خبرگزاری شبستان؛ آران و بیدگل/روح اله باقری؛ آران و بیدگل، این شهرِ کویریِ کهن، فراتر از جغرافیایِ خشک و سوزان، گنجینهای از عشق و ایثار را در دل خود پنهان کرده است. دیاری که خاکش با خونِ شهیدان، رنگِ حیات گرفته و نامش، با عطرِ شهادت، همآوا شده است. «دارالشهدای» ایران، عنوانی نیست که اتفاقی بر این شهر نهاده شده باشد؛ بلکه مُهرِ تأییدی است بر رشادتهای مردمی که بیش از یک درصد جمعیتشان، در راه دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و حفظِ تمامیت ارضی کشور، جان خود را فدا کردند. این شهر، به نسبت جمعیت، رتبه نخست ایثارگری را در کشور به خود اختصاص داده و هر کوچه و خیابانش، یادآورِ رشادتهای فرزندانی است که برای سربلندیِ وطن، از جانِ خود گذشتند و نامِ خود را در تاریخ، جاودانه ساختند.
در این شهرِ شهیدپرور، در آستانه روز ارتش جمهوری اسلامی ایران، یادِ دلاورمردیهای ارتشیان سرافراز گرامی داشته میشود. اما امسال، این یادبود، رنگ و بویی دیگر داشت. در محفلی آکنده از معنویت و احساس، یادی شد از شهید علیاکبر دولتآبادی آرانی، سربازی از تبارِ عشق، که پیش از پرواز، در آغوشِ رؤیا، کرامتِ امام رضا (ع) را به چشم دید و با دلی سرشار از ایمان، به دیدارِ معبود شتافت. قصّهای که خبرنگار شبستان، آن را به گوشِ جان رساند و قلبها را به تپش واداشت.

کرامتِ امام رضا (ع) : جلوهای از نور در دلِ تاریکی
در مراسم تجلیل از مادرِ شهید علیاکبر دولتآبادی آرانی، حاجیه خانم انسیه فخری، به همت کانون خدمت رضوی «غریب الغربا» روایتِ دلدادگیِ این شهید با امام رئوف (ع)، فضایِ مجلس را عطرآگین ساخت. مادر شهید، با بیان خاطراتی از جگرگوشهاش، نشان داد که شهادت، اتفاقی نیست و تنها نصیبِ کسانی میشود که دلهایشان، آینهٔ تمامنمایِ عشقِ الهی و ارادت به اهلبیت (ع) است.
شبِ معراج، در سنگرِ دل
مادر شهید، با صدایی که در آن، غمِ فراق و غرورِ مادری در هم آمیخته بود، گفت: «شبِ آخر، پیش از آنکه علیاکبر راهیِ عملیاتِ فتحالمبین شود، همرزمانش دیدند که او از خواب پریده و با صدای بلند گریه میکند. وقتی علت را جویا شدند، علیاکبر پاسخ داد: ‘همین الان امام رضا (ع) و حضرت زهرا (س) در کنارم نشسته بودند.»
تمنایِ شهید، اجابتِ امام رئوف
حاجیه خانم فخری ادامه داد: «علیاکبر در عالمِ رؤیا، از امام رضا (ع) پرسید که آیا دوست دارد شهید شود و پاسخ شنید که همه آرزویش شهادت است. سپس، حضرت پرسیدند که آیا قبل از شهادت، خواستهای دارد؟ علیاکبر نیز با التماس گفت: «دلم میخواهد یک بار دیگر پدر و مادرم را ببینم.» و حضرت، همان لحظه، با رأفتِ بیکرانِ خود، این خواسته را اجابت کردند و در عالمِ خواب، او را به دیدارِ ما رساندند.»
رویایِ مادر، در لحظه شهادت
شاید باورش سخت باشد، اما در همان لحظهای که علیاکبر در جبهههای نبرد به شهادت رسید، مادرش نیز در خانه، شاهد رویایی شگفتانگیز بود. حاجیه خانم فخری با چشمانی نمناک، از آن لحظه چنین گفت: «در همان لحظهای که علیاکبر به وصالِ حق شتافت، من در عالمِ رؤیا دیدم که او به شکل جوانی بسیار زیبا و نورانی در کنارم نشسته است. او مُشتی دانههای گندم که مثل گوهرِ شبچراغ میدرخشید در دامنم ریخت و دستانش را بر شانه و پیشانیام گذاشت و برای آرامشِ من پس از شهادتش دعا کرد.»

فردایِ قیامت، پاسخ به خونِ شهید
بیان خاطراتِ مادرِ شهید با بغضی فروخورده، دلی شکسته و چشمانی اشکبار، هشداری سنگین برای وجدانهای خفته و غفلتزده است. امنیتی که امروز از آن بهرهمندیم، اتفاقی نیست و به قیمت خونهای پاکی به دست آمده است که برای حفظِ عزت و استقلالِ این سرزمین فدا شدهاند. امروز که غرق در روزمرگی و تکاپویِ دنیا هستیم، نباید فراموش کنیم که فردای قیامت، در برابرِ شهدا و خانوادههایشان، چه پاسخی خواهیم داشت؟
تجدیدِ پیمان با آرمانها
در پایان این مراسم معنوی، با اهدای گل و نمک تبرکی آستان قدس رضوی، از مادر شهید علیاکبر دولتآبادی آرانی تجلیل شد. این اقدام، نمادی از قدردانی از خانوادههای شهدا و تجدیدِ پیمان با آرمانهای والای آنان بود.
وصیتِ شهید، راهنمایِ زندگی
شهید علیاکبر دولتآبادی آرانی، در قسمتی از وصیتنامهاش چنین نگاشته است: «وصیّتم به برادرانم! برادرانِ عزیزم، شما رسالتی سنگین بر دوش دارید. همیشه پیرو خطّ امام باشید که همانا خطّ اصیل اسلام راستین است. ولایتِ فقیه این سنگر استوار و خللناپذیر را حمایت کنید. همیشه از روحانیّت دفاع کنید و حامیِ آنها باشید. امّتِ قهرمان و شهیدپرور، امام را تنها نگذارید. به سخنانِ امام گوش کنید و جامه عمل بپوشانید.»
شهید علیاکبر دولتآبادی آرانی، متولد ۲۲ خرداد سال ۱۳۴۱، در دوم فروردین سال ۱۳۶۱، در عملیاتِ فتحالمبین به فیضِ شهادت نائل آمد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

نظر شما