به گزارش خبرگزاری شبستان از فارس، صدای خندههای کودکانه در شبستان مسجد علیبنابیطالب(ع) میپیچد؛ بادکنکها در هوا تاب میخورند و ریسهها زیر نور مهتابیها برق میزند. مادرها با لبخندی از جنس آرامش کنار دیوار نشسته بودند و نگاهشان مسیر دویدن بچهها را دنبال میکرد. اینجا، نخستین جلسه کلاسهای کودک «فلفلنمکیها» بود؛ جایی که یادگیری، در چاشنی بازی و شوق، طعم دیگری داشت.
در روزگاری که بازیهای دیجیتال جای کوچه را گرفتهاند و دویدنهای کودکانه بیشتر در صفحهی گوشیها اتفاق میافتد تا در فضای زندگی واقعی، گاهی لازم است پنجرهای تازه رو به تجربهای ناب گشوده شود؛ پنجرهای رو به خندههای واقعی، لمس دوستی، و یادگیری در آغوش جمع. مسجد، اگر نقش واقعی خود را بازی کند، مدرسهای برای زندگی است.
ایدهی این کار ساده است اما اثرش ژرف؛ کودک باید دین را پیش از آنکه بفهمد، دوست بدارد. باید مسجد را قبل از آنکه به ضرورتش آگاه شود، بهعنوان جایی آشنا، مهربان و امن تجربه کند.
ایدهی این کار ساده است اما اثرش ژرف؛ کودک باید دین را پیش از آنکه بفهمد، دوست بدارد. باید مسجد را قبل از آنکه به ضرورتش آگاه شود، بهعنوان جایی آشنا، مهربان و امن تجربه کند.
برگزاری کلاسهای کودک در مسجد علیبنابیطالب(ع) دقیقاً از همین نگاه برمیخیزد؛ تلاشی برای اینکه نسل نو، پیوند خود را با ایمان و اجتماع، از همان سالهای نخست بهتر و زیباتر ببندد. این برنامه میخواهد مسجد را از مکانی «جدی و دور»، به فضایی «نزدیک و آشنا» تبدیل کند؛ فضایی سرشار از رنگ، قصه، بازی و ارتباط.
مادری کنار ستون مسجد نشسته و با نگاه مشتاق به فرزندش میگوید: «همین که اینجا را خانهی خودش بداند، نصف راه را رفتهایم.»

آغاز با نام خدا و یاد حضرت زینب(س)
کلاس با تلاوت قرآن و قصهای کوتاه از زندگی حضرت زینب(س) شروع شد؛ قصهای که مربی سعی کرد کودکان پنجساله هم معنایش را در دل با خود ببرند: شجاعت، مهربانی و ایستادن پای خوبیها.
یکی از مادرها میگوید: «برای من مهمه بچهام از مسجد خاطرههای شاد داشته باشه؛ اینکه دین رو با لبخند یاد بگیره.»
یادگیری با حرکت؛ تجربهای متفاوت
یکی از مادرها میگوید: «برای من مهمه بچهام از مسجد خاطرههای شاد داشته باشه؛ اینکه دین رو با لبخند یاد بگیره.»
بازیهای حرکتی با ریسههای بادکنکی بخش اصلی برنامه بود. بچهها باید از مسیرهای مشخص عبور میکردند، ضربه نمیزدند، حواسشان را جمع میکردند؛ تعادل، تمرکز، همکاری ـ همه در قالب یک بازی ساده.
مربی برنامه توضیح میدهد: «وقتی کودک میدود و میخندد، مغزش بهتر یاد میگیرد. ما درسها را در بازی مخفی کردهایم.»
نقاشی روی بادکنک؛ خلاقیت در دستان کوچک
در بخش بعد، هر کودک ماژیکی در دست دارد و بادکنکِ خودش را صاحب چهره و هویت می کند؛ چشمها، خالها، لبخندها… انگار هر بادکنک، دوست تازهای شده بود.

یکی از مادران که برای تحویل فرزندش آمده بود با لبخند گفت: «پسرم اولین بار بود از مسجد که میاد بیرون، دلش نمیخواست برگردیم خونه!»
پایان خوشِ یک شروع
خوراکیهای کوچک و هدیههای رنگارنگ، ختم جشن بودند؛ اما مهمتر از هر هدیهای، حس تعلقی بود که در دل بچهها جوانه زد؛ حسی که شاید سالها بعد، آنان را در همین مسجد نگه دارد.
کلاسهای «فلفلنمکیها»؛ گامی است برای آشتیدادن نسل جدید با پایگاههای اجتماعی و تربیتی مسجد. جایی که کودک یاد میگیرد مهم است؛ و مسجد، میتواند معنای مهم بودن را به او نشان دهد.
نظر شما