ساخت ترامپیسم با رویکرد سودگرایانه افراطی «ترامپ» به جهان

ترامپ در حال تغییر ساختار حکومت آمریکا بر اساس دیدگاه تک محوری است که از اقتصاد به عنوان ابزاری برای اجبار سیاسی، دور زدن عوامل تعیین‌کننده حقوقی بین‌المللی و مبتنی بر رویکرد سودگرایانه افراطی که جهان را بازاری باز برای باج‌گیری می‌داند، شروع می‌شود.

خبرگزاری شبستان، گروه بین‌الملل: «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا هر آنچه درباره وضعیت غم انگیز غزه، غیرقابل زندگی بودن آنجا، ویرانی، کشتار جمعی، محیط نامناسب، بمب‌های منفجر نشده می‌گوید، تنها سخنانی است که برای او اهمیت ندارد، بلکه اولویت کنونی برای ترامپ که بیشتر تاجر است تا رئیس جمهوری، مسایل دیگر است.

اولویت‌ها ترامپ

- عملیات گسترده برای برداشت منابع و پول از خارج به آمریکا و جمع‌آوری موضع‌گیری سیاسی از کشورهای مختلف با زور و تهدیدهای اقتصادی و نظامی تا رسیدن به توافق.  این عملیات شامل سیاست دستیابی به «صلح» با زور است.

-  کنترل فضای داخلی پس از حل درگیری و ایجاد سیستم حکومتی مخصوص خود.

- تحریم چین پس از زیرسلطه بردن شرکای احتمالی‌اش و مهار آنها از طریق تهدید، فشار و سرنگونی نظام ها یا از طریق معامله.

مسئله تقابل بزرگ با چین بر تمامی سیاست خارجی ترامپ حاکم است و فشار او بر همه را می توان از این منظر به طور مستقیم یا غیرمستقیم تفسیر کرد که  زیر سلطه بردن شرکای احتمالی قبل از لحظه رویارویی بزرگ یک نیاز ضروری است، زیرا جنگ در عمق اقتصادی آن و مبتنی بر منابع اولیه، به ویژه منابع نادر از جمله منابع انرژی و حضور بین المللی از طریق مشارکت های سیاسی و اقتصادی و خطوط ترانزیتی از مرکز تولید به بازارها است، همه اینها در کشورها، کریدورها و شرکای غیردولتی تجسم یافته اند، همه این افراد زیر ذره بین ترامپ و تحریم‌هایش یا وسوسه‌های او قرار می‌گیرند.

در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که او جنگ خود را از کجا آغاز می‌کند؟ ترامپ پروژه خود را از موقعیت ژئوپلیتیکی در اتصالات جنبش جهانی آغاز می کند: خاورمیانه، پاناما، ورودی قطب شمال (گرینلند)، تنگه های خلیج فارس و دریای سرخ، هرمز و باب المندب.

حمله اخیر آمریکا در سومالی، تداوم فشار بر ایران، پروژه ریویرا خاورمیانه و فشار برای عادی سازی بدون تشکیل کشور فلسطین، همگی تلاش هایی برای موقعیت یابی ژئوپلیتیکی با هدف زیرسلطه  بردن متحدان، دشمنان و شرکای چین است که شامل شریان‌های پروژه «یک کمربند، یک جاده» است.

 ترامپ جهان را چگونه می بیند؟

دنیای واقعی اینجا با کشورها، تمدن‌ها، مردم، تاریخ، اعتقاداتش برای ترامپ تنها معنای تجاری دارد. به طوری که ترامپ جائز می داند که به زور در اموال دیگران تصرف و با آنها به عنوان موجوداتی آماده انتقال از جایی به جای دیگر تحت تأثیر شوک و خشونت رفتار شود تا از خطر قتل که با حمایت مستقیم و سلاح او انجام می شود، در امان بماند.

 اینجا پایانی وجود ندارد، فقط منافع آمریکاست که باید دوباره عالی باشد، و این هدفی است که هر وسیله ای را توجیه می کند، حتی پاکسازی قومی، نسل کشی، تبعید اجباری، و کشتار جمعی و بیشتر از آن.

 این پروژه شامل تخریب سیاست به عنوان یک علم و عمل می شود و پایه‌های روابط بین الملل، قوانین بین المللی و بشردوستانه، ارزش ها، اخلاقیات و هنجارهایی را که انسان ها در طول تاریخ انباشته اند، تضعیف می کند.

پروژه ای که به شدت از تاریخ گسست تا برقراری صلح از طریق باج خواهی و تهدید، و خارج از مفهوم حقوق، که فیلسوفان و فعالان برای آن جان باختند و خون مردم به خاطر آن ریخته شد، ایجاد شود.

تغییر ساختار حکومت آمریکا

 ترامپ در حال تغییر ساختار حکومت آمریکا بر اساس دیدگاهی یکجانبه و تک محوری است که از اقتصاد به عنوان ابزاری برای اجبار سیاسی با دور زدن عوامل تعیین‌کننده حقوقی بین‌المللی و از یک رویکرد سودگرای افراطی شروع می‌کند که با جهان به‌عنوان بازاری باز برای باج‌خواهی تعامل می‌کند، که در آن جایی برای به رسمیت شناختن تاریخ، نژادها، ملیت‌ها یا حقوق ریشه‌دار وجود ندارد.

 برهمین اساس، یک هفته پیش، ترامپ در دیدار با نتانیاهو با اعلام آغاز اسکان ساکنان غزه در خارج از غزه، در اقدامی که حاکمیت ملی را از منظر قدرت مطلق بازتعریف می‌کند و جابجایی را ابزاری برای تغییر شکل جغرافیای سیاسی به کار می‌برد، جهان را شوکه کرد.

این طرح  با دکترین او مطابقت دارد که معتقد است مدیریت درگیری‌ها از طریق مذاکره سنتی به دست نمی‌آید، بلکه از طریق تحمیل واقعیت‌های جدیدی که بازیگران بین‌المللی تحت فشار اقتصادی و نظامی مجبور به پذیرش آن‌ها هستند، حاصل می‌شود.

این مسئله همچنین نشان دهنده تغییر در سیاست خارجی است که تعهد اخلاقی یا حقوقی را از معیارهای تعیین ماهیت روابط با متحدان و توانایی آنها در ارائه دستاوردهای استراتژیک و مالی به ایالات متحده مستثنی می کند.

مرحله دوم به تغییر شکل داخلی آمریکا از طریق ایجاد یک شوک اقتصادی و سیاسی بستگی دارد. این مسئله شامل توقف جنگ‌های خارجی برای هدایت مجدد منابع به داخل، تقویت اقتصاد از طریق سیاست های حمایتی و بازسازی ساختار شبکه‌های تولیدی و سرمایه گذاری است.

 به موازات آن، ترامپ با از بین بردن نهادهای بوروکراتیکی که به نظر او مانع از تغییر موقعیت استراتژیک کشور می شوند، با آنچه «دولت عمیق» و جهانی گرایان می نامد، رویارویی علنی دارد.

مهاجرت غیرقانونی یکی دیگر از محورهای استراتژی وی است، به طوری که در سخنرانی تحلیف خود از سیاست های سختگیرانه ای خبر داد که شامل اخراج تعداد زیادی از مهاجران، تقویت کنترل مرزها و استفاده از ارتش برای کنترل مرزهای جنوبی می شود.

مسئله دیگر که خطرناک‌ترین مسئله است، تحریم چین است که محدودکردن مخالفان قبل از رویارویی بزرگ است. ترامپ متوجه است که مقابله مستقیم با چین بدون از بین بردن محیط استراتژیک این کشور امکان پذیر نیست. بنابراین دولت او با اعمال تحریم‌ها، فشار اقتصادی و اعمال تعرفه‌های گمرکی سختگیرانه حتی بر متحدان سنتی یا بالقوه، به سمت زیرسلطه بردن آنها می رود.

این استراتژیک به دنبال کاهش گزینه‌های پکن است و هرگونه رویارویی با آن پرهزینه تر و کمتر احتمال دارد که دستاوردهای استراتژیک برای آن به همراه داشته باشد.

 این سیاست چگونه در عمل اجرا می شود؟

ترامپ مفهوم «ساخت‌شکنی پیش از استراتژیک» را می‌پذیرد، رویکردی که متکی بر زیر سلطه بردن کشورهایی است که به طور بالقوه می‌توانند اهرمی برای چین در هر رویارویی آینده ایجاد کنند.

 این امر از طریق باج‌گیری اقتصادی، تحریم‌ها و بازتعریف شراکت‌های استراتژیک بر اساس منافع مالی مستقیم برای ایالات متحده به جای ملاحظات ژئوپلیتیکی بلندمدت به دست می‌آید.

 این رویکرد در داخل کشور نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد، به طوری که سرمایه‌های جمع‌آوری‌شده از این استراتژی‌ها برای تأمین قدرت داخلی ترامپ و تقویت موقعیت سیاسی او در برابر مخالفانش در واشنگتن سرمایه‌گذاری می‌شود..

این مسئله مفهوم اتحاد را از بین می برد و روابط قراردادی موقت را جایگزین آن می کند که تنها ضمانت آن  تغییر منافع اوست.

همه اینها منجر به مهندسی مجدد نظام بین الملل بر اساس منطق اجبار مطلق می شود.

پروژه ترامپ فقط یک سیاست نیست، بلکه یک تجدید ساختار ریشه‌ای مفهوم حکومت در داخل و خارج است، جایی که دولت به ابزاری برای به حداکثر رساندن ثروت و قدرت تبدیل می شود و عرصه بین المللی به بازاری برای تحت سلطه قراردادن و اجبار تبدیل می شود.

 این مدل متلاشی شدن نظام بین‌الملل سنتی را تقویت می‌کند و مرحله جدیدی را ایجاد می‌کند که در آن قانون، چندجانبه‌گرایی و دیپلماسی به ابزارهای منسوخ شده دربرابر منطق قدرت برهنه اقتصادی و سیاسی تبدیل می‌شوند. ما با مدلی روبرو هستیم که هنوز در تاریخ مدرن به این شکل علنی آزمایش نشده است.

 جابجایی دائمی فلسطینی‌ها از نوار غزه نشان‌دهنده ترجمه سورئال این رویکرد جدید و بی‌سابقه در روابط بین‌الملل معاصر است. ترامپ می گوید که مردم غزه پس از ویرانی چاره‌ای جز خروج ندارند تا آن را به «ریویرای خاورمیانه» تبدیل کند، اما این خطرات بزرگی را برای همه به همراه دارد.

 مصر و اردن نمی توانند این پروژه را بپذیرند و اگر بپذیرند به معنای خودکشی به تعویق افتاده برای امنیت ملی آنها خواهد بود. تعاملات بعدی دو کشور را به محیطی جوشان برای بی عدالتی تاریخی مردم فلسطین و همچنین برای مردم خود تبدیل می کند.

 علاوه بر این، توهین عمدی و گستاخانه به حیثیت و کرامت دو کشور و ملت، با وادار کردن آنها به نوشیدن جام انحلال آرمان برادران‌شان و آواره کردن آنها یک بار دیگر به هزینه آنهاست.

 اظهارات ترامپ با انتقاد شدید فلسطینی‌ها و کشورهای عربی مواجه شد و آنها این طرح را «پاکسازی قومی» و نقض قوانین بین المللی دانستند.اما کشورهای مربوطه بین دو آتش گرفتار شده‌اند: پذیرش خودکشی و مخالفتی که خطرات واقعی در مواجهه با هیولایی را دربرمی گیرد که آماده اعمال خشونت اقتصادی و سیاسی است.

 ایران چطور؟

ترامپ در اظهارات اخیر خود درباره ایران می گوید که ایران اکنون بسیار قوی شده است و آمریکا اجازه نخواهد داد که سلاح هسته ای داشته باشد.

 ترامپ می‌گوید که توافق صلح آمیز هسته ای با تهران را ترجیح می دهد. این سخنانی ساعاتی پس از امضای فرمان اجرایی برای بازگشت به فشار حداکثری و تحریم های شدید و خفقان عنوان شد.

 ایران درحال اتخاذ سیاست ساختگی برای تخلیه شتاب خشمگین است. این کشور در تلاش برای توافق جدیدی است که به گفته ترامپ باعث شادی در سراسر خاورمیانه خواهد شد.

مسابقه بین فشار و معامله نفس گیر است، اما تجربه می گوید که اگر می خواهید از منافع و موجودیت خود محافظت کنید و اگر معامله را می خواهید، باید آمادگی خود را برای جنگیدن و مردن نشان دهید.

برهمین اساس می توان گفت که ترامپ به جای احترام به اراده، تمدن، عقاید و حاکمیت ملت‌ها بر کشورهایشان به منافع اقتصادی خود می‌اندیشد و جهان را به عنوان یک بازار تجاری می‌بیند؛ به همین دلیل منافع هیچ کشور و ملتی برای او اهمیت و ارزشی ندارد.

کد خبر 1803449

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha