خبرگزاری شبستان - مهدی رحمانیان| بوی گلاب و آب در هم آمیخته و در فضای مسجد پیچیده است. آفتاب کمکم رنگ طلاییاش را روی حیاط مسجد پهن کرده و صدای خنده و همهمه بچهها در میان دیوارهای قدیمی طنینانداز شده است. نوجوانها با شوق، آستینها را بالا زدهاند، شلنگ آب را روی حیاط میگیرند و با کف و فرچه، زمین را برق میاندازند و با هم فرشهای بزرگ مسجد را میشویند. آنطرفتر، چند نفر با پارچههای سفید، گرد و غبار پنجرهها و منبر را پاک میکنند. بوی تازگی و پاکیزگی، بوی آمادگی برای یک مهمانی بزرگ از در و دیوار مسجد به مشام میرسد.
خانمهای مسجدی، آرام و با دقت، مهرها و تسبیحها را یکییکی تمیز میکنند و جانمازهای تازهشسته را روی طناب پهن کردهاند تا در نسیم بهاری خشک شوند. پیرمردی با دستی پینهبسته، جارو را روی فرشهای مسجد میکشد و هر از گاهی با لبخندی مهربان، به جنبوجوش بچهها نگاه میکند. انگار اینجا، تنها گرد و غبار مسجد نیست که پاک میشود، بلکه دلها هم در همین حالوهوا صیقل میخورند.
هوا بوی تازگی گرفته است؛ بوی گلاب، بوی شستهشدن فرشها، بوی صابون و کف، بوی ماهی که قرار است درهای رحمتش را به روی بندگان باز کند.

مسجد، خانهای که با دلها جلا مییابد
محمد، نوجوانی که با دستان خیس در حال آبپاشی بر فرشهاست، با لبخند میگوید: «وقتی مسجد تمیز و خوشبو باشه، نماز خوندن هم صفای دیگهای داره. ما داریم خونهی خدا رو برای ماه رمضان آماده میکنیم، مثل وقتی که مهمون عزیزی قراره بیاد و همهچی رو مرتب میکنیم.»
لحظهای مکث میکند و با نگاهی پر از عشق به مسجد میگوید: «این روزها، روزهای آمادهشدن دلهاست. وقتی در و دیوار مسجد پاک میشه، انگار دلمون هم از غبارهای روزمره پاک میشه.
دوستش علی هم در حالی که با فرچهای بزرگ روی سنگفرشهای حیاط میکشد، اضافه میگوید: «اینجا جای آرامشه، جای دعا و راز و نیاز. ما بچههای مسجدیم، دلمون نمیخواد مهمونی خدا رو توی خونهای خاک گرفته برگزار کنیم!»
چند متر آنطرفتر، فاطمه خانم، که از سالها پیش در مسجد فعالیت میکند، دستمالی به دست دارد و شیشههای پنجره را با دقت تمیز میکند. لحظهای مکث میکند و با نگاهی پر از عشق به مسجد میگوید: «این روزها، روزهای آمادهشدن دلهاست. وقتی در و دیوار مسجد پاک میشه، انگار دلمون هم از غبارهای روزمره پاک میشه. ماه رمضان که میاد، اینجا میشه مأمن دلهای خسته، جای ذکر، دعا و اشکهای عاشقانه.»
وقتی همه برای یک هدف کنار هم قرار میگیرند
آنچه در این روزها زیبایی مسجد را دوچندان میکند، نه فقط تمیزی و بوی گلاب، بلکه همدلی و صفای مردم است. کسی نمیگوید که این کار بر عهدهی کیست؛ پیرمردی با دستهایی پینهبسته، جارو را روی فرشهای خشکشده میکشد، پسربچهای کوچک با لبخند، دستمالی را بر مهرها میکشد و مردان و زنان مسجدی، در کنار هم برای زیبایی خانهی خدا تلاش میکنند.

شوخیهای نوجوانها با پیرمردی که جارو به دست گرفته، خندههای مادرانی که در میان طنین صلوات، جانمازها را مرتب میکنند، و صدای آب که از میان سنگفرشهای قدیمی جاری شده، همه و همه، تصویری ناب از معنویت و همدلی را در قاب این مسجد قدیمی به نمایش گذاشته است.
در گوشهای از صحن، زهرا خانم که از قدیمیهای مسجد است، با دقت مهرها را یکییکی با پارچه گلابزده تمیز میکند. با حوصله مهرها را کنار هم میچیند و زیر لب صلوات میفرستد. وقتی از او میپرسم چرا در این کار سهیم شده، میگوید: «ما از قدیم یاد گرفتیم که مسجد خونهی خداست، اما بیشتر از اون، خونهی دلهای ماست. وقتی مسجد تمیز و خوشبو باشه، انگار دلهامون هم سبکتر میشه. چقدر خوبه که قبل از ماه رمضان، اینجا رو آماده کنیم، مثل وقتی که سفرهای رو برای عزیزترین مهمون پهن میکنی...»
هر کسی گوشهای از کار را گرفته، بیهیچ چشمداشتی، با دلی پر از صفا. شوخیهای نوجوانها با پیرمردی که جارو به دست گرفته، خندههای مادرانی که در میان طنین صلوات، جانمازها را مرتب میکنند، و صدای آب که از میان سنگفرشهای قدیمی جاری شده، همه و همه، تصویری ناب از معنویت و همدلی را در قاب این مسجد قدیمی به نمایش گذاشته است.
حجتالاسلام ابراهیمی، امام جماعت مسجد، با لبخندی آرام، نظارهگر این صحنههاست. وقتی از او دربارهی اهمیت این کار میپرسم، میگوید: «غبارروبی مسجد، کار نشانهی احترام به خانهی خدا و آمادهشدن برای یک ضیافت بزرگ است. همانطور که ما خانهی خود را برای مهمانی آماده میکنیم، مسجد هم خانهی دلهای مؤمنین است که در آن به درگاه خداوند میآیند. این روزها، فرصتی است برای پالایش دلها، برای نزدیکی به خدا.»

آفتاب کمکم متمایل به غروب میشود. صدای اذان در میان دیوارهای تازهشستهی مسجد طنینانداز میشود و رایحهی گلاب، با عطر معنویت در هم میآمیزد. حالا مسجد آماده است؛ آمادهی میزبانی از دلهایی که برای ماه رمضان لحظهشماری میکنند، آمادهی پذیرایی از مهمانانی که سفرهی دعا و عشقشان را در این خانهی پر از نور پهن خواهند کرد.
نظر شما