خبرگزاری شبستان-خراسان جنوبی؛ زینب روحانی مقدم- مراسم شیرخوارگان حسینی، آیینی است سرشار از اشک و ایمان که هر ساله در نخستین جمعه ماه محرم، در هزاران مسجد و حسینیه در ایران و سراسر جهان برگزار میشود.
این مراسم، یادمان شهادت کوچکترین سرباز عاشورا، حضرت علیاصغر (ع) است؛ نوزادی ششماهه که زیر تیر دشمن، در آغوش پدر، جان داد؛ بیسلاح، بیگناه، و بیکلام.
شیرخوارگان، فقط مراسمی نمادین نیست؛ سخنی بیکلام است بین مادران امروز و مادر دیروز کربلا؛ میان رباب، که طفل خویش را برای لبیک به حق تقدیم کرد، و زنانی که امروز فرزندان شیرخوار خود را با لباس سبز و سربند عاشورایی، در آغوش میگیرند و اشک میریزند.
این گردهمایی عظیم، تصویر دردآلودی از مظلومیت و غربت را با شکوهی زنانه بازآفرینی میکند؛ شکوهی که با آغوش مادرانه، اشکهای خاموش، و نذرهایی گرهخورده به دل، معنا مییابد.
در این مراسم، نوزادان با لباسهایی سبزرنگ و پیشانیبندهایی که نام اهل بیت بر آن نقش بسته، در کنار صدها کودک دیگر حضور مییابند؛ اما آنچه این تصویر را ماندگار میسازد، اشکهای مادرانیاست که فراتر از زمان و مکان، با حضرت رباب همدردی میکنند. اشکهایی که سالهاست جاریاند، بینیاز از ترجمه، و لبریز از ایمان.

*اشک های مادرانه برای شهید کوچک کربلا
صبح جمعه اول محرم، سکوت سنگین شهر بیرجند را صدای نوحههایی شکست که از بلندگوهای مسجد امام حسین (ع) پخش میشد. نسیم ملایمی که از سمت کویر میآمد، انگار خود را با سوگ این روز هماهنگ کرده بود.
مادران زیادی، نوزادان خود را در آغوش گرفته و با چشمانی اشکبار وارد فضای متبرک مسجد میشدند. فضای مسجد لبریز از اشک، نجوا، و عهدهایی خاموش بود؛ عهدهایی که هر سال در نخستین جمعهی محرم، تجدید میشوند.
مراسم شیرخوارگان، حال و هوای خاصی دارد. اینجا اشک، صدای مشترک همه است؛ وارد مسجد امام حسین(ع) بیرجند که شدم، فضا را بوی شیر آمیخته با گلاب گرفته بود.
بیش از صدها زن، بیشترشان با نوزادان در آغوش، به آرامی در صفوف مرتب نشسته بودند. صدای روضهخوانی در بلندگوها پیچیده بود. نوزادان بعضی آرام بودند، بعضی بیقراری میکردند، و مادران با زمزمههایی که انگار از دل خود حضرت رباب یاد گرفته بودند، آرامشان میکردند.
در نخستین جمعه از ماه محرم، مسجد امام حسین (ع) بیرجند صحنهی روایتی شد از بغضهای فروخورده و اشکهای مادرانه؛ جایی که صدها زن، با نوزادانی در آغوش، آمده بودند تا با دلی پر از اندوه و عشقی بیکلام، با ربابِ عاشورا همدرد شوند. اینجا علیاصغر تنها یک کودک نیست، نمادی است از مظلومیت، ایمان و غربتی که قرنهاست از آغوش کربلا تا دل مادران بیرجندی جاریست.

*فرزندم را در دل روضهها پرورش دادم
مریم۲۹ ساله، زنی جوان و آرام با چادری مشکی و نوزادی دو ماهه در آغوش، در گوشهای از مسجد نشسته بود و آرام زمزمه میکرد. صدایش لرزان اما عمیق بود. از او خواستم از حسش بگوید. سکوتی کوتاه کرد و سپس در گفتگو با خبرنگار شبستان گفت: از همان اولین روزهایی که باردار بودم، نوحه و روضه جزء جداییناپذیر روزهایم شد. گاهی شبها، قبل از خواب، روضه حضرت علیاصغر را برایش پخش میکردم.
وی ادامه داد: باور دارم که فرزندم در رحم، با نام امام حسین و صدای روضهها بزرگ شد. حالا که به دنیا آمده، دلم نمیخواست نخستین جمعه محرم را در خانه بماند. احساس میکردم باید اینجا باشد؛ باید در آغوش من باشد در میان مادرانی که هرکدام سهمی از داغ عاشورا را در دل دارند.
او لحظهای مکث کرد، نوزادش را بوسید و ادامه داد: اسمش را علیاکبر گذاشتیم. برای من، این اسم فقط یک نام نیست؛ یک آرمان است. دلم میخواهد فرزندم مثل علیاکبر امام حسین، شجاع، باادب و باایمان بزرگ شود.
این مادر بیرجندی در ادامه گفت: شاید من هرگز در شرایط انتخاب بین جان و ایمان قرار نگیرم، اما اگر روزی آمد که فرزندم باید راهی سخت را انتخاب کند، امیدوارم با عزت انتخاب کند، مثل جوانان عاشورا. این آرزوها برای همین مجالس است؛ همین گریهها.

*علیاصغر، نامی عام برای همه نوزادان عاشورایی
ریحانه ۳۵ ساله، زنی با چهرهای گرفته و چادری ساده، در سکوتی تأملبرانگیز نشسته بود. نوزادش در خواب بود، اما بازوان مادر لرز خفیفی داشتند. وقتی با او درباره حضورش در مراسم صحبت کردم، نگاهش را به کودک دوخت و گفت: مراسم شیرخوارگان برای من فقط یک آیین نیست؛ یک بیدارسازی درونیست.
وی ادامه داد: وقتی در این فضا قرار میگیرم، احساس میکنم از خواب روزمره بیدار میشوم؛ از غفلت. هربار که این مراسم را تجربه میکنم، حس میکنم دوباره مفهوم مادری را از نو درک کردهام. مادری، یعنی آمادگی برای دل کندن از هر آنچه عزیز است، وقتی پای حقیقت و ایمان در میان باشد.
وی لحظهای سکوت کرد، سپس با لحنی آرامتر ادامه داد: در تمام طول سال، ممکن است به کار، زندگی، دغدغههای روزمره مشغول باشیم، اما محرم، و بهویژه چنین روزهایی، مثل آینهایست که ما را به خودمان نشان میدهد.
این بانوی بیرجندی عنوان کرد: وقتی حضرت رباب، نوزادش را بدون حتی یک جرعه آب تقدیم کرد، معنای ایثار، مفهوم تازهای گرفت. ما هم، هرچند در زمانهای متفاوت، میتوانیم مادر علیاصغر باشیم؛ با صبر، با پرورش نسل آگاه، با وفاداری به حقیقت.
*فرزندم ثمره دعا در شب علیاصغر است
مهسا، زنی ۳۷ ساله با چهرهای متین، نوزادش را آرام در آغوش گرفته بود. وقتی شروع به سخن گفتن کرد، صدایش پر از باور و آرامش بود و در گفتگو با خبرنگار شبستان گفت: هفت سال در آرزوی فرزند بودیم. آزمایشها و درمانهای پزشکی را بارها و بارها تجربه کردیم، اما بینتیجه.
وی ادامه داد: شب عاشورای سال ۱۴٠۲، در مراسمی روضه حضرت علیاصغر خوانده شد. سخنران مجلس گفت که اگر دلتان چیزی میخواهد که از توان انسان خارج است، آن را از صاحب این مجلس بخواهید.
مهساخانم در ادامه گفت: همان شب، با دلی شکسته نذر کردم که اگر خدا فرزندی به من بدهد، هر سال نخستین جمعه محرم، او را با لباس علیاصغر به مسجد بیاورم.
او دست نوزادش را گرفت و ادامه داد: الان دو سال است که علیرضا را هر سال به این مراسم میآورم. اسمش را علیرضا گذاشتیم، اما در خلوت خودم، او را اصغر صدا میزنم. نه برای آنکه بخواهم مقایسه کنم، بلکه برای آنکه هر بار این اسم را بر زبان میآورم، یادم میماند این فرزند، هدیهایست که با اشک و دعا به دست آمد.
*اشک، زبان مشترک مادران
در واپسین دقایق مراسم، وقتی روضهخوان با صدایی بغضآلود از لبهای تشنه علیاصغر سخن گفت، سکوتی عمیق بر مسجد حاکم شد. مادران بیاختیار اشک میریختند.
نوزادانی که در آغوشها خواب بودند، بیآنکه بدانند، در دل تاریخ جاری شده بودند. فضا شبیه دشت کربلا شده بود؛ جایی که مادران عهد بستند، نه فقط برای گریستن، که برای پرورش دادن کودکانی که با حقیقت زندگی کنند.
نظر شما