خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : در بررسی رابطه «زبان» با «فرهنگ» و «هویت» یک ملت می توان به نکات جالب توجهی دست یافت. زبان ها همان گونه که با فرهنگ ملت ها رابطه ای دوسویه دارند، از مولفه های مهم ایجاد و پایداری حس هویت ملی به حساب می آیند.
بسیار شنیده ایم که قدرت های سیاسی برای تغییر در هویت ملی یک کشور به سراغ زبان آن رفته اند. در این نمونه ها پس از سپری شدن چند دهه و تغییر چند نسل شاهد فراموشی ساختارهای نخستین هویت و فرهنگ ملی هستیم؛ به گونه ای که نسل جدید دیگر توانایی ارتباط با پیشینه فرهنگی غنی خود را ندارد.
از همین رو باید به زبان یک ملت به عنوان مولفه اساسی هویت ملی نگریست نه صرفا ابزاری که ارتباط میان مردم هم زبان را برعهده دارد. اگر زبان صرفا کلماتی قراردادی میان مردم یک جغرافیا بود، ترجمه مفاهیم یک رمان به زبانی دیگر تا این اندازه دشوار نبود. بسیاری از اهالی ادبیات معتقدند اساسا برگرداندن مفاهیم و روحیاتی که بر مبنای یک زبان طرح شده به زبان دیگر با دشواری فراوان همراه است، حال اگر این دو زبان ریشه های متفاوتی نیز داشته باشند، باید از تلاش برای انتقال مفاهیم و روحیات صرف نظر کرد.
به عنوان مثال یکی از نکات جالب توجه درباره رابطه زبان ها و فرهنگ ها، نگرش مردم یک جامعه به یک رویداد است که در زبان آن ملت نمایان می شود. مثلا اسپانیولی زبان ها در مواجهه با رخدادی با عامل تصادفی انسانی، خود رخداد را مورد توجه قرار می دهند و به آن اشاره می کنند: «فلان شی افتاد». اما انگلیسی زبان ها بر عامل انسانی متمرکز می شوند و می گویند: «فلانی شی را انداخت».
یا مثلا زبان ها در نسبت دادن جنسیت به اشیا با یکدیگر متفاوت اند. برخی اشیا را صرفنظر از جنسیت نامگذاری می کنند؛ در این جا هیچ یک از کلمات با قواعد زبانی مذکر یا مونث نمی شوند. این مساله درباره زبان های دیگر کاملا متفاوت است به گونه ای مثلا «خورشید» برای برخی مرد است و برای برخی دیگر زن. عبارت «خورشید خانوم» که در کتاب های کودکان دیده می شود از همین جا می آید. توجه به موضوع اخیر اهمیت زبان در جهان بینی فرهنگ ها را بیش از پیش نمایان می کند. وقتی «خورشید» یک زبان زن باشد ادبیاتی که بر مبنای آن زبان شکل می گیرد خورشید را نماد مهربانی و لطافت می داند.
زبان فارسی به عنوان زبان ایران فرهنگی در طی قرون، غنای فراوان یافته است. حضور ادیبان و حکیمان فراوان که در سراسر ایران بزرگ فرهنگی می زیسته اند به شکل گیری ادبیاتی غنی با زیبایی شناسی و ظرایف منحصربه فرد منجر شده که مظاهر آن را از گذشته تاکنون در فرهنگ ایرانی نمایان است. ساده انگارانه است اگر تصور کنیم مظاهر مختلف فرهنگی ایران، در طول تاریخ مسیر تطور خود را به طور مستقل پیموده اند و در تعامل با دیگر مولفه های فرهنگی نبوده اند. به طور مثال هماهنگی شگفت آور ادبیات کلاسیک و موسیقی سنتی ایرانی، از بلوغ این دو در تعامل با یکدیگر پرده برمی دارد.
به هر روی این زبان فارسی با لطایف و زیبایی هایش از فراز و فرودهای تاریخی به سلامت عبور کرده و به ما رسیده است. موهبت بزرگی است که اشعار حافظ و سعدی و مولانا برای ما فارسی زبانان امروز قابل درک و فهم است. حال این گنجینه ارزشمند با پرسشی بزرگ پیش روی ماست. این که می توانیم این رهاورد تاریخی را همچنان به سلامت نگاه داریم و در ارتقا و روزآمدی آن بکوشیم؟
زبان فارسی در قرن های های گذشته معمولا در جغرافیایی وسیع، زبان علم و دانش بوده و به همین خاطر پویایی خود را حفظ کرده است. امروز اما کوچک تر شدن پهنه جغرافیایی مردمانی که به فارسی سخن می گویند در کنار فاصله گرفتن زبان فارسی از رتبه های نخست تولید علم موجب شده زبان ما با خطراتی روبرو باشد؛ چالش هایی که اگر امروز آن ها را جدی نگیریم فردا باید در سوگ بیگانگی نسل های آینده با این زبان بنشینیم.
در زمانه ای که به واسطه ارتباطات گسترده جهانی، واژگان زبان های مختلف از منابع مختلف و در زمانی اندک میان مردم فرهنگ های مختلف رد و بدل می شود، بی توجهی به ارزش های زبانی، آرام آرام شاکله زبان را خدشه دار می کند. به طور مثال یکی از مهم ترین اتفاقات این حوزه، ورود واژگان و اصطلاحات جدید به زبان بومی ماست که امری است طبیعی و گریزناپذیر. از اصطلاحات علمی گرفته تا کلمات کاربردی لاجرم به زبان ما وارد می شوند و بر ذهن مردم می نشینند. در این شرایط اگر آلترناتیوی برای این کلمات وجود نداشته باشد(آلترناتیو خود کلمه غیرفارسی است) باید منتظر جای گیری آن ها در فرهنگ عمومی باشیم.
برای پیشگیری از این امر، لازم است به شناختی عمیق از روحیه زبان فارسی دست یابیم تا بتوان برای واژه ها و اصطلاحاتی که از زبان های دیگر وارد زبان ما می شود، معادل هایی بهگزین کنیم. ساخت معادل برای کلمات خارجی اکنون چند دهه است که از سوی نهادهای مرتبط با این امر پیگیری می شود. این تجربه اما با فراز و فرودهای بسیار همراه بوده است. مثلا در دوره ای، واژگانی ساخته و پرداخته شده که جای خود را در محاوره مردم باز کرده و ماندگار شده، اما واژگان برساخته دوره ای دیگر بستر شوخی و خنده مردم را فراهم کرده است.
نظر شما