صدای پای خورشید از نقطه صفر مرزی تا روایت اشک‌های بی امان

کاروان زیر سایه خورشید در بدو ورود به شهرستان سردشت در میان خانواده ها و نظامیان هنگ مرزی سردشت حضور یافت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان در استان آذربایجان‌غربی، کاروان زیر سایه خورشید در بدو ورود به شهرستان سردشت در میان خانواده ها و نظامیان هنگ مرزی سردشت حضور یافت.

از بدو ورود به خانه های سازمانی سردشت، گویی اینجا مشهد است و حرم در نزدیکی

صدای آمدم ای شاه پناهم بده، عطر زیبای اسپند و چشمانی اشک بار که گویی ملجأیی یافته اند تا  برای دقایقی فارغ از غوغای جهان باشند و دل تنگشان هرچه میخواد بگویند.
 

صدای پای خورشید از نقطه صفر مرزی تا روایت اشک‌های بی امان

سربازانی که فارغ از درجه و جایگاه به احترام پرچم سبز و طلایی رنگ آقا علی بن موسی الرضا  و خادمانی مهربان خبردار ایستاد اند و با چهره ای مصمم و استواری ولی چشمانی اشک بار نظاره گر پرچمی بودند که سالی یک بار قسمتشان می‌شود.

و شاید اگر در طول سال پایشان به صحن و سرای آقا امام رضا نیز باز نشود امید دارند به این پرچم و زیارت از راه دور و معجزه و راز هایی مگو که می‌ماند بین خودشان و پرچم و امام رضا ...

در سردشت در نقطه صفر مرزی، در اولین شهر شیمیایی جهان، در زیست مسالمت آمیز اقوام، در چند کیلومتری کشور عراق و جدال های نا بهنگام با دشمنان جمهوری اسلامی ایران پرچم سبز رنگ و کاروان زیر سایه ی خورشید به دورترین جاها سفر میکند تا پیام آور صلح و مهربانی امامی باشد که معروف بود به مهربانی و رأفت و اینجا جور دیگر معنا می‌شود، شاید پیام آور امید باشد ، شاید .....
 

صدای پای خورشید از نقطه صفر مرزی تا روایت اشک‌های بی امان

روایت اشک‌های بی امان

اگر به سن و سالشان نگاه کنیم شاید اینکه چه قدر امام رضا را درک می‌کنند سخت باشد اما این ها جور دیگری عاشقی را بلدند .

خیلی هایشان حرم را ندیده اند اما خادمان خورشید هشتم را به خوبی می‌شناسند ، و برخی حرم رفته اما دلتنگ دیدار دوباره آقا بودند. وقتی صدای رضا جانم، رضا آمد و قدوم مبارک خادمان را دیدند، دیگر دست خودشان نبود بی امان اشک می‌ریختند و گریه می‌گردند، اشک هایی که از سر شوق برخواسته بود.

آن ها دلتنگ شده ترین عاشقانی بودند که تا حالا دیده ایم ، حتی موقع دست زدن هم اشک بر چشمانشان جاری بود و ذکری بر لب داشتند ...

وقتی پرسیدم چرا گریه میکنید ؟ همه شان از دلتنگی سخن می‌گفتند و وقتی می‌پرسیدم از امام رضا چه می‌خواهی؟ با آن قلب پاک و چهره معصومشان از شفای بیماران و ظهور مهدی موعود سخن می‌گفتند و درگیر بازی های دنیوی و مادیات نبوده اند، آن ها به سبک خودشان عاشقانه از آن مراسم چند دقیقه ای لذت می بردند و غرق در فضایی بودند که شاید تا سالها تعریف کنند از برخورد خادمان ، از زیارت پرچم از اینکه حرف دلشان را زدند از اشک هایی که بی امان و برای امام رضا جاری بود.

در مدار خورشید هشتم و زیر سایه ی خورشید سفر میکنیم به مکان هایی که جور دیگر امام رئوف را دوست دارند ، فارغ از زبان و قومیت و غیره....

کد خبر 1815344

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha