خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی: بیش از ۲۰ نفر از همرزمان شهید الهیار جابری، چهل سال پس از جنگ تحمیلی، با حضور در مزار این فرمانده گردان امام علی(ع) در روستای ابراهیمی، یاد و خاطره او را زنده کردند و از شجاعت، ایثار و وفاداریاش روایتهای شنیدنی بیان کردند. گرمای دیدار فرمانده باعث شده که شلاق های حرارت شدید روزهای نیمه های شهریور حس نشود. دیدار همرزمان و دوستان با فرمانده بعد از ۴۰ سال، فضایی پر از احترام، دلتنگی و خاطرههای شیرین گذشته را برای آنها زنده کرد.
همرزمان شهید الهیار جابری، با قلبهایی سرشار از خاطرات مشترک و چشمهایی مملو از حسرت، گرد هم آمده بودند تا یاد فرماندهای را گرامی بدارند که شجاعت و ایثار را تا آخرین لحظه زندگی معنا کرد.

شجاعت در قامت الهیار
برادر شهید الهیار جابری در این مراسم با اشاره به خاطرات سالهای دفاع مقدس گفت: دهه محرم بود و برادرم در سپاه حضور داشت. قرار بود برای مدتی کوتاه به روستای خود مرخصی بگیریم، اما عملیات کربلای ۲ همه برنامهها را تغییر داد و دلهایمان پر از نگرانی شد.
وی با لحنی توصیفی به یادآوری آن روزها پرداخت: در آن زمان، روستای ما «ابراهیمی در شهرستان نهبندان» جمعیتی اندک داشت و تنها ۴۵ نفر در جبهه حاضر بودند. بعد از عملیات، تماس با فرماندهان نشان داد برادرم با لباس مقدس و روحیهای والا در منطقه حضور دارد. آن لحظات، اضطراب و امید را همزمان در قلب ما زنده میکرد.
برادر شهید درباره شخصیت و دانش برادرم گفت: با وجود سطح تحصیلات رسمی محدود، مطالعات گسترده برادرم باعث میشد رزمندگان و طلبههای منطقه از دانش و تجربهشان بهرهمند شوند.
او با اشاره به عمق ایمان و روحیه خدمت شهید اضافه کرد: برادرم نه تنها در جبههها بلکه در بین مردم و همرزمانش، نمونهای از تعهد، شجاعت و ایمان بود. او هرجا که لازم بود، مسئولیت را بر دوش میکشید و همگان را به مسیر درست هدایت میکرد.

قهرمان ارتفاعات حاج عمران
علی محمد اصغری، همرزم شهید جابری که آخرین دقایق شهادت را کنار فرمانده بوده است با دلی سرشار از احترام، از لحظات شهادت فرمانده گردان امام علی(ع) گفت: الهیار جابری آمده بود تا ارتفاع حاج عمران را فتح کند یا جان خود را در راه خدا فدا کند و هرگز بازگشت به پشت جبهه را انتخاب نکرد. نخستین بار در ارتفاعات حاج عمران، وقتی الهیار را در آغوش گرفتم، پس از چند نفس عمیق، به شهادت رسید. دومین بار ۹ ماه بعد که پیکر مطهرش به بیرجند بازگشت و حالا برای سومین بار، بر سر مزارش با او دیدار می کنم.
اصغری با اشاره به نقش فرماندهی شهید افزود: الهیار به ظاهر فرمانده گردان بود، اما در حقیقت هدایتگر کل لشکر بود. با لباس خاکی ساده و ظاهری بیآلایش، چنان سخن میگفت که اگر یک ساعت هم صحبت میکرد، هیچکس خسته نمیشد و همه مشتاقانه منتظر فرمان او بودند.
وی درباره شب عملیات کربلا ادامه داد: گردان مأمور فتح ارتفاع ۲۵-۱۹ شد، منطقهای صعبالعبور و صخرهای که حرکت در آن دشوار بود. ساعتها در حالت آمادهباش بودیم و دشمن پیش از شروع عملیات، فشار شدیدی وارد کرد. شهید جابری شجاعانه با آر. پی. جی به سمت مواضع دشمن شلیک کرد و دو دوشکا را منهدم نمود. در لحظهای که سومین شلیک را انجام داد، به شهادت رسید. او آمده بود تا یا ارتفاع را فتح کند یا در راه خدا جان بدهد؛ بازگشت برای او معنا نداشت.

خوابی که تعبیر شد
حسین محمودی معاون گردان امام علی(ع) در عملیات کربلای ۲ هم گفت: شبها ما تعدادی از بچهها کنار هم در یک اتاق گردان میخوابیدیم. یک شب با نگرانی از خواب پریدم؛ نزدیک نماز صبح بود. حاج آقا «الهیار» برای نماز صبح بیدار بود. گفت «حسین، نکنه خواب دیدی؟» گفتم: «بله حاجآقا» با لبخند مرا تشویق کرد که وضو بگیرم و نماز بخوانم و بعد از نماز، خواب را برایم تعبیر کند.
بعد از نماز خوابم را برایش گفتم: «همراه تعدادی از بچهها در منطقهای کوهستانی نشسته بودیم و در حال گفتگو بودیم که ناگهان انگشت اشاره دست چپم سوزش گرفت. متوجه شدم مار کوچکی به دستم چسبیده است. آن را روی زمین گذاشتم و با سنگ جدا کردم، اما وقتی دوباره نگاه کردم، دیدم سر مار هنوز به دستم چسبیده است». شهید جابری تعبیر کرد که این خواب نشاندهنده دو بار مجروح شدن من در میدان نبرد است.
در همان خواب، روی تریلیای نشسته بودیم که بدون راننده به سمت عملیات حرکت میکرد. من با دسته ویژه باید خط اول را میشکستم و شهید جابری با بقیه گردان به پشت سر ما حرکت میکردند. شب عملیات، در نقطهای نشستیم تا رمز عملیات را دریافت کنیم، اما به دلیل آغاز عملیات زودتر از موعد، مکان ما لو رفت.
در این عملیات در مرحله اول تیر به همان دستی که مار به آن چسبیده بود خورد و مجروح شدم. دفعه دوم از ناحیه شانه، گردن و سینه مجروح شدم و تا مرز شهادت پیش رفتم. در این لحظات، شهادت را با تمام وجود لمس کردم و جز آخرین نفراتی بودیم که از قله پایین آمدیم. این خاطرات و تجربه خواب پیشگوییگونه، شجاعت و وفاداری شهید جابری را برای ما ملموستر کرد و ایمان ما را به آرمانهای شهیدان تقویت نمود. هر لحظه و هر تجربه در کنار ایشان، درس ایثار و پایمردی برای ما بود و یادشان تا همیشه در دلها زنده خواهد ماند.
محمودی در پایان گفت: هر لحظه و هر تجربه در کنار شهید جابری، درس ایثار و پایمردی بود. او با سادگی ظاهر و صداقت باطن، یاد امام علی(ع) را زنده میکرد؛ فرماندهای که برای بازگشت نیامد و شهادت را در آغوش کشید.

گفتنی است؛ شهید الهیار جابری در دوم فروردین ماه ۱۳۳۹ در روستای سید مراد از توابع شهرستان نهبندان دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و از سن هفت سالگی به همراه خانواده اش به روستای ابراهیمی مهاجرت کرد. سپس به مکتبخانه رفت و در طول شش ماه قرآن خواندن را فرا گرفت. به گفته برادر شهید علاقه زیادی به خواندن نماز اول وقت در مسجد داشت، حتی روزهای سرد زمستان. در آن هنگام در روستای ابراهیمی عربخانه تازه مدرسه باز شده بود و در حالیکه سه ماه از آغاز تحصیل گذشته و سن و شرایط الهیار به او اجازه ورود به دبستان را نمی داد ولی با پیگیری های زیاد و همت و کوشش فراوان، تحصیلات ابتدایی را در مدت یکسال با موفقیت گذراند. سپس به بیرجند رفت و تا پایان دوره راهنمائی در مدرسه شبانه تحصیلات خود را ادامه داد.
شهید جابری دوره جوانی و قبل از شکل گرفتن انقلاب را در کارگاه خیاطی در مشهد مشغول به کار بود و در راهپیمائی علیه رژیم ستم شاهی زودتر از سایرین شرکت و تا آخرین لحظات حضور چشمگیری داشت. همزمان با تاسیس سپاه در سال ۱۳۵۸ به عضویت رسمی سپاه درآمد. در ابتدای خدمت در سپاه برای حفاظت از نقاط مرزی تربت جام و صالح آباد به آن مناطق اعزام شد. در سال ۱۳۵۹ نیز برای اولین مرتبه عازم جبهه شد. شهید جابری جزء نفراتی اولی بود که از سپاه بیرجند به اهواز اعزام گردید.
شجاعت، تدبیر، مدیریت و اخلاص او باعث شد تا شهید محمود کاوه که برای تکمیل و شناسایی کادر رزمی به بیرجند آمده بود او را از فرماندهی پایگاه به جبهه اعزام کند. به کردستان اعزام شد و با حکم سردار شهید محمود کاوه به عنوان فرمانده گردان امام علی(ع) منصوب شد.
سردار شهید الهیار جابری سرانجام در ۱۰ شهریورماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی حاج عمران، حین عملیات کربلای ۲ و هنگام پیشروی، مورد اصابت قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید. پیکر مطهر ایشان ماهها در ارتفاعات مذکور باقی ماند و پس از ۹ ماه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
نظر شما