به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از بندرعباس، پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا، فضای مسجد پر از هیجان و انتظار میشود. غلامرضا پالیک، مدیر کانون فرهنگی هنری شهید اسحاق پایان، با لبخندی صمیمی به استقبال شرکتکنندگان میرود. او که سالهاست در این منطقه برای تقویت پیوند نسل جوان با مسجد تلاش میکند، امشب را فرصتی طلایی برای تحقق این آرمان میبیند.
هدف ما این است که مسجد را نهفقط مکانی برای عبادت، بلکه فضایی برای رشد، شادی و همبستگی بچهها کنیم، این را پالیک در حاشیه برنامه با همان شور همیشگیاش میگوید.
برنامه با تلاوت آیاتی از قرآن کریم آغاز میشود. صدای دلنشین یکی از نوجوانان، فضای مسجد را عطرآگین میکند و سکوت معنوی حاضران را به احترامی عمیق بدل میسازد. پس از آن، نوبت به بخشهای سرگرمکننده میرسد. پخش فیلمی کوتاه و تأثیرگذار، خنده و تأمل را به چهرههای جوانان میآورد. داستان فیلم، روایتی ساده اما عمیق از ارزشهای انسانی و دوستی است که بحثهای داغی را میان بچهها به راه میاندازد.
اما شب هنوز جوان است و انرژی شرکتکنندگان تمامی ندارد. بازیها و سرگرمیهای گروهی، از مسابقههای فکری گرفته تا بازیهای حرکتی، شور و نشاط را به اوج میرساند. صدای خنده و تشویق در صحن مسجد میپیچد و برای لحظهای، انگار دیوارهای قدیمی این بنا هم به شادی بچهها لبخند میزنند.
یکی از نوجوانان، علی، ۱۵ ساله، با هیجان میگوید: فکر نمیکردم تو مسجد بشه اینقدر خوش گذروند! همیشه فکر میکردم فقط باید اینجا نماز بخونیم.
با نزدیک شدن به نیمهشب، فضا آرامتر میشود. بچهها دور هم جمع میشوند و گفتگوهای صمیمی شکل میگیرد. برخی از تجربههایشان میگویند، برخی دیگر از آرزوهایشان.
پالیک، که حالا نقش یک راهنمای دلسوز را دارد، با دقت به حرفهایشان گوش میدهد و گهگاه با جملاتی حکیمانه، مسیر گفتگو را عمیقتر میکند.
ساعت از نیمهشب گذشته و حالا نوبت به لحظهای خاص میرسد؛ آمادهسازی برای نماز جماعت صبح. برخی از بچهها که تا سحر بیدار ماندهاند، با چشمان خوابآلود اما قلبی پر از آرامش، وضو میگیرند و در صفوف منظم پشت سر امام جماعت میایستند.

طلوع آفتاب، آرام و باشکوه، از پنجرههای مسجد سرک میکشد و نورش بر چهرههای خسته اما راضی بچهها میافتد.
برنامه «شبی در مسجد» با دعای ندبه و صبحانهای ساده اما گرم و صمیمی به پایان میرسد و بچهها با لبخند و خاطراتی که تا مدتها در ذهنشان خواهد ماند، مسجد را ترک میکنند.
پالیک، درحالیکه آخرین وسایل را جمع میکند، میگوید: این شبها فقط یک برنامه نیست، یه بذره که تو دل این بچهها کاشته میشه. امیدوارم روزی میوههاشو ببینیم.
این شب، نهتنها برای ۳۰ نفر شرکتکننده، بلکه برای کل جامعه تازیان بالا، یادآور این حقیقت بود که مسجد میتواند بیش از یک مکان عبادی باشد؛ جایی برای ساختن آینده، پرورش روح و تقویت پیوندهای انسانی.
شبی که با دعا آغاز شد، با خنده ادامه یافت و با امید به پایان رسید.
نظر شما