خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: در تاریخ آمده است که ائمه(ع) از مداحانی مثل کُمِیتِ اَسَدی یا دِعْبَلِ خُزائی میخواستند که با اشعار خود مصائب عاشورا را ذکر کنند و افراد را به عمق آن حادثه بکشانند و خودِ ائمه(ع) در آن شرایط آنقدر گریه میکردند که بیتاب میشدند. ملاحظه بفرمائید در این مرثیهخوانیها بیشتر فکر و سیر و اشک بوده و کمتر دسته و زنجیر و شام و ناهار. اگر مدّاح پرسوزی ما را بدون هیچ حرف اضافی وارد مصائب کربلا کند، به راحتی اشکمان جاری میشود. وقتی انسان روح را متوجّه مقام امام بکند و کمی در آن سیر کند دل بیتاب میشود.
در مورد سیر در مقام اباعبدالله(ع) باید به اندازهی کافی تأکید شود تا شیعیان متوجه مقام عرشی و نوری آن ذوات مقدس بگردند و با توجه قلبی به آن مقامِ نورانی، بهرههای فوقالعادهای نصیب خود بنمایند. از روزی که در دینداری سطحی شدیم و به جهات قدسی و باطنی کمتر توجه نمودیم این سیر فراموش شد و حاشیهها رشد کرد. بیاییم از خودمان بپرسیم کدام یک از کارها بیشتر جنبهی عزاداری دارد و ما را به مقصدی که امامان برای ما برنامهریزی کردند، میرساند؟ آیا این که دستههای طولانی راه بیندازیم و به تدریج تمام ذهن و فکرمان همین چیزها بشود؟ و یا این که در جلسهای با تعمّق و تفکّر، به کمک واعظ و مداح، در مقام حضرت و واقعهی کربلا سیر کنیم؟
آنچه در ادامه می آید بخشی از تحلیل درون مایه و محتوای زیارت عاشورا - به عنوان یکی از زیارت های غنی تشیع و سفارش شده از جانب اولیا و علما - در کتاب «زیارت عاشورا اتحاد روحانی با امام حسین (ع)» به قلم اصغر طاهرزاده پژوهشگر برجسته دینی است. نویسنده در این توصیف و تحلیل ها کوشیده است ما را با جوانب و درون مایه غنی و فلسفه این زیارت بزرگ شیعه آشناتر کند.
این لعنت های جهت دار و شکوفایی جان
" وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْرا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِكَ/ و لعنت خدا بر خط زیاد و مروان، لعنت خدا بر کل جریان بنی امیه و لعنت خدا بر پسر مرجانهی بیپدر، و بر عمر سعد و شمر، و لعنت خدا بر آنهایی که اسبها را زین کردند و لگام زدند و برای پیکار با تو نقاب زدند."
خدا میداند اگر میدانستیم این لعنتهای جهتدار چه اندازه شکوفایی در جان ما ایجاد میکند و چه بصیرتی را به دنبال دارد، تمام جانمان را یک لعنت میکردیم و آن هم لعنت به قاتلان امام حسین(ع) . قلبی که بیجهت با عدّهای در ستیز و کینه است، قلب سالمی نیست. قلب سالم قلبی است که در عین محبت به اولیاء الهی، با تنفّر از بدیها و بَدان، خود را به طهارت و سلامت و شعور میرساند. این است آن قلبی که صاحبش را متعالی میکند. به همین جهت در این فراز از زیارت، لعنت میکنی به همهی سردمدارانِ ستمگرِ صحنهی کربلا، حتّی آنهایی که برای مبارزه با امام اسبها را زین کردند و لگام و نقاب زدند، تا بهکلی از همهی حواشی جریان کفر فاصله بگیری. مقابله با فرهنگی که منکر قداست انسانهای قدسی است نیاز جان ما است وگرنه با ملاکهای التقاطی در دام یک نوع لیبرالیسم مقدس مآبانه گرفتار میشویم، بدون آنکه قوهی غضبیهی خود را مدیریت کنیم و جهت بدهیم.
بعد از آن که قلب خود را در محبت و در بغض به تعادل رساندی نظر میکنی به حضرت اباعبدالله(ع) و میگویی: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِكَ / پدر و مادرم فدایت، واقعاً مصیبت من که همان شهادت شما باشد، خیلی برایم سنگین بود.
عملاً با چنین اظهاراتی عشق به خوبیها را در خود شعلهور میسازید و اوج محبّتی را که باید به اباعبدالله(ع) داشته باشید به فعلیت می رسانید و مشخص میکنید چه احساسی نسبت به مصیبتی که بر اباعبدالله الحسین(ع) وارد آمده است، دارید. میگویی: «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِكَ» مصیبت من بزرگ بود به خاطر این که شما به مشکلی این چنین افتادید و این یک نوع اتحاد است بین شما و حضرت اباعبدالله(ع) که با زیارت آن حضرت برای زائر او پدید میآید که مصیبت آن حضرت را مصیبت خود احساس میکند، در راستای اتحاد بین شیعیان با اهل البیت(ع)، رسول خدا(ص) میفرمایند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی اللَّهِ- حُشِرَ مَعَنَا وَ أَدْخَلْنَاهُ مَعَنَا الْجَنَّةَ» هركه ما خانواده را در مسیر الهی دوست داشته باشد با ما محشور مى شود و او را به همراه خود به بهشت میبریم. که این نوعی یگانگی بین مُحب و محبوب است. بعد از یگانگی با نور امام معصوم است که در ذیلِ حب به حضرت سیدالشهداء(ع) اظهار میداری: "فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِی أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ"
از خدایی که مقام شما را بسی بزرگ داشت و مرا هم که در مقام سوگواری و محبت به شما هستم بزرگ داشت، میخواهم که خونخواهی شما را زیر فرمان امامی یاری شده از اهل بیت پیامبر(ص)، رزق من گرداند.
این که میگویید: «أَكْرَمَنِی»؛ حکایت از آن دارد که متوجهاید محبتِ به اهل البیت(ع) و سوگوارِ سیدالشهداء(ع) بودن یک کرامت بزرگ الهی است که خداوند به انسان میدهد و آن وقت از خدا خونخواهی اباعبدالله(ع) را میخواهی. چون با این خونخواهی خدایی میشوی و ارادهات در ارادهی حق فانی میگردد و لذاست که گفته میشود شیعه به این خونخواهی و انتقام زنده است و تاریخ را به سوی حق حرکت میدهد. شیعه در طول حیات تاریخیاش با سوز این انتقام، شُکُوه خود را حفظ کرده و نه تنها با اصحاب کربلا همتاریخ گشته است بلکه خود را در جبههای وارد کرده که حضرت مهدی(عج) فرماندهی آن را به عهده دارد، براساس همین اعتقاد است که در دعای ندبه در طلب حضرت مهدی(عج) ندا سر میدهید: «أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ؟» کجاست آن کسی که طالب خون آن کسی است که در کربلا کشته شد؟ لذا میفرمایند: اِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ یطْلُبُ بِدَمِ الْحُسَین» چون حضرت قائم(عج) قیام کنند انتقام خون امام حسین(ع) را میگیرند و به این معنی است که جهت عالم به سوی فرهنگ امام حسین(ع) تغییر جهت میدهد. پس ما زندهایم به این که انتقام خون امامان را بگیریم و آن جریان فکری را که مانع حاکمیت فرهنگ اهل البیت(ع) بوده و هست از صحنهی تصمیمگیری عالم خارج نمائیم.
مگر میشود جبههای که اباعبدالله(ع) در رابطه با مقابله با یزید گشودند بسته شود؟ شیعه زنده است به حفظ و نگه داری این جبهه، تا همواره با اباعبدالله(ع) زندگی کند. امروز بیشتر از دیروز باید با امام حسین(ع) زندگی کنیم، چون ظلمات با شدت بیشتری به صحنه آمده و حق و حقیقت آمادگی ظهور بیشتری را پیدا کرده است. همینطور که ملاحظه میکنید اگر ملّت ما در این دورانِ ظلمات، پرتوی از حیات دارد، به جهت زندگی با حسین(ع) است و هر روز که زندگی با حسین(ع) برای او شدیدتر شد، حیات او شکوفاتر گشته و چهرهای دیگر از حقیقت نمایان شده است. پس تقاضایی که در این فراز جهت انتقام از قاتلان حضرت سیدالشهداء(ع) دارید جهت شرکت در یک حیات فعال است که هیچ وقت شور و نشاطش فرو نمینشیند به شرطی که زیر نظر امامی انجام گیرد که نصرت یافته از طرف خدا و از اهل بیت پیامبر خدا(ص) باشد.
این فراز از زیارت عاشورا شما را به اوج یگانگی می رساند
در ابتدای زیارت اظهار داشتید «یا ثارَاللّه» و خدا را خونخواه امام حسین(ع) دیدید، در این فراز حضرت مهدی(عج) را خونخواه آن حضرت مییابید که میخواهید شما هم در خدمت آن حضرت باشید ولی کمی که جلوتر رفتید و عوامل دوگانگی بهکلی برطرف شد اظهار میدارید: «أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی مَعَ إِمَامٍ هُدًى ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ»؛ یعنی اینکه خداوند رزق من گرداند خونخواهی خودم را همراه با امامِ هدایتشدهی نمایان و گویای به حق. در این فراز آخر خونخواه، خودِ زائر است و به جایی رسیده که خود را خونخواه امام حسین(ع) میداند و نقش خدا و امامِ منصور را میطلبد و به اوج یگانگی با امام(ع) میرسد.
در ادامه اظهار میدارید: "اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِیها بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ" خدایا حال که میدانم حسین(ع) نزد تو بسیار آبرومند است، پس به آبروی حسینِ عزیز، مرا در نزد خودت در دنیا و آخرت آبرومند و پسندیده گردان.
از خداوند تقاضا میکنید در ذیل نور حسین(ع) مرا نزد خودت آبرو ده و شایسته گردان. هرگز منظورتان آن نوع آبروهای وَهمْی صِرفِ اجتماعی نیست، همچنان که مورد نظر مولایمان امام حسین(ع) چنین آبروهایی نبود، بلکه میخواهی به نور امامی معصوم در پیش خدا آبرو داشته باشی تا به پیروی از امام حسین(ع) نگران آبروهای خیالی در نزد اهل دنیا نباشی همچنان که آن حضرت نگران آبرویش نزد اوباش بنی امیه نبود و به وظیفهی خود عمل نمود. آری آبرومندی خوب است ولی به شرطی که در پرتو نور امام معصوم آن آبرو به دست آمده باشد و خداوند آن را ایجاد کند.
عنایت بفرمائید این فراز از زیارت جهتِ روح شما را به کجاها میکشاند و وسیلهای که در این راه میخواهی از آن استفاده کنی چیست؟ میخواهی به مدد آبروی حسین(ع) در نزد خداوند آبرو داشته باشی و این حقیقیترین آبروئی است که در عالم وجود دارد.
شاید یکی از علتهایی که تأکید میشود زیارت عاشورا، به کرّات خوانده شود به جهت توجه به سیره و سنت حیاتبخشی است که با نظر به حضرت سیدالشهداء(ع)در منظر ما قرار میگیرد، به طوری که آبرومند شدن معنی خاص خود را پیدا میکند. از روزی که ما سیره و سنت آن حضرت را فراموش کردیم بیشتر به ظاهر دین مشغول شدیم و از عمق معنویتِ دینی محروم گشتیم، همانطور که آبرومندی در نزد خدا را به آبرومندی نزد اهل دنیا تبدیل نمودیم.
عزاداری برای سیدالشهداء(ع) در حدّ ظاهرِ صِرف متوقف نشود
در گذشته اکثر جلسات عزاداری، همراه با معارف اسلامی و طرح مباحث عمیق دینی بوده و دستههای عزاداری بیشتر در روزهای تاسوعا و عاشورا تشکیل میشده است. البته به سر و سینه زدن در سوگ امام حسین(ع) کار عاشقان امام است، چرا که «در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد.» باید هرکاری که نشانهی ارادت به این خاندان است و در شرع بدان توصیه شده است را انجام داد ولی نباید فقط به ظاهر بسنده کرد. نباید غلبه با دسته و سینه و زنجیر و شام و ناهار باشد و حضور در جلسات عزاداری جهت فهم معارف دین مورد غفلت قرار گیرد. عموماً جلسهی عزاداری اباعبدالله(ع) صبحها برگزار میشد. چون در صبح هم مردم آمادگی بیشتری جهت تدبّر در واقعهی کربلا دارند و هم زمان آن طوری است که یک حال و هوای دیگری را همراه خود میآورد و روح انسان جهت تأثیر پذیری، آمادگی بیشتری دارد. مؤمنین شبها زود میخوابند تا نیمه شب بیدار شوند. لذا توصیه میکنم مجالس عزاداری که صبحها برپا میشود را فراموش نکنید و نگذارید از دستتان برود.
به هر صورت تأکید همهی ما باید این باشد که عزاداری برای سیدالشهداء(ع) در حدّ ظاهرِ صِرف متوقف نشود. زیرا مقصد این بود که شیعیان در جلسهی عزاداری امام حسین(ع) شرکت کنند تا سیرِ روحانی و یگانگی با روح آن حضرت برایشان واقع شود. و مدّاحان هم لازم است با توجه به چنین مقصد و مقصودی، مرثیه بخوانند تا در برقراری آن سِیر، کمک کنند. به طوری که در کنار معرفت به مقام امام، عاطفه هم به حرکت در آید و شعلهور شود تا سیر ما با سرعت بیشتر محقق گردد. زیرا خودِ آنها خواستهاند تمام تلاش این باشد که در جلسهی عزاداری آن حضرت، سیر روحانی به سوی مقام عرشی اهل البیت(ع) به بهترین نحو انجام گیرد و ارادت به آن خانواده که در جان ما نهفته است به فعلیت در آید.
مجالس عزاداری در زمان و حضور ائمه چگونه بود؟
در تاریخ آمده است که ائمه(ع) از مداحانی مثل کُمِیتِ اَسَدی یا دِعْبَلِ خُزائی میخواستند که با اشعار خود مصائب عاشورا را ذکر کنند و افراد را به عمق آن حادثه بکشانند و خودِ ائمه(ع) در آن شرایط آنقدر گریه میکردند که بیتاب میشدند. ملاحظه بفرمائید در این مرثیهخوانیها بیشتر فکر و سیر و اشک بوده و کمتر دسته و زنجیر و شام و ناهار. اگر مدّاح پرسوزی ما را بدون هیچ حرف اضافی وارد مصائب کربلا کند، به راحتی اشکمان جاری میشود. وقتی انسان روح را متوجّه مقام امام بکند و کمی در آن سیر کند دل بیتاب میشود.
در مورد سیر در مقام اباعبدالله(ع) باید به اندازهی کافی تأکید شود تا شیعیان متوجه مقام عرشی و نوری آن ذوات مقدس بگردند و با توجه قلبی به آن مقامِ نورانی، بهرههای فوقالعادهای نصیب خود بنمایند. از روزی که در دینداری سطحی شدیم و به جهات قدسی و باطنی کمتر توجه نمودیم این سیر فراموش شد و حاشیهها رشد کرد. بیاییم از خودمان بپرسیم کدام یک از کارها بیشتر جنبهی عزاداری دارد و ما را به مقصدی که امامان برای ما برنامهریزی کردند، میرساند؟ آیا این که دستههای طولانی راه بیندازیم و به تدریج تمام ذهن و فکرمان همین چیزها بشود؟ و یا این که در جلسهای با تعمّق و تفکّر، به کمک واعظ و مداح، در مقام حضرت و واقعهی کربلا سیر کنیم؟ ما باید روحمان را به اباعبدالله(ع) نزدیک نمائیم. البتّه دسته راه انداختن و سینهزدن هم یکی از راههای این نزدیکی است تا از آن طریق ما سیر خود را همه جانبه کنیم. ولی باید بین اصل و حاشیه فرق بگذاریم، مواظب باشیم که حاشیه بر اصل غلبه نکند و خدای ناکرده از سیرهی اصلی معصوم باز بمانیم.
عرض کردم امامان معصوم از شعرای اهل البیت میخواستند که برایشان از مصائب کربلا بگویند و آنها هم به حالت عزادار و با صدایی حزنآلود مرثیه میخواندند و امام و خانوادهی حضرت، آن چنان اشک میریختند که در و دیوار به لرزه در میآمد و آنها نیز از این طریق زمینهی سیر به مقام حضرت سیدالشهداء(ع) را برای خود فراهم میکردند و در ذیل آبرویی که آن حضرت نزد خداوند دارند، از خدا میخواستند تا خداوند آنها را نیز آبرومند گرداند و به شیعیانشان همین راه را آموختند.
نظر شما