به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، واقعه کربلا براى مسلمانان فاجعهاى تصورناپذیر بود و تأمل در وقوع آن همواره در طى سالیان و سدهها، مکانى براى درنگ و عبرتآموزى شده است. صدای عاشوراییان تا به امروز در چهار سوی جهان طنین دارد و آشنا و بیگانه شیفته پیام خونی است که مظلومانه در دفاع از حریم اسلام و آزادگی و حق و شرف انسانی بر زمین سوزان کربلا جاری شد. «طلسم سنگ» به قلم سید حسن حسینی مجموعهای مرکب از شعر و نثر گذشته و امروز درباره حماسه کربلا است که در ۱۰ عنوان مجزا ارائه شده است.
محتوا و مفهوم نوشتههای عاشورایی نگارنده در برگیرنده مطالبی مانند «جاودانگی و ماندگاری نام کربلا در عرصه جهان»، «شیفتگی و عشق به شهادت در رکاب امام حسین(ع)»، «بیان گریه و اندوه بر خیمهگاه امام حسین(ع) در شامگاه عاشورا»، «تصویری بر شهادت حرّ و مردانه جنگیدنش»، «گرامیداشت پیرترین شهید کربلا حبیب بن مظاهر»، «به یاد سقای کربلا و دستهایی که ناجوانمردانه از بدنش جدا شد»، «تصویر نامهای از شهادت حضرت عباس(ع)»، «تنهایی و بییار و یاور ماندن امام حسین(ع) پس از شهادت یارانش»، «به یاد دردها و صبوریهای شیرزن کربلا حضرت زینب(ع)»، «به یاد چهارمین امام حضرت امام سجاد(ع)»، «اسیری و گرسنگی اهل بیت امام حسین(ع) از کربلا تا هفت منزل»، «خونبهای امام حسین(ع)»، «ادامه راه حسین(ع) و جهانشمولی درس آزادگی و جهاد در راه خدا» است.
«با چنگهای خمیده قامت» نوشتهای در وصف امام حسین(ع) است که در ادامه میخوانید:
با چنگهای خمیده قامت
راوی: چگونه بود که کلام امام همام جز در جان حرّ نگرفت؟!
سروش: گوهر پاک بباید که شود قابل فیض/ ورنه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود!
راوی: مگر باران نبود که میبارید که از ابر کریم گلوی حسین؟
سروش: باران بود و از باغ جان حرّ، شکوفههای ابدی برکشید و در شورهزار جان «تن بندگان» زمانه، جز بر خار و خس نیفزود!
راوی: مگر میشود آفتاب عالمتاب را ندید!
سروش: آن که پشت به آفتاب ایستاده است، جز ساید خود را نمیبیند! لشکریان عمر سعد در رکاب راهنمای گمراهشان، پشت به آفتاب صدای حسین(ع) تاختند و جز سایه «خود» که سایه شیطان است، ندیدند!
راوی: در واپسین دم، حرّ با مولای خود چگونه دم زد؟
سروش: عرض کرد: ای زاده نبی خدا! آیا از من راضی شدی؟
راوی: حسین چه گفت؟
سروش: سالار کربلا فرمود: آری از تو راضی شدم! تو به راستی که حرّ و آزادهای، همانگونه که مامت تو را آزاده نامید!
راوی: پس از رستگاری حرّ، جوانان بسیاری به میدان شدند و مردانه جنگیدند و حریم رسول الله را از هجوم اشقیا در امان داشتند! تا آن که نوبت به پیران رسید.
راوی: شگفتا پیران پیرو به میدان در آمدهاند؟
سروش: پیر و جوان زهم نکند فرق، شور عشق/ اینجا فلک به قد دو تا رقص میکند!
راوی: گویا مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهرند که با قامت کمانی، شمشیر حمایل کردهاند و به قصد اذن میدان به محضر امام میرسند!
سروش: اذن میدان میطلبد و امام این پیران را از جهاد معاف میدارد.
راوی: میپذیرند!
سروش: آه از نهادشان بر آمده به زبان حال عرضه میدارند:
قد خمیده ما سهلت نماید اما/ بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد!
راوی: چنین مینماید که امام همچنانشان از جهاد معاف میدارد.
سروش: آری! ولی یاری حق، پیر و جوان نمیشناسد.
عرض میکنند: این محاسن سفید، همان بهتر که با خون خضاب شود! بگذار این برف بیامان زیر تابش عشق تو آب کنیم ای امام جن و انس! ما پیرانیم که به گوشه چشم عنایت تو جوان میشویم.
راوی: گویا به فرجام، اذن نوشیدن از جام شهادت میگیرند؟
سروش: چنان شهادت را میجویند که زنبور، باغ گل را و تشنه، زلال و زمزم را! نخست مسلم بن عوسجه جان فدای دوست میکند و در واپسین دم چشمی به جمال امام میگشاید و رهتوشه سفر عشق از رخسار معشوق میگیرد. و از پی او پیر جواندل، حبیب بن مظاهر، است که پا در رکاب جوانمردی مینهد و فریاد برمیکشد:
ای گروه از محبت بی نصیب
من حبیبم من حبیبم من حبیب
خشم حق گردیده ظاهر، بنگرید
جنگ فرزند مظاهر، بنگرید
هان مخوانیدم نزار و پیرمرد
شیر مردم شیر مردم شیر مرد
شرط ما در وصل جانان خواستن
بود از اول رخ به خون آراستن
کیست تا در ساغر من خون کند
چهره از خون سرم، گلگون کند
آن که سوزاند مرا حاصل کجاست؟
منت قاتل کشم، قاتل کجاست؟
سروش: در واپسین دم رو به تاریخ و آیندگان کرد حبیب بن مظاهر و بر زبان آورد:
مگو که پیر شدی عاشقی نمیزیبد/ شراب، کهنه شود، نشئه دگر دارد!
راوی: حبیب هم به محبوب میپیوندد!
سروش: کرد از خون آن چنان مو را خضاب
که بود رنگش الی یوم الحساب
تشنه و مظلوم و تنها و غریب
شد حبیبی کشته راه حبیب!
گفتنی است، سید حسن حسینی متولد ۱۳۳۵ در تهران و فارغالتحصیل کارشناسی در رشته تغذیه، کارشناسی ارشد و دکترا در رشته ادبیات فارسی بود. حسینی در زمینه شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف فعالیت کرده است. او از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعات قبل از انقلاب آغاز کرد. در سال ۱۳۵۸ حوزه اندیشه و هنر اسلامی را راهاندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر آن را به همراه قیصر امینپور بر عهده داشت. حسینی سرانجام در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی درگذشت.
«همصدا با حلق اسماعیل»، «برادهها»، «گنجشک و جبرئیل»، «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس»، «در ملکوت سکوت»، «سفرنامه گردباد» و «حمام روح» برخی از آثار این نویسنده است.
«طلسم سنگ» در ۱۲۸ صفحه با شمارگان ۲۵۰۰ نسخه در سال ۱۳۸۵ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نظر شما