خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : در بررسی رابطه فرهنگ و اقتصاد، در بسیاری موارد با رویکردی دوگانه مواجه می شویم. در نگاه اول، فرهنگ عرصه فعالیت های عمقی و دیربازده است و اقتصاد عرصه دستیابی به درآمد و سود در کوتاه ترین زمان. بسیاری از فعالان و سیاستگذاران فرهنگی معتقدند نباید از کار فرهنگی انتظار بازگشت سود مالی داشت، چرا که در این صورت به طور طبیعی از کیفیت و تاثیرگذاری اثر کاسته می شود. از سوی دیگر فعالان اقتصادی نیز، عموما فرهنگ را از جمله نیازهای اساسی انسان و جامعه تلقی نمی کنند و به همین خاطر تعامل با فرهنگ را به سود اقتصاد نمی دانند.
اما بررسی این دو دیدگاه غالب در میان اهالی فرهنگ و اقتصاد نکات جالب توجهی را نمایان می سازد. در بخش نخست، اعتقاد به دیر بازده بودن فرهنگ و بی توجهی به میزان مخاطب و درآمد حاصل از آن، مخاطراتی به همراه دارد. اول این که برای تحقق اهداف فرهنگی با این رویکرد به مدت زمان طولانی و سرمایه های گزاف نیاز است. فرض کنید سیاستگذاران فرهنگی یک کشور در تلاش برای فرهنگ سازی بدین شیوه باشند. در این صورت سال های متمادی می گذرد در حالی که هرساله مبالغ گزافی برای برنامه های فرهنگی هزینه می شود به این امید که روزی این هزینه ها موجب ارتقاء فرهنگ عمومی و بهبود تولیدات فرهنگی هنری شود. این رویکرد از سوی دیگر می تواند چالش بزرگتری را نیز به همراه داشته باشد. این که نهادهای مختلف فرهنگی و هنری -با بهره مندی از همان سرمایه های گزاف- هرساله تولیدات فراوانی را به بازار عرضه کنند که مخاطبی ندارند، اما آن ها در توجیه این مساله بگویند: «کار فرهنگی زمان بر است. مردم هنوز ارزش و اهمیت این آثار را درک نمی کند». یا این که محصولات تولید شده در تیراژ بالا را با همکاری شبکه گسترده دیگر نهادهای فرهنگی به سراسر کشور ارسال کنند و از موفقیت تولیدات خود سخن بگویند.
علاوه بر آن چه گفته شد، با تداوم این رویکردها آرام آرام مجموعه ای از اهالی فرهنگ و هنر شکل می گیرد که با حمایت همان نهادهای فرهنگی، همواره مشغول تولید آثار هستند؛ آثاری که مخاطب قابل توجهی ندارند اما این مساله تاثیری بر حضور پررنگ آن ها در عرصه فرهنگ و هنر ندارد. البته این بدان معنا نیست که در این فضا آثار ارزشمند با مخاطب قابل توجه تولید نمی شود اما تولید این گونه آثار را باید استثنا دانست. ویژگی دیگر این مدل را نیز باید توسعه بخش های اداری و افزایش تعداد کارمندان اجرایی در کنار حاشیه نشینی اهالی واقعی فرهنگ و هنر معرفی کرد. نهادهای تاثیرگذار فرهنگی که روزی با با گردهم آیی تعدادی نویسنده و هنرمند شکل گرفته بود، در سال های پس از آن به سازمان هایی سنگین و بی انعطاف بدل می شوند که به هیچ وجه اثرگذاری پیشین را ندارند.
ناگفته پیداست که تداوم این رویکرد در طولانی مدت نیازمند تخصیص سرمایه فراوان در سال های متمادی است اما اگر روزی مجرای تامین سرمایه دچار مشکل شود، ساختار فرهنگی به یکباره با وضعیتی ناشناخته و مبهم مواجه می شود. در این شرایط ممکن است فعالیت های فرهنگی کشور دچار اختلال شود. وقتی بودجه قابل توجه برپایی یک رخداد مهم فرهنگی به یکباره تقلیل یابد، سیستمی که همواره به این بودجه بی دردسر وابسته بوده، در تامین مالی خود دچار مشکلات عدیده می شود.
حال به رویکرد غالب فعالان اقتصادی درباره حضور در عرصه فرهنگ بپردازیم. در این جا تصور معمول بر آن است که دارایی مالی مهم ترین نیاز انسان در زندگی است که به تلاش او برای کسب درآمد، تامین معاش، مسکن و ... منجر می شود. از این منظر سایر نیازهای فرهنگی و اجتماعی انسان ها ذیل اقتصاد تعریف می شود و واجد اصالت نیست. طبیعی است که این نگرش، فعالان اقتصادی را به سوی سرمایه گذاری در بخش هایی سوق می دهد که به طور مستقیم با نیازهای مالی جامعه مرتبط است چراکه سرمایه گذاری در این حوزه ها ریسک کمتری دارد و سرعت سوددهی آن بیشتر است. این رویکرد اما همواره موضوعی مهم را نادید می گیرد. این که نیازهای مادی انسان نیز ریشه در نیازهای معنوی او دارد. تلاش مردم یک جامعه برای دستیابی به پول و مسکن در واقع برای دستیابی به آرامش روانی منبعث از ایجاد تکیه گاهی در آینده است. از همین رو مردم جامعه حتی آن گاه که در تکاپوی تامین مادی و مالی زندگی خود به سرمی برند، در اصل در جستجوی آرامش درون هستند. توجه به همین نکته ساده حقیقتی مهم درباره انسان را پدیدار می کند. این که پاسخ به نیازهای معنوی انسان می تواند موتور محرک او در همه ساحت های زندگی فردی و اجتماعی باشد. شاید به همین خاطر باشد که کشورهای تاثیرگذار در فرهنگ جهانی نه تنها خود در زیرساخت های فرهنگی هزینه می کنند، بلکه با سیاست های تشویقی فعالان اقتصادی را نیز به سرمایه گذاری در عرصه فرهنگ تشویق می کنند.
دهه های گذشته در فرهنگ جهانی را باید دوران تجربه موفق همین ایده دانست. دوره ای که در آن فرهنگ، هنر و ارتباطات جهانی به یکی از جذاب ترین زمینه ها برای سرمایه گذاران اقتصادی تبدیل شده است. امروز اقتصاد فرهنگ و هنر با تکیه بر شبکه یکپارچه اینترنت، به مشتریانی از سراسر جهان دست یافته؛ مخاطبانی که با طیب خاطر برای بهره مندی از کالای فرهنگی هنری مورد علاقه خود هزینه می کنند.
آن چه تاکنون ذکر شد می تواند به عنوان تلاشی در جهت آشتی دادن فرهنگ و اقتصاد بدون تضییع حقوق هیچ یک از آن ها تلقی شود. دیدگاهی که می کوشد در عین درنظرگرفتن دغدغه اهالی فرهنگ و اقتصاد، راهی در میانه این دو بیابد. راهی که تعامل دو سویه این دو بخش اساسی زندگی انسان در جامعه جهانی امروز را هدف گرفته است. حال پرسش این است که این تعامل چه مولفه هایی دارد؟
نظر شما