خبرگزاری شبستان-کرمان؛ طاهره بادامچی
سه سال پیش در چنین ایامی بود که نامت بر سر زبان یک محله و شهر که نه؛ وِرد زبان یک ملت شد؛ تو در دل یک نیمه شب در گوشهای از اکباتان سر از گمنامی برمیداری و شُهرهی شهر میشوی و یک ایران، آرمانش را میشناسد.
تو آقازادهای نه از خاندان قدرت و تبار سیاست که جوانی مؤمن و مسجدی از نسل سوم انقلاب بودی؛ با آن چهره آرام و مطمئنی که در قاب بینالحرمین از تو دیدیم، قلبهامان برای همیشه به تسخیر عشق درآمد.
جاذبه نگاه رمزآلود تو بیانگر اسراری است که خون تنها بخشی از آن را فاش کرد؛ چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم، آوینی که " در عالم رازی است که جز با خون فاش نشود" و خون تو رازهای زیادی را برملا کرد؛ راز ایمان و ایستادگی در کوران فتنه، یقین در عصر تردید، استقامت در وانفسای تزلزل و...
تو در دل آن نیمه شب تلخ که حرامیان دورهات کرده بودند و در عصر تمدن با وحشیگری هر چه تمام به جانت افتاده بودند؛ شکوهی از آرمان یک ملت را به تصویر کشیدی و نماینده نسل مؤمن انقلابی ایرانی در برابر چشمان دنیا شدی.
تو از میان همه گمنامیها سر بلند کردی و در میان تاریکستان تردیدها و فتنهها چنان فانوسی پرنور، چراغ راه یک ملت، یک نسل و یک راه طولانی شدی.
در وانفسایی که شعار «زن، زندگی، آزادی» به جان خیابانها افتاده بود و بر سیمای مردمانش چنگ میانداخت اما تو، زن را در مقام "مادر شهید" نشان دادی؛ مادری که در برابر ربودن، شکنجه شدن و جاری شدن خون جگرگوشهاش، قامت خم نمیکند، نمیشکند، جا نمیزند که با همه دردهایش ثابتقدم میماند تا نسلها بدانند که آرمان؛ نه فقط یک نام که او یک راه، یک باور و تمثیلی از هویت یک ملت مؤمن و انقلابی است.
پیشتر برایت روضه خواندهام؛ با مطلع "آرمان؛ چه شهیدانهی زیبایی" روضه خانگی هم بر پا کردیم و یک دل سیر گریه و عزاداری؛ روایتگری هم برایت کردهام و به چشم خویش دیدم چطور صد قافله دل همراهت شد.
امروز اما دوباره بضاعت اندکم را جمع کردهام تا برایت بنویسم، اما این فلم در برابر عظمت روح بلند تو، حقیر است؛ میشکند و واژهها اینگونه رنگ میبازند.
مرا چه به نوشتن از تو و برای تو؟ اصلاً مگر تو نوشتنی هستی؟ من تو را در میان زلالیِ رودها، آوای دشتِ سرخفام لالهها، اصلاً تو را جایی در میان قلب خودم یافتهام.
آرمانِ عزیز! تو زندهای در دل همه کسانی که راهت را ادامه میدهند؛ بعد از تو مادرانی فرزندانشان را با الهام از راه تو تربیت میکنند و چه حق بزرگی تو بر گردن همنسلان و نسلهای بعد از خود داری؛ ما همه وامدار تو هستیم.
این ملت دیگر تو را نه ساکن یک محله از تهران و نه فقط شاگردی در حوزه علمیه آیتالله مجتهدی میداند؛ تو امروز در قلوب یک ملت سکنی گزیدهای و "آرمان" امروز نه یک اسم که نشانی از غیرت، از ایمان، از ایستادگی و استاد تماممعنای غیرت و وفاداری است؛ جوانی دهه هشتادی و بزرگشده در فضای مجازی اما تربیتشده در مکتب اهل بیت که در روزگار فتنه مردانه ایستاد و عزتمندانه جان داد.
امروز سهشنبه، ۶ آبان ۱۴۰۴ است؛ روزی از هفته که در تقویم فرهنگی کانونهای فرهنگی هنری مساجد "سهشنبههای تکریم شهدایی" نام گرفته است؛ چه سهشنبهای مهمتر از سالروز شهادت آرمان؟
قطعه ۵۰ گلزار بهشت زهرای تهران امروز مقصد دلهای بچههای مسجد و بلکه ملت ایران است که میخواهد آرمانش را تکریم کند تا سهشنبههای تکریم نه یک پویش که تا همیشه یک مسیر باشد؛ مسیری که برای رهپویانش الهامبخش است.
سهشنبههای تکریم، امروز پاسداشت همه جوانانی چون آرمان علیوردی و همسایگان او در قطعه ۵۰ است؛ از سجاد زبرجدی تا بزرگمردان دیگری چون امیرعلی حاجیزاده، محمود باقری و... که امنیت و آرامش وطن بر شانههای آنان بنا شده است.
نظر شما