خبرگزاری شبستان – استان مازندران؛ مریم نظری/ هوا رو به خنکی شامگاه میرفت، اما گرمایی شگفتانگیز در دل مردم محمودآباد موج میزد؛ گویی در واپسین روزهای پاییز، بهاری ناگهانی شکفته باشد.
خبر رسیده بود که دو میهمان والامقام، دو برادر گمنام از سرزمین هشت سال حماسه و ایثار، شامگاه دوشنبه قدم به مصلای جمعه شهر میگذارند.
با ورود ۱۰ شهید خوشنام «ایرانجان» به مازندران از مسیر هراز در صبح دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴، نخستین استقبال باشکوه در آمل رقم خورد.
همان شب، دو تن از این شهدا میهمان مردم خونگرم محمودآباد و سرخرود شدند؛ و اینگونه بود که مردمان این دیار، همچون پدر و مادری که فرزند دیر یافته را در آغوش میکشند، برای استقبال آماده شدند.
در این میان، زنان محمودآبادی—وارثان سنتهای ریشهدار این خاک—بیش از همه به تکاپو افتادند.
بانوان سرزمین من، نه اسلحه به دست داشتند و نه در خط مقدم جنگیده بودند، اما خوب میدانستند چگونه باید از فرزندان رشید وطن، با شکوهی آمیخته با مهر و وقار، استقبال کنند.
در حرکتی هماهنگ و دلنشین، «خنچهها» آراسته شد؛ زنانی که پاسداران کهنترین آیینهای این دیارند، مجمعها را بر سر گرفتند.
خنچههایی که روزگاری نماد شادی و برکت در مراسم عروسی بود، اینبار به نشان عزت، سپاس و ادای دین در آستانه شهدا معنا یافته بود.
صفهایی منظم از بانوان شکل گرفت و فضا با حضور آنان و عطر میهمانان بهشتیشان، معطر شد.
گویی هر خنچه، گلی بود بر مزار عشق و هر مجمع، پرچمی از وفاداری.
کاروان نور و دلدادگی
پیکر پاک شهدا، در میان دریایی از اشک و ایمان، از مصلای محمودآباد به حرکت درآمد. جمعیت، آرام و با احترام، کاروان نور را همراهی میکرد تا مسیر به سوی مصلای سرخرود ادامه یافت.
گویی فیض حضور این عزیزان، تنها برای یک شهر رقم نخورده بود و مردم سرخرود نیز باید سهم خود را از این برکت آسمانی میگرفتند.
هیاهویی در کار نبود؛ تنها زمزمه ذکر، عطر دعا و صدای گامهایی که عاشقانه میهمانان آسمانی خود را بدرقه میکردند.
فضای شهرستان دیگر نه با نسیم خنک پاییز، که با «عطر خوش» نام و یاد شهدا آکنده شده بود.
و اینگونه، روزی دیگر در تاریخ محمودآباد ثبت شد؛ روزی که زنانش با هنرمندیِ عشق، نقشی جاودان بر تارک وفاداری و مردانگی زدند و ثابت کردند که پاسداری از آرمان شهدا، خود بزرگترین جهاد است.
نظر شما