خبرگزاری شبستان_آران و بیدگل؛ روح اله باقری/ در هیاهوی برگزاری جشنواره بینالمللی مرنجاب، مسیرم به بازارچه صنایعدستی شهروند آران و بیدگل افتاد؛ جایی که عطر خاک کویر با بوی خاک و چوب و ابریشم و رنگهای درخشانِ هنرهای اصیل در هم آمیخته بود. میان صدای خندهی بازدیدکنندگان و همهمهی فروشندگان، صدایی آرام اما پرصلابت از گوشهای مرا به خود کشاند؛ صدای چوبهای دستگاه زریبافی استاد «منصور متشکر آرانی»، هنرمندی که سالهاست با صبر و عشق، نگهبان یکی از کهنترین هنرهای ایرانی است.
غرفهی استاد، کوچک بود اما پر از شکوه؛ تاروپودهای زرین و سیمین زیر نور لامپهای زرد غرفه میدرخشیدند و چشم هر بینندهای را خیره میکردند. کنارش دستگاهی چوبی، ساده و صبور، ایستاده بود؛ همان دستگاهی که قرنها پیش پادشاهان و اشراف ایران با پارچههایش بر تخت مینشستند.
استاد «منصور متشکر» با همان آرامش خاصی که فقط در دستان هنرمندان دیده میشود، با لبخندی صمیمی گفت: «زریبافی فقط کارِ دست نیست؛ کارِ دل است. هر نخِ زر و نقره، یادگار نیاکان ماست. اگر این هنر از بین برود، بخشی از هویت آران و بیدگل هم گم میشود.»
او از دوران جوانیاش گفت؛ زمانی که کنار استادان محلی شعربافی و زریبافی را آموخته بود، بیآنکه مدرسهای برای این هنر وجود داشته باشد. هنوز هم با وجود سختی کار، شاگردانی دارد که گاهی برای عشق به اصالت، پای دستگاه چوبی مینشینند.

دستگاه زریبافیاش، با آن نقشبندیهای ظریف و نخهای رنگی، خودش یک موزه زنده است. استاد میگوید: «برای بافت حتی چند سانتیمتر از این پارچه باید ساعتها وقت بگذاری. چشم، دست، پا و مغز با هم کار میکنند. اما وقتی نقش طلایی روی پارچه میدرخشد، همه خستگیها میرود.»
در میان تماشای دستان هنرمند، به پارچهای اشاره میکند و با حسرت میگوید: «میدانی چقدر برایش زحمت کشیدهام؟ زریبافی در حال فراموشی است، اما من تا وقتی توان دارم، این هنر را زنده نگه میدارم.»
استاد ادامه میدهد: «شهرستان آران و بیدگل، قلب نساجی سنتی ایران است. در گذشته، بافندگان این منطقه حداقل ۱۰ نوع پارچه سنتی تولید میکردند؛ از چادرشب، پشهبند، گلیم، خوروچین گرفته تا پارچههایی که بعدها بافندهها روی دستگاههای صنعتی ادامه دادند. بیشتر این پارچهها با دستگاهی موسوم به شعربافی تولید میشدند.»
او با اشاره به پارچههای رنگارنگ توضیح میدهد: «مصرف این پارچهها بیشتر در شمال غرب کشور بود؛ برای شال دور سر و کمر استفاده میشد. قیمت پارچهها بسته به جنس تار و پود متفاوت بود؛ اگر پنبهای بود، بین ۵۰۰ هزار تا یک میلیون تومان و اگر از ابریشم خالص بود، از یک تا دو و نیم میلیون تومان قیمت داشت.»

سپس سرش را به سمت دستگاه زریبافیاش خم کرد و با نگاهی پر از حسرت و افتخار گفت: «یک نوع پارچه زری یا زربرف داریم که تار و پودش از ابریشم خالص است و روزانه فقط سه تا پنج سانتیمتر از آن بافته میشود. پود آن از گلابتون است؛ مغز آن ابریشم و رویش با نقره و طلا تزئین میشود و به همین دلیل به آن پارچهی زری میگویند.»
استاد به پارچه ها اشاره میکند و ادامه داد: «قیمت این پارچهها هنگامی که با پود گلابتون طبیعی بافته شوند، بین ۵۰۰ میلیون تا ۲ میلیارد تومان است؛ البته رنگ، تراکم و پیچیدگی طرح، تعیینکننده قیمت دقیق است. قدیم این پارچهها به دربار شاهان هدیه میشد و سر مچ و یقه لباسها و بیشتر لباسهای همسران سلاطین با همین زربرف تهیه میشد.»
حس کردم بازدید از غرفهی استاد فقط تماشا کردن یک هنر نیست؛ تماشای تاریخ زندهای است که هر نخ و هر گل آن قصهای از شکوه، اصالت و صبر ایرانی را بازگو میکند. همانجا بود که بار دیگر فهمیدم چرا صدای آرام چوبهای دستگاه زریبافی، در میان هیاهوی بازارچه، آنقدر متفاوت و ماندگار است؛ چرا که این هنر، طلای دستهای کویر است که هنوز نفس میکشد و تاریخ را میبافد.
هنر نساجی سنتی آران و بیدگل؛ هنوز نفس میکشد، تا زمانی که استادانی چون منصور متشکر آرانی با دستانشان تار و پود تاریخ را زنده نگه میدارند.



نظر شما