باشو؛ ۵۰ سالش شد اما دردهایش سن نمی‌شناسند

در آستانه با هفته دفاع مقدس؛ مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان خوزستان در دیدار با «عدنان عفراویان» بازیگر فیلم قدیمی «باشو غریبه کوچک» از وی تقدیر به عمل آورد؛ این دیدار در حالی صورت پذیرفت که بسیاری از اهالی صنف سینما در طول این سال‌ها حتی یادی از او نکردند یا تلاشی نداشتند تا با وجود استعدادی نهفته بازیگری که داشت او را برای آینده سینمای ایران تربیت کنند.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری شبستان: در روزهای گذشته، خبر انتخاب نسخه مرمت شده فیلم «باشو غریبه کوچک» ساخته «بهرام بیضایی»، به عنوان بهترین فیلم در بخش کلاسیک جشنواره ونیز، بار دیگر نام «عدنان عفراویان» بازیگر نقش باشو را در ذهن‌ها تداعی کرد.

باشو؛ ۵۰ سالش شد اما دردهایش سن نمی‌شناسند

این خبر در «صفحه دبیرخانه صنایع فرهنگی ایران زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» منتشر و از دیدار و تقدیر مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان خوزستان از «عدنان عفراویان» خبر داده بود که امروز دیگر ۵۰ ساله شده است.

اشاره به این نکته ضروری است که آنچه که در جشنواره ونیز اتفاق افتاده بسیار قابل توجه است از آن جهت که طبق اخبار منتشر شده؛ امسال بخش کلاسیک جشنواره به نمایش جهانی نسخه‌های مرمت‌شده ۱۸ شاهکار سینمایی از کشورهای مختلف می‌پرداخت که در طول یک سال گذشته توسط آرشیوها، نهادهای فرهنگی و شرکت‌های تولید فیلم بازسازی شده‌اند؛ در این راستا فیلم «باشو غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی محصول ۱۹۸۶ که توسط استودیو روشنا با حمایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مرمت شده است؛ توسط کمپانی فرانسوی «mk۲ Films» در جشنواره ونیز ارائه شد.

اما وجه تسمیه اشاره ما به فیلم «باشو غریبه کوچک» و دیدار با «عدنان عفراویان» بازیگر این فیلم به دو عامل اصلی باز می‌گردد: نخست فرارسیدن هفته دفاع مقدس و یادی که وزارت فرهنگ از او داشت و دوم اشاره به برخی مباحثی است که از سوی (برخی) و نَه همه هنرمندان مطرح می‌شود که در ادامه خواهید خواند.

باشو؛ ۵۰ سالش شد اما دردهایش سن نمی‌شناسند

در این گزارش نَه قصد بر دفاع است و نه قصد بر تخریب؛ بلکه به دنبال پاسخ یک پرسش هستیم؛ پرسشی بر این مبنا که خود جامعه هنرمند چه‌قدر از یکدیگر حمایت کرده‌اند؟ اگر عملکرد یک سیستم یا وزارتخانه آن‌قدر بد و افتضاح است که چرا زیر بیرق همان مجموعه فعالیت کرده و در بسیاری از جشنواره‌ها شرکت می‌کنند در حالی که زیر سایه همین سیستم امکان فعالیت مستقل هم وجود دارد؟ پرسش دیگر آن است که اگر خود این صنف به تنهایی قادر به تامین خود هستند چرا هرچند وقت یکبار خبر فوت هنرمندی را در تنهایی و بی‌کسی و اوج مشکلات معیشتی می‌شنویم؟ گویا تفاوتی ندارد وقتی دیگر در قاب تصویر نباشی به دست فراموشی سپرده خواهی شد و این در قاب تصویر نبودن دست چه کسی است؟ نقش دادن به بازیگر بر عهده چه کسی است؟ پاسخ این است: کارگردان و تهیه‌کننده؛ در نتیجه در این بازار کساد فقط یک دست مقصر نیست.

ما از مَرامِ مردم ایران سخن می‌گوییم و در هر رویدادی عنوان می‌کنیم فقط برای مردم است که کار می‌کنیم...؛ پس به خاطر همین مردم هم که شده هوای یکدیگر را داشته باشید و مشکلات درون‌صنفی خود را حل کنید یا اصلا این مسایل به کنار، حداقل هنرمند تربیت کنید و افراد را به حال خودشان رها نکنید. عدنان عفراویان یکی از صدها نمونه‌ای است که در این عرصه داریم. اگر مشکلات معیشتی و بی‌مهری‌ها که این روزها از سوی بسیاری از هنرمندان مطرح می‌شود را کنار بگذاریم که البته موضوعی بسیار مهم است؛ این سوال پیش می‌آید در حوزه تربیت بازیگر چه‌قدر از درون همین قشر فعال هستند؟ می‌گوییم گیشه فروش ندارد چون نابازیگر وارد عرصه شده و دست‌های پشت پرده زیاد شدند و البته نَه فقط هنرمندان که مردم عادی هم مشکلات معیشتی دارند و چه بسا فراتر اما تریبون و محبوبیت هنرمندان را ندارند که بیایند و این مشکلات زندگی را بیان کنند.  

چه قدر دست کودکان توانمند در عرصه بازیگری را گرفته‌ایم و بازیگر تربیت کرده‌ایم که این روزها برخی از جامعه هنرمندان همین مملکت از نابازیگران می‌نالند؟ هر کودکی از همان دوران خردسالی اگر توسط کارگردانِ توانایی استعدادش کشف شد نباید رها شود؛ چه از دل روستا باشد چه از دل شهر ... اکنون اما به مناسبت هفته دفاع مقدس حرف از دل «عدنان عفراویان» است که توسط «بهرام بیضایی» کارگردان شناخته شده این مملکت به سینما معرفی و بعدها توسط جامعه هنرمند و روشنفکر رها شد. چرا؟ شاید چون او بچه‌ای روستایی‌زاده بوده است؟ شاید چون او نبود همان که با هزار و یک عمل جراحی، صورتکی مصنوعی برای زیباییِ ساختگی از خودش ساخته باشد یا شاید هم به دلیل آنکه او والدینی هنرمند اعم از کارگردان و بازیگر نداشت تا بتواند بالاخره به نحوی به سَر و پیکر این سینما بچسبد.  

شاید برخی بگویند مگر هرکسی که در سینمای این مملکت بازیگر یا کارگردان شده است حتما والدین‌اش هم سینمایی بوده‌اند؟ پاسخ قطعا منفی است اما خطاب به همین افراد باید گفت: کم هم نیستند بازیگرانی که به همین طریق وارد صنعت سینمای ایران شدند و البته که بسیاری از آنها خوش درخشیدند اما سوال اصلی اینجاست که اگر داد از ارایه آثاری می‌زنیم که صرفا فروش داشته اما حرف چندانی برای مخاطب ندارند و ورود نابازیگران و یا مافیای پشت پرده سینما را (بهانه) می‌کنیم؛ خودمان چه‌قدر در این بازار و هیاهو به عنوان چهره‌های شناخته شده از افراد صاحب استعداد حمایت کرده‌ایم؟

از پایان یافتن جنگ هشت ساله تحمیلی عراق علیه ایران فیلم‌های بسیاری ساخته شد اما «باشو غریبه کوچک» چنان گل کرد که هنوز که هنوز است حرف برای گفتن دارد. بازی کودکی سیه‌چرده که توانست به خوبی خود را با شرایط و فضای فیلم و صحنه وفق دهد. اما واقعیت آن است که در سینمای ما کم از این باشوها نیستند؛ بچه‌هایی که زمانی بودند و حالا دیگر نیستند؛ صحنه و عوامل فیلم برایشان آشنا شده بود و دیگر با محیط غریبی نمی‌کردند اما ناگهان رها شدند؛ در حالی که عبارت (خاک صحنه خورده) برای آینده همین بچه‌ها رقم می‌خورد (اگر) آنها را حمایت می‌کردیم. ‌

اما برسیم به این روزگار و اخبار در مورد باشو یا همان «عدنان عفراویان» که اخبار غیرقابل توجهی هم نیستند؛ از اینکه بعد از بازی در فیلمی به کارگردانی «بهرام بیضایی» چه‌قدر معروف شد و به همان میزان چه‌قدر زود در چشم برهم زدنی فراموش شد تا رسید به روزها و سالهایی که زندگی روی خوش به او نشان نداد و به دلیل شرایط اقتصادی بغرنج نتوانست به تحصیل ادامه دهد و دست آخر مجبور شد با سیگارفروشی روزگار بگذراند.

باشو غریبه کوچک صاحب دکه می شود

در این میان و در طول این سالها چندین خبر از وضعیت و گذران زندگی او توسط اصحاب رسانه منتشر شد؛ از جمله معروف‌ترین آنها مصاحبه‌ای بود که روزنامه «شرق» با او داشت که در این فرصت به بخش‌هایی از آن گفت‌وگو اشاره می‌کنیم:

‌اینکه هنوز هم در اهواز با «باشو» شناخته می‌شوید برایتان خوشایند هست یا نه؟  

خوشایند هست منتها یک‌سری مشکلاتی هم هست. از اجتماع و دوروبر و حتی مسافران خارجی، وقتی به سمت من می‌آیند و مرا می‌شناسند اذیت می‌شوم. نمی‌خواهم سخت بگیرم یا انتقاد کنم منتها همه فکر می‌کنند «باشو» زندگی فوق‌العاده‌ای دارد اما من دارم زندگی خودم را می‌کنم. در شأن هنر ایران نیست کسی که روزی کار هنری کرده، هیچ پناه و پشتوانه‌ای نداشته باشد یا بیمه نداشته باشد.

 من هروقت به تهران می‌آیم یا در مصاحبه‌ها شرکت می‌کنم، همیشه سعی کرده‌ام شأن و حرمت‌ها را نگه دارم، ولی این حق من نیست که از حداقل‌ها در زندگی‌ام بی‌بهره باشم.

‌زندگی شما بعد از بازی در فیلم «باشو» چطور سپری شد؟

رها شدم. اعضای خانواده‌ام به‌تدریج فوت شدند و تنها شدم. این‌روزها هم که اهواز به‌قدری گرم و آتش است که از صبح تا شب من نمی‌توانم از خانه بیرون بروم و یک لقمه نان دربیاورم. روزگار، سخت سپری شد و می‌شود.

‌تحصیلات شما تا چه مقطعی است؟

زیر دیپلم.

‌چرا خودتان تلاش نکردید تا به‌واسطه ادامه تحصیل، آینده‌تان را بسازید؟

اگر قرار بود درسم را ادامه دهم، خرج خانه و زندگی و خانواده‌ام را چه کسی می‌داد؟ اگر من سرپا نمی‌ایستادم و تلاش نمی‌کردم، از کجا هزینه زندگی‌ام تأمین می‌شد؟

‌هرگز به‌خاطر ایفای نقش در فیلم «باشو» تشویق نشدید که تحصیلاتتان را در زمینه هنری ادامه دهید؟

بعد از بازی در فیلم، تنها رها شدم و کسی نیز راهنمایی‌ام نکرد تا همان راه را ادامه دهم. از سال ٦٥ که آقای بیضایی و عوامل فیلم از من خداحافظی کردند و رفتند، دیگر کسی خبری از من نگرفت.

این مصاحبه البته با پرسش‌های دیگر ادامه می‌یابد و سالهای بعد نیز برخی خبرنگاران از عفراویان یاد می‌کنند تا جایی که سرانجام سال ۱۴۰۰ بود که به نقل از روابط عمومی صندوق اعتباری هنر خبر دیدار «محمد جوروند» مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت خوزستان با عدنان عفراویان منتشر شد. او در این دیدار ضمن یادآوری خاطرات فیلم «باشو غریبه کوچک» متذکر شده بود هنرمندان سرمایه‌های ارزشمند فرهنگی کشور هستند و باید منزلت و جایگاه‌شان پاس داشته شود. آقای عفراویان نیز یکی از همین سرمایه‌های ارزشمند سینمایی استان است.

باشو؛ ۵۰ سالش شد اما دردهایش سن نمی‌شناسند

جوروند همچنین در این دیدار ضمن ابلاغ سلام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ خطاب به عفراویان عنوان کرده بود که شخص وزیر پیگیر شرایط و مشکلات شما هستند و آمادگی خود را برای هرگونه کمک به شما اعلام کرده‌اند.

همچنین در این دیدار پوراحمدی، مشاور وزیر و مدیرعامل صندوق اعتباری هنر در تماس تلفنی با عفراویان جویای وضعیت معیشتی وی شد و قول مساعد برای رسیدگی به درخواست‌های بازیگر نقش باشو را داد.

عفراویان نیز ضمن قدردانی از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود: حمایت وزیر ارشاد و صندوق اعتباری هنر در این شرایط برایم بسیار ارزشمند است.

در پایان این دیدار که چهار سال قبل انجام شده بود از سوی وزیر فرهنگ وقت به پاس تلاش‌های عدنان عفراویان در حوزه فرهنگ و هنر خصوصاً نقش آفرینی در یکی از آثار ماندگار سینمای ایران هدیه نقدی و لوح تقدیر به این هنرمند اهدا شد.

اما این دیدار و تقدیر بماند تا خبری که همین چند روز قبل و باز هم از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صورت پذیرفت و «حسین براتی» مدیر کل فرهنگ و ارشاد استان خوزستان با عفراویان دیدار و از او تقدیر کرد...؛ با همه این تفاصیل گویا که فقط این یاد کردن‌ها از سوی همین وزارت فرهنگ بوده است. پس بد نیست برخی که تیغ نقد را به سوی دستگاه‌های مختف نشانه رفته‌اند گاهی یک سوزن به خود و یک جوالدوز به سایرین بزنند چراکه باز هم گلی به سَر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که پس از رسیدن این اخبار در دوره‌های مختلف یادی از باشو کردند که هنوز هم غریبه است اما این‌ بار غریبه‌ای که ۵۰ سال سن دارد.  

باشو؛ ۵۰ سالش شد اما دردهایش سن نمی‌شناسند

به نظر می‌رسد: سینمای ایران نیازمند یک خانه‌تکانی اساسی است؛ باید بازیگران جدید تربیت شوند و چه اینکه تربیت شدند اما از میان همین افراد هم تعداد انگشت‌شماری از اَلَک و صافیِ کارگردانان مطرح عبور کرده و توانستند خوش بدرخشند. از سوی دیگر باید کودکانی را هم که استعداد بازیگری دارند و امتحان خود را پس داده‌اند به قول معروف دو دستی چسبید و آموزش داد. استفاده ابزاری و دوره‌ای از افراد یک خاطره شیرین را تبدیل به یک خاطره تلخ خواهد کرد و این درسی است که باید بگیریم و به آیندگان هنر این مملکت نیز آموزش دهیم.

‌گفتنی است: ماجرای فیلم «باشو غریبه کوچک» درباره‌ی پسربچه‌ای جنوبی به نام باشو است که در جریان جنگ ایران و عراق خانواده‌اش را از دست می‌دهد. او بر اثر بمباران و ناامنی، سوار یک کامیون می‌شود و سر از شمال ایران درمی‌آورد. در روستایی سرسبز گیلان، زنی کشاورز به نام نایی او را می‌یابد و به خانه‌اش برده و از او مراقبت می‌کند؛ مرهم دلش می‌شود هرچند که تلاطم باز هم شروع می‌شود اما در نهایت رهایی از راه می‌رسد.

کد خبر 1839183

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha