از حسرت تا لبخند؛ ماجرای بازگشت ۲ کودک درمیانی به تحصیل

نوجوان ۱۱ ساله‌ای که سال‌ها حسرت کلاس درس را در دل داشت، و آرزو، دختری از روستاهای اطراف اسدیه که به دلایل خانوادگی نتوانسته بود به مدرسه برود، حالا با تلاشی جمعی و دست‌های یاریگر مردم و مسئولان، دوباره پشت نیمکت‌های مدرسه نشسته‌اند.

خبرگزاری شبستان-خراسان جنوبی؛ زینب روحانی مقدم- صبح‌های مهر برای بسیاری از کودکان، آغاز دنیایی تازه است؛ دنیایی پر از رنگ، صدا، هیاهوی زنگ مدرسه و هیجان ورق زدن دفترهای نو. اما در دل روستاهای دورافتاده، کودکانی هم هستند که این صحنه‌ها را تنها از دور تماشا کرده‌اند. آن‌ها هر صبح، وقتی بچه‌های هم‌سن و سالشان با کیف و دفتر به سوی مدرسه می‌رفتند، از پشت پنجره یا کنار کوچه خاکی، با نگاهی پر از حسرت بدرقه‌شان می‌کردند.

این تصویر تلخ، سال‌ها برای زبیر ۱۱ ساله و آرزو، دخترکی از حوالی اسدیه، تکرار شد. زبیر به دلیل نداشتن مدارک هویتی و آرزو به سبب مشکلات خانوادگی و نبود امکانات آموزشی، از دنیای مدرسه محروم ماندند. دفتر و قلم برایشان رویایی دور بود و نیمکت‌های مدرسه، آرزویی که هر روز در دلشان پررنگ‌تر می‌شد.

اما سرنوشت همیشه یک‌دست و تاریک نمی‌ماند. گاهی یک اتفاق کوچک، یک تصویر یا یک ویدئو می‌تواند زندگی را زیر و رو کند. انتشار فیلمی کوتاه از زندگی زبیر در فضای مجازی، نقطه آغازی شد برای بازگشت او و چند کودک محروم دیگر به مسیر آموزش. فیلمی که با بازتاب گسترده در دل مردم و رسانه‌ها، پای مسئولان آموزش و پرورش درمیان را به میدان کشاند و امیدی تازه در دل کودکان محروم منطقه نشاند.

امروز، زبیر و آرزو، پس از سال‌ها دوری، دوباره پشت نیمکت‌های مدرسه نشسته‌اند. این بازگشت، تنها یک تصمیم اداری یا ثبت‌نام ساده نبود؛ این ماجرا روایت همدلی است؛ داستانی از نقش رسانه، همراهی مردم، حمایت خیرین و مسئولانی که نخواستند بگذارند آرزوی یک کودک در همان کوچه‌های خاکی گم شود.

از حسرت تا لبخند؛ ماجرای بازگشت ۲ کودک درمیانی به تحصیل

*بازگشت زبیر و آرزو به کلاس درس

در دل کوه‌های خاموش شهرستان درمیان، جایی که بسیاری از کودکان با کمبود امکانات آموزشی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، بار دیگر چراغی از امید روشن شد.

زبیر، نوجوان ۱۱ ساله‌ای که سال‌ها حسرت کلاس درس را در دل داشت، و آرزو، دختری از روستاهای اطراف اسدیه که به دلایل خانوادگی نتوانسته بود به مدرسه برود، حالا با تلاشی جمعی و دست‌های یاریگر مردم و مسئولان، دوباره پشت نیمکت‌های مدرسه نشسته‌اند.

این بازگشت تنها آغاز یک مسیر تازه نیست، بلکه نماد امیدی است که نشان می‌دهد هیچ محرومیتی نمی‌تواند عطش دانستن را خاموش کند.

*همدلی برای شکستن زنجیره محرومیت

همه چیز از یک ویدئوی ساده شروع شد؛ فیلمی کوتاه از زندگی زبیر که توسط یک خیریه منتشر شد و در چشم‌برهم‌زدنی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست گشت.

تصویر پسرکی که با نگاه حسرت‌بار، کودکان دیگر را در راه مدرسه تماشا می‌کرد، دل بسیاری را به درد آورد. همین انعکاس رسانه‌ای، نقطه عطفی شد تا آموزش و پرورش شهرستان درمیان با ورود جدی به موضوع، راه مدرسه را برای زبیر و چند دانش‌آموز محروم دیگر هموار کند.

امروز، این همدلی و هم‌صدا شدن مردم، رسانه‌ها، خیرین و مسئولان، زنجیره‌ای از محرومیت را گسسته و دری تازه از فرصت‌های آموزشی را به روی این کودکان گشوده است.

از حسرت تا لبخند؛ ماجرای بازگشت ۲ کودک درمیانی به تحصیل

*مسئولان پای کار؛ رسانه‌ها پل ارتباطی

هادی حمیدی، مدیر آموزش و پرورش شهرستان درمیان با اشاره به اهمیت این اقدام گفت: ما پس از بررسی‌ها دریافتیم که تنها زبیر و آرزو نیستند که از تحصیل بازمانده‌اند، بلکه چند کودک دیگر نیز در شرایط مشابه قرار داشتند. با تلاش همکاران، زمینه ثبت‌نام همه آن‌ها فراهم شد.

وی ادامه داد: برای زبیر و برادرش محمدصادق علاوه بر مسائل تحصیلی، تأمین نیازهای معیشتی و اسکان نیز برنامه‌ریزی شده است. همچنین ایجاد یک مدرسه محلی در روستاهای اطراف در دستور کار قرار دارد تا این چرخه امید ادامه پیدا کند.

حمیدی نقش رسانه‌ها را کلیدی دانست و افزود: اگر پیگیری رسانه‌ها و مطالبه عمومی نبود، شاید وضعیت این کودکان همچنان در خاموشی باقی می‌ماند. رسانه‌ها پلی میان مردم، خیرین و مسئولان شدند و این تجربه ارزشمند نشان داد که توجه جامعه می‌تواند سرنوشت کودکان را تغییر دهد.

*رؤیای معلم شدن زبیر

زبیر، پسرک ۱۱ ساله‌ای که نامش حالا برای بسیاری از مردم آشناست، این روزها با لبخندی متفاوت به آینده می‌نگرد. او با شور کودکانه‌اش می‌گوید: خیلی وقت بود دلم می‌خواست به مدرسه بروم. وقتی می‌دیدم بچه‌های روستاهای اطراف صبح‌ها راهی کلاس می‌شوند، حسرت می‌خوردم. چند سال گذشت و فقط از دور نگاه می‌کردم.

وی مکثی می‌کند، لبخند می‌زند و ادامه می‌دهد: وقتی یک خیریه از زندگی ما فیلم گرفت، فکر نمی‌کردم کسی ببیند. ولی همان فیلم باعث شد مسئولان برایم کارت هویت درست کنند و درِ مدرسه به رویم باز شود.

حالا زبیر رؤیای بزرگی در سر دارد: می‌خواهم خوب درس بخوانم و معلم شوم؛ معلمی که به بچه‌های مثل خودم کمک کند. نمی‌خواهم هیچ کودکی بیرون از کلاس بماند.

این داستان، تنها روایت بازگشت چند کودک به کلاس نیست؛ حکایت دوباره جان گرفتن امید در دل‌هایی است که شاید روزی باور کرده بودند سرنوشت‌شان چیزی جز رنج و محرومیت نخواهد بود. امروز، در دل کوچه‌های خاکی و خانه‌های ساده روستا، لبخندهای تازه‌ای روی لبان کودکان شکوفه زده است؛ لبخندهایی که خبر از آینده‌ای روشن‌تر می‌دهند.

کد خبر 1835910

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha