خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی؛ فاطمه رحیم زاده_ مسجد به عنوان جایگاه عبادت مسلمانان، از مهمترین نهادهای جامعه اسلامی با کارکردی چند منظوره به حساب میآید. در فرهنگ دینی ما مسلمانان، «مسجد» یادآور بندگی و تقرب به خداوند متعال است. مسجد یک واحد اجتماعی کوچک از جامعه اسلامی و آغازگر تحقق ارزشهایی چون تقوا، جهاد، برادری و عدالت است. مساجد پایگاه انسانهای آزاد است که در برابر ظلم، ستم و بی عدالتی ایستاده و اجازه ورود را به متجاوزان نمیدهند.
کارکردهای متفاوت سیاسی، فرهنگی، مشورتی و... مساجد برکسی پوشیده نیست و با وجود توطئه دشمنان در کمرنگ جلوه دادن نقش مساجد در امور مختلف، مساجد مهمترین مأمن و پناهگاه مردم در امور مختلف بوده و خواهند بود.
براساس نگاه حضرت امام خمینی (ره) مسجد محلی برای اداره امور است و اجتماعات انسانی همواره حول محور مساجد شکل گرفته است.
مساجد همواره محور اجتماعاتی همچون راهپیماییها، انتخابات، همهپرسیها و محل اجتماعات فعالان فرهنگی و اجتماعی و بسیج کردن مردم و حمایتهای آنان و مکانی برای اعزام نیروها به جبهههای جنگ بوده اند.
در جریان انقلاب اسلامی، مساجد و روحانیت در شکلگیری نهضت اسلامی و مبارزه علیه ظلم رژیم طاغوت نقشی بسزایی ایفا کردهاند. نه تنها در زمان پیروزی انقلاب که با آغاز جنگ تحمیلی نیز روحانیت متعهد و انقلابی با هدف تبلیغ و ترویج معارف دینی، تقویت روحیه رزمندگان عازم جبههها شده و به عنوان روحانی تبلیغی ـ فرهنگی به جبهه اعزام میشدند.
امامت جماعت مساجد هم در دوران دفاع مقدس که امکان حضور فیزیکی مستمر در جبهه را نداشتند با فعالیتهای تبلیغی و اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت، در حضور مردم انقلابی در جبههها نقش تعیین کننده و کلیدی داشتند و میتوان گفت مسجد، پایگاهی مردمی و تنها رسانه ارتباطی میان مردم و روحانیت برای شکلدهی به حرکتهای انقلابی و تجهیز نیروی مردمی جهت مبارزه با ظلم و ستم بوده و خواهد بود.
مساجد نقشی محوری و تعیین کننده در حضور یکپارچه مردم در جنگ تحمیلی و حتی پشت جبهه برای کمکرسانی به رزمندگان داشت. مردم در زمان دفاع مقدس به دور از هر طبقه اجتماعی با حضور گسترده خود در مساجد به عنوان مرکزی مهم، به جمعآوری اقلام مورد نیاز جبههها و جمع آوری کمکهای مردمی اعم از کمک غیر نقدی، نقدی و... پرداخته و پس از سامان دهی، هدایای جمع آوری شده را به جبهه ها ارسال می کردند البته نباید از پیوند ناگسستنی روحانیت با سیل خروشان مردمی و تلاش ائمه جماعات مساجد در جهت ارتقای سطح فکری و تقویت باورهای دینی مردم غافل شد.
علاوه بر آن مساجد نقش تربیت و جذب رزمندگان، آمادگی و آموزش نیروها برای اعزام به جبههها را نیز ایفا میکرد و بر اساس پیمایش علمی که در مقطعی از زمان توسط بنیاد شهید انجام شد حدود ۹۷ درصد شهدا تربیت یافته مساجد بودند و از سنگر مسجد تربیت و به جبههها اعزام شدند.
شهدای مسجدی
شهیدانی از خطه کویری خراسان جنوبی که علاوه بر پرورش در دامان پاک خانواده مذهبی و متدین، در مسجد بزرگ شدند، شهیدانی که با گذشت بیش از ۳۰ سال از زمان شهادت هنوز هم در محله خیرآباد بیرجند از آنها به نیکی یاد می شود.
پدر خانواده خادم مسجد صاحب الزمانی خیر آباد نو و مادر خانواده مدرس روخوانی قرآن کریم بود، فرزندان در همه مناسبتها همراه و یاریگر پدر در مسجد بودند و در فضای معنوی مسجد رشد و نمو کردند.
مردم محله خیرآباد نو مرحوم مادر شهیدین را با توجه به برگزاری دورههای آموزش روخوانی قرآن، با نام «بیبی مریم» می شناختند و هنوز هم با گذشت سالها این نام با گوشت و پوست اهالی عجین شده و همیشه از او به نیکی یاد می شود. به اذعان اهالی ۵۰ تا ۶۰ نفر از بانوان محله با کمک بی بی مریم روخوانی قرآن را فرا گرفتهاند.
«سید محمود قاسمی» برادر شهیدین «غلامرضا» و «علیرضا» در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان، میگوید: پدرم خادم مسجد صاحب الزمانی خیرآباد نو و مادرم مدرس روخوانی قرآن بود و علاوه بر رشد کردن در خانواده مذهبی، از بچگی با مسجد و متون دینی مأنوس شدیم.
از او درخصوص برادر شهیدش، غلامرضا که میپرسیم، می گوید: غلامرضا پس از تحصیل و اخذ دیپلم طبیعی در آزمون همافر شرکت و نمره قبولی را کسب کرد اما با توجه به داشتن روحیه ظلمستیزی، پس از مشاهده ظلم و ستم رژیم طاغوت از ادامه تحصیل در این رشته انصراف داد و رفتن به سربازی را به خدمت در رژیم ستمگر طاغوت ترجیح داد.
مباحثه با مخالفان پیروزی انقلاب
غلامرضا بسیار اهل مطالعه بود و به اذعان خانواده همه کتابهای آیت الله مطهری، آیت الله شریعتی و... را خوانده بود. در بحبوحه انقلاب بارها در کوچه و خیابان با برخی افراد که قصد تخریب مبارزان را داشتند، به مباحثه می پرداخت تا جایی که وقتی وارد محفلی میشد، افراد بحث را تغییر میدادند که مبادا در مباحثه بار دیگر با شکست مواجه شوند.
غلامرضا سال ۱۳۵۵-۱۳۵۶ برای گذراندن دوران سربازی به بجنورد اعزام شد اما در زمان سربازی هم دست از روشنگری و مبارزات خود برنداشت و بارها با لباس فرم سربازی در راهپیمایی علیه رژیم شرکت کرد تا جایی که مسئول پادگان بجنورد متوجه مبارزات و شرکت او در تظاهرات شده و او را در زندان پادگان حبس میکند.
شهید غلامرضا در شب ۲۲ بهمن نیز به علت مبارزاتی که در پادگان داشت در زندان محبوس شده بود که با پیروزی انقلاب و باز شدن درب پادگان توسط مردم آزاد شد.
غلامرضا پس از پیروزی انقلاب با توجه به داشتن دیپلم طبیعی از سوی وزارت کشور به عنوان معلم چند پیشه در نقاط مختلف به عنوان مأمور، به تدریس پرداخت و بعد از اتمام مأموریت، در قسمت توزیع آرد و نان فرمانداری بیرجند مشغول میشود.
از فعالیتهای شهیدین در امور مساجد که میپرسیم، برادر شهیدین گریزی به فعالیتهای غلامرضا در پایگاه مالک اشتر و هیأت علی اصغری مسجد صاحب الزمانی (عج) خیرآباد نو میزند و میگوید: با آغاز جنگ تحمیلی فعالیتهای او بیش از پیش در مسجد ادامه داشت و به اقتضای نیاز در زمینه جمعآوری کمکهای مردمی، کمک به مردم کم برخوردار محله، جمع آوری دارو، ساماندهی جوانان و... همراهی میکرد تا جایی که با وجود داشتن خانواده، و هر روز بعد از کار برای رسیدگی و انجام اقدامات پشت جبهه در مسجد حضور داشت.
او یادآور می شود: غلامرضا با آغاز جنگ درخواستی با مضمون «فرماندار شهرستان بیرجند با توجه به اینکه جنگ مهمترین مسئله اسلام و کشور میباشد خواهشمند است موافقت خود را نسبت به اعزام اینجانب به جبهه های حق علیه کفر به سرکردگی آمریکا اعلام فرمایید» را خطاب به فرماندار وقت ارسال کرده و پس از موافقت فرمانداری، با وجود داشتن کودکی ۸ ماهه در اواخر بهمن سال ۱۳۶۰ به عنوان بسیجی عازم جبهه می شود.
او در عملیات فتح المبین شرکت کرده و در همین عملیات از ناحیه پا مجروح می شود. همرزمانش به کمک او می آیند اما غلامرضا وسایل شخصی اش را به آنها داده و با این توجیه که همراه شدن من سرعت شما را کم کرده و مشکلاتی به وجود می آورد آنها را راهی میکند و با پای زخمی به مبارزه با دشمن پرداخته و در منطقه شوش به شهادت میرسد.
«محمود قاسمی» درخصوص برادر کوچکترش شهید «علیرضا» میگوید: پس از شهادت غلامرضا، علیرضا نه تنها در خانواده و کمک به والدین بلکه در انجام امور مرتبط مسجد صاحب الزمانی خیرآباد نو بیش از گذشته ورود کرد تا دنباله رو برادر شهیدش باشد.
علیرضا پس از تعطیلی از مدرسه، ابتدا به مسجد می رفت و ساعتها مشغول جمع آوری کمکهای مردمی، تشویق هم سن و سالانش برای کمک به مردم، اعزام به جبهه و... می شد.
به گفته وی علیرضا هم مانند غلامرضا نه تنها همه وعده های نمازش را در مسجد اقامه می کرد بلکه در محافل قرآن، دعا و... نیز حضور مستمری داشت و در این زمینه مشوق هم سن و سال هایش نیز برای شرکت در امورات مسجد بود.
او گریزی به حسین فرزند شهید غلامرضا می زند و می گوید: حسین پس از شهادت پدرش با علیرضا اخت زیادی گرفته بود تا جایی که در همه مناسبت و مراسمات با او همراه میشد.
تشویق دوستان
وی با بیان اینکه علیرضا در کنار درس و کمک به فعالیتهای مسجد، مشوق دوستان و اقوام برای اعزام به جبهه بود، تأکید می کند: بعد از شهادت غلامرضا، پدر و مادر برای اعزام علیرضا به جبهه رضایت نداشتند اما پس از ورود ناوهای آمریکا به خلیج فارس و سخنرانی امام راحل، پدر و مادر خودشان، مشوق حضور علیرضا به جبهه شدند و به این ترتیب علیرضا به همراه تعدادی از دوستان و اقوام به جبهه اعزام شد.
علیرضا پس از اعزام به جبهه به کردستان منتقل می شود و به همراه دوستان و هم رزمانش خود را برای شرکت در عملیات نصر و آزادسازی مهران آماده می کند.
برادر شهیدین می گوید: پس از حضور علیرضا در عملیات نصر، به مدت یک ماه از او بی خبر بودیم و این بی خبری برای خانواده که فرزند ارشد آنها به شهادت رسیده بود سخت و طاقت فرسا بود و پس از گذشت بیش از یکماه علیرضا با حالی آشفته به بیرجند باز میگردد و وقتی علت این بی خبری را می پرسیم، می گوید: در عملیات نصر، تعدادی از همرزمانم به شهادت رسیده و من و تعداد دیگری از رزمندگان، حدود یک ماه در محاصره دشمن و در ارتفاعات کردستان با سختی روزگار گذراندیم.
او پس از حضور چندین نوبت در جبهه به مدت یک سال در بیرجند مانده و به ادامه تحصیل خود در مقطع دبیرستان میپردازد اما درس و مشق بهانهای برای ماندنش نمی شود و بار دیگر بار سفر بسته و عازم جبهه می شود، گویا میداند در این سفر به آرزویش و دیدار یار میرسد.
علیرضا پس از عزیمت به جبهه در خط پدافندی فعالیت داشت و برای آخرین بار در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد. او بین دو نماز ظهر و عصر زمانی که در حال قرائت قرآن بود، بعد از پنج سال و پنج ماه که از شهادت غلامرضا می گذشت در منطقه بانه با اصابت خمپاره دشمن به شهادت رسید و به دیدار برادرش غلامرضا شتافت.
وی در ادامه گریزی به تلاش دشمنان و راه اندازی جنگ نرم برای کم رنگ جلوه دادن نقش مساجد، دینگریزی جوانان، آسیب به بنیان خانواده می زند و می گوید: امروز بیش از گذشته لزوم نهضت بازگشت و پناه آوردن به مساجد احساس می شود.
قاسمی برتوجه به سه رکن مسجد، منزل، مدرسه تأکید می کند و می افزاید: در برخی نقاط مدارس در کنار مساجد احداث شده است و همین مهم باعث جذب بیشتر جوانان به مساجد و آشنایی بیشتر نسل جوان با کارکردهای مساجد می شود.
به گفته وی نباید از کارکرد و نقش خانواده و مدرسه در تربیت جوانان غافل شد و اهمیت دادن به سه رکن و ضلع مثلث مسجد، منزل و مدرسه در کنار هم ضروری است و هیچ کدام از این سه رکن به تنهایی موفق نمی شوند.
وقتی از او می خواهیم وسایل شخصی شهیدین را برای گرفتن عکس در اختیار ما بگذارد، یادآور می شود: متأسفانه در این سالها وسایل شخصی، عکس و ... شهیدین توسط ادارات مختلف از خانواده به امانت گرفته شد اما این اقلام تاکنون برگشت داده نشده است.
به گفته وی برای خنثی سازی توطئه دشمنان، ارتباط نسل جوان با مساجد توجه به این ارکان ضروری است.
نظر شما