به گزارش خبرگزاری شبستان از استان قم، به مناسبت هفته جهانی مسجد، فرصتی پیش آمد تا پای صحبتهای همسر پاسدار شهید احمد جلالی نسب بنشینیم؛ مردی که شاید کمتر کسی او را بهعنوان یک پاسدار میشناخت، چرا که بیشتر او را بهعنوان کارگر ساده مسجد و خادمی بیمنت در مسجد میشناختند. زندگی و فعالیتهای این شهید بزرگوار، جلوهای زنده از عشق به مسجد و خدمت بیوقفه به اهل ایمان است. داستانی که روایتگر کسی است که در سایههای آرام مسجد، جان و دل را وقف آبادانی و عمران آن کرد و در نهایت، برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها به فیض شهادت نائل آمد. این گفتگو، تجلی عشق و فداکاریهای یک پاسدار مسجدی است که مسجد را بیش از هر چیز دیگری خانه خود میدانست.
شهید احمد جلالی نسب در سال ۱۳۵۲ در یکی از روستاهای سبزوار دیده به جهان گشود. در سال ۱۳۶۰ به همراه خانواده به قم مهاجرت کردند. وی پس از اتمام تحصیلات شغل پاسداری را انتخاب کرد. این شهید بزرگوار پس از ازدواج و تشکیل خانواده در آذر ماه سال ۱۳۹۵ جهت دفاع از حرم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه به دست داعش به شهادت رسید. شهیدی که خادمی حضرت معصومه سلام الله علیها نیز در کارنامه زندگی پربرکت ایشان می درخشد.

معصومه شم آبادی، همسر پاسدار شهید مدافع حرم احمد جلالی نسب در گفتگو با خبرگزاری شبستان در قم با اشاره به فعالیت های مسجدی این شهید بزرگوار می گوید: شهید جلالی نسب در خانواده ای بزرگ شد که اهل مسجد بودند پدرشان ارتباط خوبی با مسجد داشت. بعد از ازدواج هم علاوه بر اینکه با مسجد همچنان در ارتباط بود، با پایگاه بسیج مسجد و بسیجیان در ارتباط بود، بطوری که گاهی شب که به مسجد می رفت بعداز نماز صبح به منزل می آمد. زمانیکه اعتکاف برگزار می شد بعنوان خادم از معتکفان پذیرایی می کرد.
وی با اشاره به فعالیت گسترده شهید در زمینه عمران و آبادانی مسجد، ادامه می دهد: بیشتر فعالیت های شهید جلالی نسب در مسجد مربوط به عمران و آبادانی مسجد بود. زمانی ما در خیابان ۲۰ متری زاد قم ساکن بودیم. مسجد رسول اکرم(ص) نیاز به بنایی داشت وی بعداز ظهرها که از سر کار می آمد و فرصت داشت، دائم به مسجد می رفت تا کاری انجام دهد. بخصوص در کار برق کشی که به صورت افتخاری و بدون هیچ چشم داشتی برای مسجد کار می کرد.
همسر شهید جلالی نسب تصریح می کند: بعدها نقل مکان کردیم و ساکن خیابان انسجام قم شدیم در آنجا مسجد بزرگی با کمک های مردمی در حال ساخت بود، کارمسجد به کندی پیش میرفت شهید صفر تا صدکار را آرام آرام از بنایی گرفته تا برق کشی به تنهایی انجام می داد. خاطرم هست به او گفتند، می خواهید شاگرد براتون بگیریم تا کارها بهتر پیش برود؟ قبول نکردو گفت: اگر شاگرد بگیرید، باید دستمزد پرداخت کنید و برای مسجد هزینه بردار می شود! از طریق آشناهایی که داشت لوازم برقی مسجد را با قیمت کمتر و قسطی تهیه می کرد.
وی ادامه می دهد: یک روز با هم سوار ماشین شدیم تا لوازم برقی برای مسجد خریداری کند. یادم است ماشین پر از لوازم وسایل برقی شد پیشنهاد دادم وانت بگیریم. گفت نه خودم وسایل را میبرم هزینه کمتر می شود. یک مهندس برقی بود که پیشنهاد نقشه برقی داده بود، اما احمد قبول نکرد. گفت از طریق ذهنی خودم راهکارهایی پیدا می کنم و درست می کنم تا هزینه کمتری شامل مسجد شود. راه های بهتری که در ذهن داشت همان ها را جهت عمران و آبادانی مسجد به کار می برد. علاوه بر کار برقی هر کار دیگری که در مسجد بود مثل لوله کشی آب، جابه جایی وسایل... انجام می داد.
همسر پاسدار شهید جلالی نسب با اشاره به علاقه وافر شهید به فعالیت در مسجد تصریح می کند: از سر کار که به منزل می آمد، نهارش را می خورد. می گفت یک ربع فقط می خواهم بخوابم. اجازه ندهید زیاد بخوابم کار مسجدعقب می ماند. اصرار داشت حتما بیدارش کنم. بیدارش می کردم. مسجد میرفت و مشغول تعمیرکاری می شد. آنقدر برای مسجد کار می کرد که دیر وقت می شد. برای اقامه نماز به منزل می آمد ولباس خاکی و گچی را عوض می کرد دوباره برمی گشت مسجد. صبح های جمعه برای دعای ندبه به مسجد می رفت. می گفت مشغول کار که می شوم زمان از دستم خارج می شود، نیم ساعت مانده به اذان زنگ بزن تا بیایم منزل. خبرش که می کردم به خانه می آمد. غسل جمعه می کرد، آماده می شد و می رفت نماز جمعه.
می گفت در مورد همسر شما من فکر می کردم یک کارگر دائم مسجد است چون خانم ها هم اگر کاری در مسجد داشتند مثلا چیزی را می خواستند جابهجا کنند به ایشان مراجعه می کردند.
وی ادامه می دهد: زمانی هم که قم نبود کارهای مسجد را به برادرش می سپرد. برادرش هم در کار برق تبحر داشت. اولین بار که سوریه رفت برادرش را به مسجد برد و کارهای مسجد را به او سپرد تا در غیابش کار مسجد را انجام دهد. یک بار به من زنگ زد و پرسید هوا چطور است؟ گفتم هوا در حال گرم شدن است. به برادرش زنگ زد وگفت الان زمانش رسیده وسایل سرمایشی مسجد را راه اندازی کنی تا مردم که برای نماز به مسجد می آیند گرمشان نشود.
شم آبادی می گوید: معمولا از ماموریت که به خانه می آمد اولین جایی که می رفت حتما مسجد بود تا از نزدیک ببینید کار مسجد چقدر پیش رفته و چه کارهایی زمینمانده تا انجام دهد. کلید انبار و کلید مسجد همیشه در خانه ما بود. یک بار که درطبقه پایین مسجد مشغول کار بود کارش به طول می کشد کارگرهایی که بالا بودند متوجه نمی شوند که او پایین مشغول کار است لذا در مسجد را می بندند و می روند. آقای جلالی نسب به خانه زنگ زد که پشت در بسته مانده و کلید مسجد را خواست.
همسر شهید جلالی نسب می افزاید: زمانی که برای اقامه نماز مغرب و عشاء با هم مسجد می رفتیم از قبل نماز قرار می گذاشتیم که بعد از نماز منتظرم باشد تا با هم خانه بیاییم. معمولا سر قرار نمی آمد به تلفنش زنگ میزدم که مثلا حاجی کجایی؟ میگفت در مسجد کار زمین مانده، من در مسجد هستم و ادامه می داد شما شام تان را بخورید و بخوابید. هر وقت سرقرار بعد نماز نمی آمد متوجه میشدم نمی خواهد خانه بیاید و در مسجد کار زمین مانده و باید انجام دهد.
همسر شهید مدافع حرم با عنوان اینکه شهید جلالی نسب کارکردن در مسجد را حتی به تفریح هم ترجیح می داد، خاطر نشان کرد: اگر زمانی هم می خواستیم با برادر و خواهرها به خارج از شهر برویم تا در فضای باز به تفریح بپردازیم، می گفت شما با برادرهایتان بروید تا به شما خوش بگذرد کارها ی مسجدعقب مانده و نمیتوانم مرخصی بگیرم الان وقت دارم لذا می ماند و کار مسجد را انجام می داد. آنقدر وقتش را در مسجد می گذارند که به او می گفتم حاجی صبح ها که سر کارهستی، بعداز ظهرها هم که کلا تا دیر وقت در مسجد هستی پس کی می خواهی بیایی خانه؟ آنقدر وقتت را در مسجد میگذرانی که ما اصلا شما رو نمی بینیم. می خواهید رخت خوابتان را هم در مسجد پهن کنیم؟
وی تصریح می کند: با خانم همسایه در مسجد سلام و علیک داشتم. بعد از شهادت همسرم او را دیدم. گریه می کرد و می گفت در مورد همسر شما من فکر می کردم یک کارگر دائم مسجد است چون خانم ها هم اگر کاری در مسجد داشتند مثلا چیزی را می خواستند جابهجا کنند به ایشان مراجعه می کردند. می گفت باورمنمی شود ایشان سپاهی بوده! چون دائم در مسجد بود لذا ما فکر می کردیم یه کارگر ساده هست که کارهای مسجد را انجام میدهد.
نظر شما