پای عطار را به خانه‌هامان باز کنیم/ گرفتار «آلزایمر فرهنگی» شده‌ایم

اسماعیلی بر لزوم بازگشت به خویشتن و بازیابی «هویت فرهنگی» اشاره کرد و گفت: باید دیگر بار پای عطار و عطارخوانی، مثنوی و مثنوی‌خوانی، شاهنامه و شاهنامه‌خوانی را به خانه‌هامان باز کنیم و به بازخوانی آموزه‌های معنوی و انسانی آنان بنشینیم.

به گزارش خبرنگار فرهنگ و اجتماع خبرگزاری شبستان، روز ۲۵ فروردین ماه در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابوری نامگذاری شده است و همه ساله مراسم بزرگداشت این شاعر و عارف نامی برگزار می شود. فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحق عطار کدکنی نیشابوری شاعر و عارف نام آور ایران در قرن ششم و آغاز قرن هفتم است. ولادتش به سال ۵۳۷ در کدکن از توابع نیشابور اتفاق افتاده است.از ابتدای کار او اطلاعی در دست نیست جز آنکه نوشته اند پدر وی در شادیاخ نیشابور، عطار عظیم القدری بود و بعد از وفات او فریدالدین کار پدر را دنبال کرد و دکان عطاری (دارو فروشی) آراسته داشت. مسلما عطار در آغاز حیات و گویا تا مدتی از دوره ی تحقیق در مقامات عرفانی، شغل دارو فروشی خود را که لازمه آن داشتن اطلاعاتی از طب نیز بوده حفظ کرده و در داروخانه سرگرم طبابت بوده است.

پای عطار و عطارخوانی را به خانه‌هامان باز کنیم/ گرفتار «آلزایمر فرهنگی» شده ایم

لذا در خصوص جایگاه عطار نیشابوری در ادب پارسی با  دکتر«رضا اسماعیلی» شاعر و پژوهشگر گفتگویی انجام دادیم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود.

وی می گوید: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، عطارشناس برجسته و نامی معاصر، عطار را از ستون‌های استوار و ماندگار شعر عرفانی دانسته و می‌گوید: «اگر قلمرو شعر عرفانی فارسی را به گونه مثلثی در نظر بگیریم، عطار یکی از اضلاع این مثلث است و آن دو ضلع دیگر، عبارتند از سنائی و مولوی. شعر عرفانی، به یک اعتبار، با سنائی آغاز می‌شود و در عطار، به مرحله کمال می‌رسد و اوج خود را در آثار جلال‌الدین مولوی می‌یابد.»

اسماعیلی با اشاره به علت نبود شاعرانی مشابه عطار، مولانا و حافظ در عصر حاضر اظهار کرد: هر عصری شاعران خود را تولید و تربیت می کند و نباید انتظار داشت که شاعرانی چون مولانا و حافظ و سعدی در عصر ما تکرار شوند. شاعر باید فرزند زمانه خویش باشد و حرفی از جنس زمانه بگوید. ولی اگر منظورتان از طرح این سوال ظهور «شاعران بزرگ» است، می‌توان گفت عصر ما نیز از وجود شاعران بزرگ خالی نیست. شاعرانی که به علت «معاصرت» هنوز آن گونه که شایسته و بایسته است شناخته نشده اند. این شاعران با گذشت زمان جایگاه خود را در ذهن و زبان مردم خواهند یافت.

این پژوهشگر در خصوص تبعات دوری و مهجوری از قله هایی چون عطار برای جامعه ادبی ما گفت: کسانی که به فرهنگ، هنر و ادبیات این مرزوبوم عشق می‌ورزند، خوب می‌دانند که قله‌هایی همچون فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی و حافظ، حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت ولی اینکه چرا در این روز و روزگار ما از تکلم کرامات آنان غافلیم و سیمای درخشان آن چهره‌های ماندگار در قاب چشمان خواب‌آلوده ما، محو و مه‌آلود است، خود حکایت دیگری است که باید برای این غفلت و بی‌مهری چاره‌ای اندیشید؛ تبعات این «خودفراموشی» چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از جان و جهان سبک زندگی ایرانی – اسلامی است. به عبارت دیگر «شبیه دیگران شدن» که نوعی استحاله فرهنگی است.

 این شاعر خاطرنشان کرد: بی‌گمان، بسیاری از هنجارگریزی‌های بی‌مبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که ره‌آورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست. معناگریزی و دمیدن در تنور «فرمالیسم محض»، نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم همسنخی دریافت‌های شاعرانه از جهان و هستی، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانه‌های این گسست ادبی است. در شرایط کنونی تنها راهکاری که برای برون‌رفت از این بحران مــــی‌توان پیشنهاد کــرد«بازگشت به خویشتن» و«خودیابی و خودباوری فرهنگی» است.

وی برای بازگشت به خویشتن و بازیابی «هویت فرهنگی» به راهکارهایی اشاره کرد و افزود: باید دیگربار پای عطار و عطارخوانی، مثنوی و مثنوی‌خوانی، شاهنامه و شاهنامه‌خوانی را به خانه‌هامان باز کنیم، و به بازخوانی آموزه‌های معنوی و انسانی آنان بنشینیم؛ قله‌های سر به فلک کشیده‌ای که جهانیان از درک حضور آنان به خود می‌بالند و با دیده تکریم و احترام به آنان می‌نگرند. باید به ملاقات گذشته باشکوه تاریخی خویش برویم، به دیدار فردوسی، سنایی، مولانا ، ناصرخسرو، نظامی، سعدی، حافظ، خیام، صائب و بیدل و باید به تماشای قد و بالای رشید و سیمای فهیم و فرهیخته فرهنگ خودمان بنشینیم و با بازشناسی ظرفیت‌های والای فرهنگ و تمدن ایرانی در مسیر کمال گام برداریم.

اسماعیلی افزود: باید بار دیگر روی پای خودمان بایستیم و از خودمان بپرسیم: «از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟» باید نقطه استقرار خود را در جهان بی‌پیر امروز پیدا کنیم، تا دریابیم که کیستیم و در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ و ایمان بیاوریم که فردا از آن ماست و در فردای روشن تاریخ خورشید از «شرق» طلوع می‌کند

وی گفت: وجود آرامگاه های بزرگ در شهرهای مختلف باعث علاقه‌مندی بیشتر مردم به شعر و ادبیات و عرفان می‌شود. هم‌نشینی و هم‌نفسی با مفاخر شعر و ادب در اعتلای ادبی و هنری، تلطیف جامعه و گرایش آنان به ارزش‌های معنوی و فضایل انسانی موثر است.

این شاعر با بیان اینکه مردم کوچه و بازار از مفاخر ادبی شناخت کمی دارند. اظهار کرد: البته قبل از این که انگشت اتهام را به سمت مردم بگیریم، باید به ریشه‌یابی این مسئله بپردازیم. نظام آموزشی ما نیز نیاز به بازنگری و اصلاح دارد. اگر ما از یک نظام آموزشی هوشمند و مقتدر برخوردار باشیم، در این حوزه وضعیت بهتری پیدا می‌کنیم. علاوه بر آموزش و پرورش، صدا و سیما و رسانه‌های عمومی نیز باید در این حوزه سرمایه‌گذاری کنند. جامعه ما دچار فقر فرهنگی است. باید برای اصلاح این مشکل چاره اندیشی کرد.

دکتر اسماعیلی بیان کرد: ما امروز برای «قد کشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که عمود خیمه عرفان و آینه‌دار حکمت و معرفت‌اند، سخت محتاجیم. به عبارت دیگر، تا زمانی که ما با این چهره‌های پرفروغ و ماندگار تاریخ و فرهنگ خویش بیگانه‌ایم، با خودمان بیگانه‌ایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»! آری، باید به اصلمان برگردیم و به «وصل» بیندیشیم. چرا که:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگـــــــــار وصل خویش

 وی گفت: با گرامیداشت روز بزرگداشت سیمرغ قاف عشق وحکمت و عرفان، مولانا عطار نیشابوری که نام بلندش با شاهکارهایی چون منطق‌الطیر (مقامات طیور)، الهی‌ نامه، تذکرةالاولیا، اسرارنامه، مصیبت‌ نامه و مختارنامه در ذهن و زبان مردم ایران و جهان جاودانه شده است، اجازه بدهید این گفت و گو را با زمزمه غزلی عرفانی از حضرت عطار به پایان ببریم:

ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش

بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایما بر در دل حاضر است

رو در دل برگشای، حاضر و بیدار باش

دیده جان، روی او، تا بنبیند عیان

در طلب روی او، روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت، لشگر غوغای نفس

پس تو اگر عاشقی،عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار، کی بنماید جمال

لیک تو باری به نقد، ساخته کار باش

در ره او هرچه هست، تا دل و جان نفقه کن

تو به یکی زنده‌ای، از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را، دُر بقا آرزوست

دم مزن و در فنا، همدم عطار باش

کد خبر 1811729

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha