مرد میدان مین؛ روایت ترس دشمن از پیکر شهید آهنی

پیکر مطهر شهید آهنی ۲۰ سال در میدان جنگ ماند، چرا که دشمن با مین و گلوله، مانع بازگرداندن او می‌شد؛ این یعنی حماسه حتی بعد از شهادت هم ادامه داشت.

خبرگزاری شبستان ؛ خراسان جنوبی؛فاطمه رحیم زاده- برگزاری سلسله نشست‌های روایت ماندگار، با هدف بازخوانی دفاع مقدس و نقش رزمندگان خراسان جنوبی در جنگ تحمیلی به همت حوزه هنری خراسان جنوبی در دستور قرار کار گرفت. در اولین نشست با توجه به قرار داشتن در سالروز عملیات بیت المقدس، به بررسی نقش فرمانده شهید رجبعلی آهنی در عملیات بیت‌المقدس اختصاص دارد فرمانده‌ای که در کنار اخلاق والای انسانی، توانمندی بالایی در فرماندهی میدان نبرد داشت. خاطرات ایثارگران و پیشکسوتان جنگ، از جمله عزیزان گروه هم‌رزمان همدل، گواهی بر سختی‌های این نبرد و رشادت‌های این شهید بزرگوار است. 
مجید کریمیان، رئیس حوزه هنری خراسان جنوبی در اولین نشست روایت پایدار با بیان اینکه پرداختن به تاریخ دفاع مقدس، یکی از اهداف حوزه هنری خراسان جنوبی است، اظهار کرد: در همین راستا، واحد ادبیات پایداری حوزه هنری با هدف تولید و انتشار روایات دفاع مقدس فعالیت می‌کند.
وی افزود: امروزه جنگ، جنگ روایت‌هاست، و نشست‌های روایت ماندگار تلاشی برای بازخوانی رشادت‌های رزمندگان استان در مقاطع مختلف جنگ تحمیلی است و با نزدیک شدن سالگرد عملیات بیت‌المقدس، بازخوانی این عملیات با برش استانی در دستور کار قرار گرفته است.
کریمیان افزود: این نشست‌ها نه‌تنها فرصتی برای زنده نگه داشتن یاد شهدا و ایثارگران است، بلکه بستری برای انتقال تاریخ دفاع مقدس به نسل‌های جدید فراهم می‌کند و با توجه به برگزاری کنگره ۲۴۰۰ شهید استان، این نشست‌ها می‌توانند بازتاب بیشتری در سطح رسانه‌ها داشته باشند. 
وی ابراز امیدواری کرد: با تلاش خبرنگاران و رسانه‌های متعهد، خاطرات ایثارگران و پیشکسوتان جنگ به بهترین شکل در طول سال منتشر شده و تأثیر معنوی و اجتماعی آن‌ها حفظ شود.
روایتی از رشادت‌ها  
در این نشست، علیرضا نصرآبادی، یکی از رزمندگان دفاع مقدس، به بیان خاطرات خود از عملیات بیت‌المقدس پرداخت. او در سن ۱۵ سالگی به مرکز ۰۴ بیرجند مراجعه کرد تا برای اعزام به جبهه نام‌نویسی کند، اما به دلیل سن پایین، و داشتن چثه کوچک از ورود به دوره آموزشی منع شد. اما با اصرار و پیگیری، راهی مناطق جنگی شد. در اهواز با شهید آهنی آشنا شد و تحت آموزش‌های سخت او قرار گرفت.  
وی می‌افزاید: شهید آهنی به عنوان فرمانده گردان ابوذر در عملیات بیت المقدس بسیار دقیق و سخت‌گیر بود و بر شرایط خانوادگی، جسمی و روحی تک‌تک نیروها تسلط داشت و به همه موارد دقت می‌کرد. چند روز مانده به عملیات، به من گفت سن تو کم است، تنها فرزند پسر خانواده هستی، در پشت جبهه در انبار بمان. بغض کردم و گفتم اگر قرار بود انباردار باشم، به جبهه نمی‌آمدم. هرچه اصرار کردم، قبول نکرد که همراهشان به خط مقدم بروم. 
شب عملیات، بدون اجازه و مخفیانه با نیروها سوار ماشین شدم پس از رسیدن گردان به محل مورد نظر، شهید آهنی مرا دید و گفت: تو که باز آمدی، با خواهش و اصرار، پذیرفت که در میدان نبرد بمانم.
نبردی سرنوشت‌ساز  
پس از چند روز حضور در منطقه سوسنگرد، نیروهای ایرانی برای لو نرفتن عملیات بدون سر و صدا و شبانه به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردند. در شب عملیات فرمانده گروهان مان به نام رضا شیران، پایش روی مین رفت و قطع شد، در همان حال که پایش را با دست گرفته بود، به ما دستور داد که برای او توقف نکنیم و به سمت دشمن حرکت کنیم.
 انفجار مین باعث شد که عراقی‌ها حساس شوند، از زمین و آسمان گلوله و خمپاره بر سرمان می بارید با این وجود نیروهای ایرانی، با فریاد الله‌اکبر به سمت خاکریزهای دشمن پیشروی کردند، درگیری‌ها تا ظهر ادامه داشت، اما به دلیل تأخیر نیروی کمکی، موقعیت نیروها دشوار شد شب قبل هم حاج رجبعلی، فرمانده گردان‌مان از ناحیه کمر گلوله خورده و مجروح شده بود اما تا آخرین لحظه در میدان جنگ باقی ماند و فرماندهی عملیات را به عهده داشت.
نصرآبادی که در این عملیات  زخمی شده بود از لحظات سخت زخمی شدن خود، انتقال به بیمارستان، و روزهای بحرانی پس از عملیات یاد می‌کند، او زندگی دوباره خود را مدیون لطف الهی، شفاعت امام رضا (ع) و دعاهای مادرش دانسته و می‌گوید: لحظه اصابت گلوله و زخمی شدن فقط صداها را می‌شنیدم زندگی مانند فیلمی از مقابل چشمم می‌گذشت در آن زمان به فکر خانواده بودم و دعا می‌کردم که جنازه‌ام به دست خانواده‌ام برسد. با توجه به شدت جراحت همگی فکر می‌کردند که شهید شده‌ام در این حین دو نفر آمدند و گفتند این رزمنده زنده است با کمک آن‌ها به عقب جبهه منتقل شدم، اما بارها از دستشان بر روی زمین افتادم فقط صداها را می‌شنیدم. چند روز در بیمارستان صحرایی بستری بودم، سپس به بیمارستان فیروزگر تهران منتقل شدم. نامم در لیست شهدا اعلام شده بود، در حالی که هنوز زنده بودم.
محمد قنبری، یکی دیگر از رزمندگان دفاع مقدس که در زمینه امور تعاون فعالیت داشت، خاطراتی از آن روزها و نقش برجسته سردار شهید رجبعلی آهنی در عملیات بیت‌المقدس بازگو می‌کند.
وی به یکی از چالش‌های ارتباطی آن دوران اشاره کرده و می‌گوید: با توجه به نبود تلفن، لیست شهدا و مجروحین از مشهد به بیرجند ارسال می‌شد. برخی از مجروحان، به‌جای بازگشت به عقب و ادامه درمان، فرار کرده و دوباره راهی خط مقدم می‌شدند، به همین دلیل نام آن‌ها به‌عنوان شهید مفقودالاثر ثبت و اعلام می‌شد.
روایتی از شهید آهنی  
قنبری در ادامه خاطره‌ای از دیدار با سردار آهنی پس از مجروحیتش در عملیات بیت‌المقدس نقل می‌کند و می‌گوید: پس از بازگشت ایشان به بیرجند، برای عیادت به منزل برادرشان در خیابان انقلاب رفتیم و به مزاح به سردار آهنی گفتم چرا شهید نشدید؟ شهید لبخند زد و گفت: قصد کرده‌ام خانه خدا را زیارت کرده و بعد ازدواج کنم، تا زمانی که این دو مورد را انجام نداده‌ام، پای کار شهادت نمی‌روم. 
وعده‌ای که عملی شد  
وی یادآور می‌شود: سردار آهنی ابتدا به مکه مشرف شد و سپس ازدواج کرد تنها سه تا چهار روز پس از ازدواج، دوباره فراخوان شده و به جبهه اعزام می‌شود و در عملیات مسلم ابن عقیل۲(عملیات زین‌العابدین) با وفاداری به آرمان‌هایش، به شهادت رسید.  
قنبری با استناد به سخنان شهید سلیمانی که گفته بود «اگر می‌خواهی شهید شوی، باید قبلاً شهید شده باشی» نقش سردار آهنی در روزهای انقلاب را نیز یادآور  می‌شود و می‌گوید: سردار آهنی از نیروهایی متعهد و انقلابی بود که در دوران پیروزی انقلاب، علاوه بر حضور در مبارزات علیه رژیم طاغوت به آزادی سربازان مرکز ۰۴ کمک کرده و آن‌ها را مطابق فرمان امام راحل از پادگان به سمت خانه‌هایشان هدایت می‌کرد.  
پس از شهادت سردار آهنی، قنبری و دیگر همراهان ایشان به روستای سلطانی از توابع عربخانه نهبندان رفتند و به منزل شهید سری زدند، منزلی ساده با دو اتاق و یک سالن کاهگلی. در آن زمان، هنوز خبر قطعی شهادت او به خانواده اعلام نشده بود. چند روز بعد، با اعلام رسمی خبر، خانواده در اندوه شهادت این عزیز فرو رفت.  
پیکر سردار آهنی، پس از حدود ۲۰ سال به استان بازگشت و در زادگاهش، روستای سلطانی، به خاک سپرده شد، تا همچنان یاد او و رشادت‌هایش در ذهن مردم این دیار زنده بماند.
سرهنگ احمدی یکی دیگر از هم‌رزمان شهید سردار حاج رجبعلی آهنی درباره رشادت‌های ایشان در عملیات بیت‌المقدس چنین روایت می‌کند؛ در جریان عملیات بیت‌المقدس سردار آهنی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و زخمی می‌شود اما با بستن پارچه‌ای به کمر خود، با شعار «رزمنده خمینی به پیش» نیروها را به حرکت درآورده و مدیریت می‌کرد. به گفته وی روحیه‌بخشی شهید آهنی به نیروها در سخت‌ترین لحظات نبرد، انگیزه‌ای مضاعف برای ادامه عملیات بود.
در آن شرایط رزمندگان متوجه مجروح شدن سردار آهنی نشده بودند، پس از مدتی خبر مجروحیت ایشان اعلام شد، با وجود جراحت عمیق همچنان مدیریت و فرماندهی گردان را به عهده داشت و حاضر به عقب‌نشینی نبود. نیروها را هدایت می‌کرد و علاوه بر فرماندهی و رعایت اصول نظامی دادن روحیه به رزمندگان را نیز در اولویت قرار داده بود.  
وی می‌افزاید: پس از بازگشت از سفر حج، سردار آهنی به عنوان مسئول خط در  تیپ ۲۱ امام رضا (ع) مشغول خدمت می‌شود، یکی از روزها در قرارگاه ظفر در کنار شهید ابراهیم همت (فرمانده عملیات) در اتاق فرماندهی بودیم سردار آهنی مسئول هدایت محور، مرحله دوم عملیات مسلم بن عقیل تحت عنوان عملیات زین‌العابدین بود. شب عملیات، صدای شهید آهنی با رمز خرچنگ‌ها آمدند به گوش می‌رسید که نشان می‌داد نیروها در وضعیت سختی قرار گرفته‌اند با دریافت دستور پیش‌روی و حرکت، ضمن خداحافظی از نیروها جدا شد و صبح روز بعد، خبر شهادت سردار آهنی اعلام شد.
وی با اشاره به مخالفت سردار آهنی با انجام عملیات مسلم بن عقیل می‌گوید: ایشان بارها تأکید داشت که این عملیات به دلیل نبود نیروی انسانی کافی و عدم اشراف به منطقه، موفق نخواهد بود با این وجود زمانی که دستور فرمانده ارشد بر اجرای عملیات  اعلام شد، شهید آهنی گفت اگر دستور مافوق است، ما عملیات را انجام می‌دهیم با اینکه پیش از اجرای عملیات، نظرش را به صراحت بیان کرده بود اما در لحظه جنگ، مطیع‌ترین فرد بود و بدون هیچ تمردی از دستورات پیروی می‌کرد.
احمدی با اشاره به این مهم که پیکر سردار در میان میدان جنگ باقی مانده بود، می‌گوید: دشمن از جایگاه نظامی بالای شهید آهنی اطلاع داشت و اجازه بازگرداندن پیکر ایشان را به نیروهای خودی نمی‌داد و از پیکر شهید برای تضعیف روحیه رزمندگان استفاده می‌کرد.
وی یادآور می‌شود: دشمن و رژیم بعثی عراق با قرار دادن تله‌های انفجاری اطراف پیکر، مانع از انتقال پیکر شهید به پشت جبهه شدند.  
سرنوشت تلخ پیکر شهید  
حسین سرباز، یکی دیگر از رزمندگان دفاع مقدس، از روزهای تلخ بعد از شهادت سردار آهنی چنین روایت می‌کند؛ شهید آهنی در ۲۵ آبان ماه سال ۶۱ در تپه های مشرف بر شهر مندلی عراق بر روی میدان مین بعثی به شهادت رسیده بود، اوایل بهار سال ۶۲ در منطقه سومار یکی از همرزمانمان، پیکر شهید آهنی را از دور به من نشان داد و گفت: این شهید از استان خراسان جنوبی است با وجود اینکه اجازه بیرون آمدن از سنگر را نداشتیم بارها تلاش کردم که پیکر ایشان را به عقب بازگردانم، اما موفق نشدم چرا که دشمن علاوه بر تله گذاری انفجاری در اطراف پیکر ایشان، به شدت تیراندازی کرده و مانع از بازگرداندن پیکر حاج رجبعلی می‌شدند. 
وی با بیان اینکه دشمن قصد داشت با نگه داشتن پیکر شهید آهنی در میدان جنگ، روحیه رزمندگان را تضعیف کند، تأکید می‌کند: نسل جوان امروز شاید این حس را درک نکنند، اما بازگویی چنین روایت‌هایی می‌تواند عظمت ایثار و فداکاری رزمندگان را زنده نگه دارد و ارزش‌های دفاع مقدس را به نسل‌های جدید منتقل کند.  
پس از تلاش‌های فراوان، پیکر مطهر شهید آهنی، پس از حدود ۲۰ سال به استان بازگشت و در زادگاهش، روستای سلطانی، به خاک سپرده شد، تا همچنان یاد او و رشادت‌هایش در ذهن مردم این دیار زنده بماند.
کد خبر 1816813

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha