ ماجرای کلاس‌های متفاوت مسجد ولی‌عصر(عج)

«اولش فکر می‌کردم رقابت بین بچه‌ها سخت می‌شود، ولی برعکس شد؛ رقابت‌ها بهم کمک کرد بفهمم چه جاهایی مشکل دارم.» این را محمدحسین، یکی از دانش‌آموزان، می‌گوید. اما شاید مهم‌ترین اتفاق این باشد که دانش‌آموزانی که در مدرسه معمولاً ساکت‌اند، حالا داوطلب می‌شوند پشت تخته بروند و برای دیگران توضیح دهند. مربی می‌گوید: «اینجا بچه‌ها تازه می‌فهمند چقدر بلدند؛ چون فرصت دیده شدن دارند.»

این همکاری‌ها، کم‌کم رقابت سالمی را میانشان شکل می‌دهد. کسانی که تا چند ماه قبل از پاسخ دادن در کلاس معمولی گریزان بودند، حالا داوطلب می‌شوند تا راه‌حل‌ها را برای دیگران توضیح دهند. آقای مربی معتقد است این تغییر تنها با اعتماد به نفس ایجاد می‌شود: «وقتی بچه‌ها احساس کنند اشتباه کردن بخشی از یادگیریه، جرأت حرف زدن هم پیدا می‌کنن.»

وقتی آموزش از قالب حفظیات فاصله می‌گیرد و به درک و تجربه نزدیک می‌شود، یادگیری دیگر یک وظیفه اجباری نیست؛ تبدیل به بخشی از زندگی روزمره می‌شود. در چنین فضایی، کودکانی که قرار بود تنها «نمره بهتر» بگیرند، به تدریج یاد می‌گیرند چگونه فکر کنند، چگونه مسئله حل کنند و چگونه با هم‌کلاسی‌هایشان کار گروهی داشته باشند.

جلوه این اعتماد به نفس در پروژه‌های کوچک کلاسی مشخص‌تر است؛ نمایش‌های کوتاه علمی، ارائه‌های دو نفره و حتی مسابقه‌هایی که در آن دانش‌آموزان باید «بهترین روش توضیح یک مفهوم» را پیدا کنند. یکی از مادران که برای بردن فرزندش آمده، می‌گوید: «پسرم قبلاً خیلی از ریاضی می‌ترسید. اما حالا خودش برایم درس‌ها را توضیح می‌دهد.»

وقتی آموزش از قالب حفظیات فاصله می‌گیرد و به درک و تجربه نزدیک می‌شود، یادگیری دیگر یک وظیفه اجباری نیست؛ تبدیل به بخشی از زندگی روزمره می‌شود. در چنین فضایی، کودکانی که قرار بود تنها «نمره بهتر» بگیرند، به تدریج یاد می‌گیرند چگونه فکر کنند، چگونه مسئله حل کنند و چگونه با هم‌کلاسی‌هایشان کار گروهی داشته باشند.

یادگیری؛ از چارچوب کتاب تا شناخت جهان

پروژه‌های کوتاه علمی—از یک آزمایش ساده گرفته تا ساخت یک نمایش کوچک—به بخش ثابت جلسات تبدیل شده است. همین فعالیت‌ها باعث شده دانش‌آموزان تصور تازه‌ای از مفهوم «درس خواندن» پیدا کنند. یکی از بچه ها می‌گوید: «وقتی فهمیدم چرا یک فرمول علمی چگونه به دست می‌آید، دیگر حفظ کردنش سخت نبود.»

در میانه یکی از کلاس‌ها، مربی جمله‌ای می‌گوید که به نظر می‌رسد خلاصه‌ی فلسفه این دوره باشد: «دانش فقط چیزی نیست که در دفترها می‌نویسید؛ دانشی ارزش دارد که بتواند چیزی از زندگی را برایتان روشن کند.»

پایانی که تازه آغاز یادگیری است

حضور این نوجوان‌ها در مسجد، هم برای خانواده‌ها دلگرم‌کننده است و هم برای برگزارکنندگان نشانه‌ای از موفقیت یک تجربه متفاوت. اکنون بعد از چند هفته، بسیاری از دانش‌آموزان توانسته‌اند اعتمادبه‌نفس تازه‌ای در فهمیدن و پرسیدن به دست آورند. برخی از آنها می‌گویند که دوست دارند سال آینده هم این دوره‌ها ادامه پیدا کند.

کلاس که تمام می‌شود، بچه‌ها با صدای بلند از هم خداحافظی می‌کنند و برخی هنوز درباره مسئله‌ای که نیمه‌کاره مانده، بحث می‌کنند. شاید همین صحنه ساده، بهترین نشانه این باشد که یادگیری، اگر درست فهمیده شود، تجربه‌ای لذت‌بخش و جمعی است.

تا پایان ترم، این کلاس‌ها علاوه بر نمره‌ها، حال‌وهوای دانش‌آموزان را هم تغییر داده است. یکی از آنها حین خروج از مسجد به دوستش می‌گوید: «اصلاً فکر نمی‌کردم مسجد جایی باشه که توش ریاضی رو بهتر یاد بگیرم.»

این جمله، شاید بهترین خلاصه برای تجربه آموزشی تازه‌ای باشد که در دل یک مسجد شکل گرفته است؛ تجربه‌ای که می گوید گاهی لازم است تنها محیط را عوض کرد تا یادگیری معنای دیگری پیدا کند.

کد خبر 1850696

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha