خبرگزاری شبستان، دین و اندیشه، نازلی مروت: استاد ابوالفضل بهرام پور، مفسرقرآن کریم؛ استاد دانشگاه و نویسنده و پژوهشگر علوم قرآنی در گفت و گوی پیش رو با تحلیلی خواندنی از ماجرای مباهله و تفسیرآیات قرآن گریزی به ماجرای حمله دشمن صهیونیستی به ایران اسلامی زده و از منظر قرآنی به این ماجرا پرداخت.
چرا پیامبر(ص) همه دارایی معنوی خود را به میدان مباهله بردند؟
ماجرای مباهله برای همه فرقهها و گروههای اسلامی جای دقت دارد. قرآن ارث همه فرقهها است. همه قرآن را قبول دارند. قطعا اگر حرفهای کتاب خدا را به صورت منطقی به مردم برسانیم می پذیرند. بنابراین من در این گفتگو بنا دارم تا ماجرا را با زبان قرآن برای مخاطب بیان کنم. ماجرای مباهله از این قرار است که ۶۳ نفر از علمای مسیحی نجران نزد پیامبر(ص) آمدند تا درباره حقانیت اسلام و نبوت حضرت محمد(ص) بحث کنند و ببیند که آیا آنچه در انجیل آمده است و وعده پیامبر موعود را داده، همین شخص است؟ بنابراین این افراد به سرکردگی ۳ مجتهد نزد پیامبر ما آمدند و پرسشهایی را مطرح کردند؛ یکی این بود که چه کسی بر تو نازل میشود؟ حضرت فرمود: جبرئیل، گفتند: درست است چون یهودیان میگویند میکائیل نازل میشود. پرسیدند: آخرین حرف ما این است که در مورد عیسی نظرتان چیست؟، رسول الله فرمود: بنده صالح خدا و پیغمبر است. گفتند نه ایشان فرزند خداست، به دلیل اینکه پدر ندارد. پیامبر به اذن الله فرمود: اگر پدر نداشتن دلیل این است که فرزند خدا باشد چرا آدم را فرزند خدا نمیدانید؟ حضرت آدم که مادر هم ندارد، پس محق تر است! اینجا بود که گفت شما اینها را برای مباهله(نفرین دسته جمعی) دعوت کنید به آنها بگو فرزندانمان، زنانمان و جانهایمان را که بالاتر از آن را قبول نداریم، بیاورید و دم تیغ بگذارید و نفرین کنید که خدایا اگر آنها راست میگویند و ما دروغ میگوییم بلا بیاید و ما را بشکند و اگر برعکس است بلا بیاید و آنها را بشکند. قرار این بود. قرار شد در موعد مقرر سر قرار باشند. علمای بزرگ مسیحیان گفتند حواستان جمع باشد جلو نروید اگر پیغمبر اسلام با علم و کتل و لباسهای یراق دار و رسمی آمد بروید جلو و نترسید اما اگر دیدید خیلی خاکی و معمولی آمد حواستان جمع باشد و به ما نگاه کنید. روز موعود فرا رسید. آنها دیدند از دور گرد و غبار آمد و ۵ نفر از دور میآیند. پیغمبر با دو بچه در آغوش(امام حسن و امام حسین) و یک بانو و یک مرد در کنارش در راهند. اینها ایستادند و حضرت دعا کرد، گفتند من دعا میکنم و شما آمین بگویید؛ خدایا اسلام را پیروز کن، خدایا ما را پیروز کن، اهل کتاب را هدایت کن و... پیامبر دعا میکرد و همراهانش آمین میگفتند. پیغمبر چه احتیاجی به دعا و آمین دیگران دارند؟
نکتهای است که کمتر گفته شده این است که یکی از مجتهدان اهل کتاب گفت: این چهرههای نورانی را که میبینم اگر دهان باز کنند و بگویند خدایا آسمان را بر سر ما بریز، اینکار میشود من با اینها مباهله نمیکنم. اما آن افراد همراه پیامبر یعنی اهل بیت(ع) چه کسانی بودند و چرا همراه رسول خاتم(ص) آمدند. چرا پیامبر(ص) آنها را انتخاب کرد؟ علمای مسیحی به پیغمبر گفته بودند که برو نساءنا را بیاور، نساءنا در لغت جمع است، اما پیامبر یک زن آورد، در حالی که در حکومت و امت نبوی زنان بسیاری بودند. اما پیامبر فقط فاطمه(س) را آورد زیرا پیامبر خواست به تاریخ بفهماند در میان زنان فامیل من فقط تصمیم یک نفر حجت قابل تبعیت است. بعد هم میگوید خدایا حالا که نظرت یک نفر زن است چرا امرأ نگفتی، گفتی نساءنا؟ خدا جواب میدهد من برای فاطمه به این دلیل نساء که کلمه جمع است آوردم که ایشان به تنهایی کمالات همه زنان با کمال را تنها دارد. فکر نکنید دارم تبلیغ میکنم خداوند متعال در یک آیه به حضرت ابراهیم(ع) میفرماید ابراهیم کان امةً؛ ابراهیم امت بود یا یک نفر بود؟ چرا به ایشان امت میگوید؟ برای اینکه پیغمبر به تنهایی کمالات یک امت را داشت که رئیس یک امت شد. امام خمینی(ره) هم از همین آیات برداشت کردند که گفتند بهشتی یک ملت بود. کسی که دارای کمالات دیگران بود. پیغمبر ما اولوالعزم است و بلکه رئیس اولوالعزمهاست. یعنی هر چه کمالات در پیامبران اولوالعزم بوده حضرت محمد به تنهایی همه آنها را دارد. در میان مردان انفسنا یعنی علی(ع) را آورد. اینهمه مرد در کنار پیامبر بودند، چرا ایشان را آوردند؟ چرا امام حسن و امام حسن(ع) دو فرزند کوچک را آورد؟ (ابنائنا) بچهای را که هنوز مکلف نشده چرا آوردند؟ میخواستند بگویند ای جامعه اسلام! بعد از من علی تصمیم گیر است زهرا(س) جنگ کند، جنگ نکند، حجت است. حسنین و فرزندان آنها تا دوازدهم حجت هستند. فلذا دعای پیامبر مستجاب است آمین نیاز ندارد پس چرا گفت آمین بگویند؟ خواست بگوید من و این ۴ نفر شرکت سهامی اسلام در تاریخ هستیم.
دیدگاه علمای اهل سنت درباره مباهله چیست؟
فخر رازی یک مفسر مقبول همه اهل سنت و شیعه است. او معتقد است نظر به اینکه پیامبر به علی بن ابیطالب گفته انفسنا، جان من است پس این افضل بر همه پیامبران معمولی است. و در میان صحابه نیز کسی به فضیلت علی بن ابیطالب نمیرسید. از برادران اهل سنت با من صحبت کردند، گفتند که: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ؛ در مورد حضرت مریم خداوند میگوید تو را انتخاب و پاک کرد. پس نفر اول حضرت مریم میشود. سنت پیغمبر را باید قبول کرد، ایشان فرموده دختر من در میان زنان، رئیس آنهاست. در بهشت رئیس زنان پاک دخترم فاطمه است. لذا به تنهایی نساءنا است. در یکی از شهرهای ایران دعوت شده بودم آنجا از من پرسیدند و من گفتم ما حضرت زهرا را به عنوان برگزیده قبول داریم. این استدلال قوی است. اهل سنت هم صحبت من را پذیرفتند. البته ممکن است همهشان قبول نکنند اما تعدادی که پذیرفتند درباره آن فکر میکنند. بالاخره آنها هم اهل قرآنند و قرآن را قبول دارند. ما باید قوی صحبت کنیم.
چرا این رفتار علمای مسیحی یعنی دعوت به مباحثه و بعد مباهله از علمای یهودی دیده نشد؟
اهل کتاب اهل منطق بودند اینها آمدند دیدند پیامبر راست است. با آنکه رسالت نبوی را با آنچه در کتب مقدس خود خوانده بودند، مطابق حقیقت می دیدند اما آنجا نمیخواستند اسلام را قبول کنند. آنها گفتند ما حرفها و استدلال شما را خیلی رد نمیکنیم، میگوییم از ما نخواهید که اسلام بیاوریم. فعلا ما سالانه جزیه میدهیم، هدایا میآوریم، هدایای جنگی، لباس و ... و به همین اکتفا میکنیم. آنها این برای اینکه آن حرارت خطر دعا و نفرین را از خودشان دفع کنند اینکار را کردند. ولی از نظر قرآن به اسلام کافر شدند. یهودی هم تندتر از اینها بودند. مسیحیان آرام بودند و بامحبت رفتار کردند، کلاس معاشرت اجتماعی و فردی داشتند. ولی یهودیان در برابر پیامبر اسلام بی محابا بودند و در برابر پیامبر ایستادند. این رفتار در زمان ما هم مشاهده می شود. در مورد جنگی که یهودیان صهیون را انداخته اند، من در قرآن دیدم که خداوند متعال میفرماید من فرعون، نمرود، کافران و ظالمان را هدایت نمیکنم. مگه قرار بود اینها را هدایت هم بکنید؟ بعد معلوم شد از نظر قرآن مراد از «لایهدی القوم الکافرین» ایناست که تمام بشر چه آنکه خب است و چه آنکه بد است، زمانی که درحال فکر کردن است، خداوندد در اتاق فکر آنها حضور دارد. خداوند می فرماید: اگر این فکر کننده کافر است من نمیگذارم درست فکر کند، من نمیگذارم صحیح را انتخاب کند، من آنها را به اشتباه میاندازم تا خودزنی کنند. اما اگر وقتی مؤمنان فکر میکنند و میخواهند اقدامی بکنند، من در اتاق فکر با آنها همکاری میکنم، به آنها فکر درست را القا میکنم. مثالی عرض می کنم. شما ببینید در ماجرای حضرت ابراهیم که با نمرود بحث میکرد، حضرت ابراهیم گفت حیات و ممات دست خداست، نمرود گفت دست من هم هست. عوام الناس هم آنجا نشستند و دارند گوش میدهند دو تا زندانی را آوردند یکی را آزاد کرد و یکی را کشت. تا نشان دهد حیات و ممات دست اوست. حضرت ابراهیم بحث را عوض کرد، گفت خدای من خورشید را از سمت مشرق در میآورد تو از مغرب در بیاور. اینجا شکست را پذیرفت. قرآن میفرماید ان الله لایهدی القوم الظالمین؛ خداوند ظالمین مثل نمرود را هدایت نمیکند. نمیگذارد درست فکر کند. من اگر در جلسه حضرت ابراهیم و نمرود بودم به نمرود میگفتم: بیچاره چرا شکست را قبول کردی؟ ببین اینطور بگو آقای ابراهیم تو میخواهی من بخاطر تو نظام هستی و ستارگانم را بهم بریزم که بر سر مردم بریزد؟ من اینکار را نمیکنم خورشید را از همانجایی که در میآید بماند من اینکار خلاف را نمیکنم. این مطلب ساده را که بنده میفهمم خدا نگذاشت نمرود بفهمد.
این تعبیر قرآنی در دنیای ما بروز و ظهور داشته است؟
بله. مثلا وقتی سفارت ما در سوریه مورد حمله قرار گرفت، اول گفتند خب سفیر و معاون و کاردار را می کشیم. یک نفر می توانست بگوید این اقدام خطرناک است. زیرا حمله به خاک است. سفارت خاک یک کشور است و این تصمیم خطر دارد. دولت مربوطه میتواند بگوید به کشور من تجاوز شده، من کشور شما را میتوانم بزنم. اما خدا نگذاشت بفهمند. لذا در اتاق فکر خود گفتند سفارت را بزنیم. زمانی که وعده صادق عملیاتی شد باید توبه نصوح میکردند. الآن هم خدای تعالی نگذاشت اینها درست فکر کنند. من دیدم نتانیاهو دارد با قدرت صحبت میکند میگوید من اگر با ایران بجنگم جنگم تمام عیار خواهد بود. با خودش فکر کرد که مدتهاست به خائنین داخلی آموزش پهبادسازی داده ایم، عوامل ضد انقلاب را استخدام کرده ایم. قبل از شروع جنگ سران نظامی و دانشمندان هسته ای را از میان برمی دارم. یعنی سرمایه نظامی و علمی آنان را می گیرم. طبق محاسبات دنیایی کار اینها تمام است. چون قطعا سراسیمه می شوند. وقتی شهدای عزیز ما که من یقین دارم «علیه السلام» هستند از ما گرفت تصور می کرد که ما میدان را واگذار می کنیم و عرصه برای جولان آنها آماده است. سران اسرائیلی در اتاق فکر خود وقتی داشتند با دم شیر بازی می کردند، غرور داشتند، خدا نگذاشت بفهمند که راه را به اشتباه می روند. باخود فکر کردند، دو روزه کار ایران را تمام می کنیم. اما حالا خودشان گیج و سرگردانند. اینکه نتانیاهو روز اول فرار کرد و بعد با از پناهگاهش بیرون آمد یعنی فهمید که معادلاتش اشتباه بوده است. اما این طرف ماجرا را ببینید. یعنی از ایران عزیز ما. رهبر معظم انقلاب بیانیه می دهند، با مردم صحبت می کنند؛ با لبخند بر لب، شجاعانه و با اطمینان خاطر به یاری خداوند و همراهی مردم. می فرمایند که ما صلح تحمیلی را نمی پذیریم.
چرا؟
زیرا این نشان دهنده این است که وعده الهی محقق می شود و دشمن صهیون شکست می خورد. این ها واقعا صلح نخواهند کرد، بلکه وقتی به قدرت رسیدند دوباره عهدشکنی می کنند. اینکه ترامپ رهبر انقلاب را به ترور تهدید می کند، یک اشتباه استراتژیک بود که باعث شد همه مسلمانان را متحد کند. این حرف زدن ترامپ هم نتیجه همان است که خداوند نمی گذارد بفهمد چه بگوید و چه انجام بدهد. اینکه اسرائیل فکر می کرد پیروز است، تلقین الهی بود تا به این شکست فضاحت بار برسد. این اتفاقی که امروز در جهان رخ داده است، وعده قرآن است که به قوم بنی اسرائیل داده است.
نظر شما