افطاری‌های بی‌ریا، دل‌های پر از نور؛ لحظات شیرین رمضان در مسجد

وقتی آسمان کم‌کم رنگ طلایی به خود می‌گیرد و روزه‌داران پس از ساعاتی انتظار، با دلی سرشار از دعا و شوق آماده افطار می‌شوند، مسجد تبدیل به جایی برای همدلی و بخشش می‌شود. سفره‌ای ساده، اما پر از برکت، در کنار هم، در دل‌های مردم جایی برای مهربانی و محبت می‌سازد.

خبرگزاری شبستان - مهدی رحمانیان| بوی نان تازه با عطر گلاب در هم آمیخته بود و از لابه‌لای درِ نیمه‌باز مسجد، تا کوچه‌های باریک محله می‌رفت. آسمان، آرام‌آرام به رنگ سرخ و بنفش غروب درمی‌آمد و صدای گنجشک‌هایی که لابه‌لای شاخه‌های درخت توت مسجد می‌پریدند، با همهمه‌ی آرام داخل مسجد گره خورده بود.

حسین، با عجله از راه رسید. هنوز نفسش جا نیفتاده بود که به بچه‌های دیگر که مشغول چیدن سفره بودند، پیوست. علی، دوست هم‌سن و سالش، نگاهی به او انداخت و با خنده گفت: «دوباره دیر اومدی؟ حتماً باز مادرت نگهت داشته که خرما ببری!»

حسین اشاره‌ای به کیسه‌ی خرما که در دستش بود کرد: «آره، مامانم گفت اینا رو ببریم مسجد، هرچی باشه نذر بابابزرگه.» بعد، نگاهی به سفره انداخت که روی قالی‌های قدیمی مسجد پهن شده بود؛ تکه‌های نان، بشقاب‌های کوچک پنیر، استکان‌های چای و خرماهایی که تازه در بشقاب‌های سفید چیده شده بودند. همین سادگی، زیباترین سفره‌ای بود که هر سال رمضان برایش معنا داشت.

کمی آن‌طرف‌تر، حاج‌کاظم – پیرمردی که همیشه در مسجد بود و بیشتر از همه به بچه‌ها محبت داشت – تکیه داده به دیوار، با لبخند نگاهشان می‌کرد. وقتی دید حسین هنوز نفس‌نفس می‌زند، دستی به شانه‌اش زد و گفت: «خسته شدی پسرجان؟» حسین که سرخ شده بود، سرش را به علامت "نه" تکان داد. حاج‌کاظم لبخندی زد و گفت: «یادت باشه پسرم، کمک کردن تو مسجد فقط چیدن سفره نیست، یه کار دلیه! همین که با عشق بیای و لقمه‌ها رو توی روی سفره بذاری، خودش عبادته.»

نور زرد لامپ‌های قدیمی مسجد، روی صورت کسانی که یکی‌یکی می‌آمدند انعکاس پیدا می‌کرد. چند پیرمرد، کنار هم با آرامش نشسته بودند، بعضی جوان‌ها در حال آوردن چای بودند، و صدای پچ‌پچ آرام روزه‌داران، با نوای دلنشین قرآنی که از بلندگوی کوچک مسجد پخش می‌شد، در هم می‌آمیخت.

افطاری‌های بی‌ریا، دل‌های پر از نور؛ لحظات شیرین رمضان در مسجد

چند دقیقه بیشتر تا اذان نمانده بود. حسین نگاهش به حاج‌آقا رضوانی، امام جماعت مسجد، افتاد که با چهره‌ای آرام و مهربان، کنار در ایستاده بود و در سکوت، جماعت را می‌نگریست. انگار که همین جمع ساده، همین سفره‌های بی‌ریا، برایش زیباترین تصویر ماه رمضان بود.

حاج رضا، پیرمردی که سال‌هاست در مسجد خدمت می‌کند، می‌گوید: «اینجا هیچ‌کس دنبال تجملات نیست. همه می‌دانند که پیامبر(ص) هم با خرما و آب افطار می‌کرد. مهم این است که دل‌ها کنار هم باشند.»

لحظه‌ای بعد، صدای اذان در فضا طنین انداخت. همه دست‌ها را به دعا بالا بردند، و بعد، اولین لقمه‌های نان و خرما در سکوتی پر از آرامش، به دهان برده شد. حسین خرمایی از کیسه‌ی نذری مادرش برداشت و مزه‌ی شیرین آن، با حس سبکی روزه‌ای که تازه باز کرده بود، در وجودش آمیخته شد.

در آن لحظه، او فهمید که افطاری طعمی از محبت، همدلی و برکت رمضان است؛ تجربه‌ای که هر سال در همین مسجد کوچک، ساده و بی‌تکلف، اما پر از نور و مهربانی، تکرار می‌شود.

افطاری دادن؛ حس خوبی که تکرار نمی‌شود

وقتی صحبت از افطار می‌شود، ذهن خیلی‌ها به سمت سفره‌های رنگین و غذاهای مفصل می‌رود. اما در این مسجد، افطاری چیزی جز نان، پنیر، خرما و چای نبود؛ ساده، اما پر از برکت.

حاج رضا، پیرمردی که سال‌هاست در مسجد خدمت می‌کند، می‌گوید«اینجا هیچ‌کس دنبال تجملات نیست. همه می‌دانند که پیامبر(ص) هم با خرما و آب افطار می‌کرد. مهم این است که دل‌ها کنار هم باشند

از میان جمع، پسر نوجوانی با پیراهن سفید و لبخندی روی لب، به سمتم می‌آید. اسمش علی است و امسال اولین سالی است که روزه گرفته و در برنامه افطاری مسجد کمک می‌کند.

افطاری‌های بی‌ریا، دل‌های پر از نور؛ لحظات شیرین رمضان در مسجد

می‌پرسم: «چرا اینجا کمک می‌کنی؟» سرش را پایین می‌اندازد و کمی مکث می‌کند. «اولش که اومدم، فقط دنبال این بودم که دوستم تنها نمونه، ولی بعد دیدم چه حس خوبی داره. این که بدونی یکی داره با غذایی که تو دستش دادی، روزه‌اش رو باز می‌کنه، یه حس قشنگیه

سعید، یکی از جوان‌های مسجد، می‌گوید: «هر سال که رمضان میاد، انگار یه چیزایی یادمون می‌ره و دوباره از اول یاد می‌گیریم. مثل اینکه سادگی چقدر قشنگه، یا اینکه افطار خوردن کنار بقیه یه حال و هوای دیگه داره.»

همدلی در مسجد؛ افطار با طعم محبت

بر خلاف مهمانی‌های بزرگ، در اینجا کسی منتظر غذای ویژه نیست. همه به همان تکه نان و چای قانع هستند. حتی آن‌هایی که می‌توانند سفره‌ای مفصل در خانه داشته باشند، ترجیح داده‌اند کنار دوستان‌شان روی فرش‌های مسجد بنشینند و لقمه‌ای ساده را با هم قسمت کنند.

سعید، یکی از جوان‌های مسجد، می‌گوید«هر سال که رمضان میاد، انگار یه چیزایی یادمون می‌ره و دوباره از اول یاد می‌گیریم. مثل اینکه سادگی چقدر قشنگه، یا اینکه افطار خوردن کنار بقیه یه حال و هوای دیگه داره

نور کم‌رنگ مهتاب روی حیاط مسجد افتاده بود. چند نفر دور سماور بزرگ ایستاده بودند و لیوان‌های چای را بین روزه‌داران پخش می‌کردند. کسی عجله‌ای برای خوردن غذا نداشت. انگار همه دل‌شان می‌خواست این لحظات بیشتر طول بکشد.

افطاری‌های بی‌ریا، دل‌های پر از نور؛ لحظات شیرین رمضان در مسجد

سفره‌ای که فقط غذا نیست

در این مسجد، سفره افطار چیزی فراتر از یک وعده غذا بود. اینجا سفره‌ای از محبت و همدلی پهن شده بود که هر کس سهمی از آن داشت. یکی با برداشتن یک خرما، یکی با تعارف کردن چای، و دیگری با فقط نشستن کنار بقیه و گفت‌وگو کردن.

افطار که تمام شد، ظرف‌های نان و پنیر یکی‌یکی جمع شد. بچه‌ها با خنده و شوخی کمک می‌کردند، پیرمردها با تسبیح‌هایشان ذکر می‌گفتند و جوان‌ها، هر کدام گوشه‌ای مشغول بودند.

با خودم فکر می‌کنم که چقدر این لحظه‌ها زیباست. رمضان، فقط ماه روزه‌داری نیست؛ ماه دل‌هایی است که به هم نزدیک‌تر می‌شوند، ماه سفره‌هایی است که محبت را بین آدم‌ها قسمت می‌کنند. و افطاری‌های ساده، یکی از قشنگ‌ترین نشانه‌های این مهربانی‌اند.

کد خبر 1806589

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha