بهترین هنرمند مرده است

پرسش این است که به جز تصاویر ماندگار هنرنمایی محمدعلی کشاورز، چه برایمان باقی مانده تا به نسل بعد عرضه کنیم؛ نسلی که هیچ خاطره مشترکی با این چهره ندارد اما قرار است او را به عنوان اسطوره هنری خود بشناسد و به خاطر بیاورد.

خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : با اعلام خبر درگذشت «محمدعلی کشاورز»، از میان پنج غول بازیگری تئاتر و سینمای ایران، حالا چهارنفر از آن ها از میان ما رفته اند .در ابتدا داوود رشیدی، سپس عزت الله انتظامی، پس از او جمشید مشایخی و در نهایت محمدعلی کشاورز. حالا فقط مانده علی نصیریان که خاطره دوستانش را به همراه دارد و همچنان در عرصه بازی می درخشد.

 

 

در سال های گذشته و با از دست دادن گنجینه هایی که نام آن ها رفت، فضای هنر ایران تجربیاتی مشترک را از سر گذرانده است. ابتدا این چهره ها بازیگرانی بوده اند سر و حال و پرکار که در تئاترها و فیلم ها حضوری پررنگ داشته اند اما با کهولت سن آرام آرام از فضای حرفه ای فاصله گرفته اند و حضور آن ها به عنوان زینت المجالس به مراسم رونمایی فلان کتاب و افتتاح فلان مجموعه محدود شده است.  در این شرایط همواره عده ای در پی بهره برداری از چهره محبوب این هنرمندان در جهت  منافع خود بوده اند که اتفاقا حاشیه های زننده ای نیز برای آن ها پدید آورده، موجب انتقاد از آن ها شده و تصویرشان را مخدوش کرده است.

 

 

شاید آن چه در این میان برای سودجویان زمینه ساز بوده، نیاز عاطفی پیشکسوتان به توجه عمومی در دوره ای از زندگی شان باشد که به خاطر دوری از صحنه و دوربین پدید آمده است.

 

 

پس از این دوره، معمولا زمانه بیماری و دوری پیشکسوتان از فضای رسانه ای فرا می رسد؛ تا آن جا که تنها اخباری که منتشر می شود، مربوط به وضعیت سلامتی آن ها و رفت و آمدشان به بیمارستان است. در نهایت هم، ما می مانیم و یک خبر یک خطی درگذشت و کلی آه و فغان شعاری که استاد که بود و چه کرد!

 

 

در این شرایط نوبت به همگان می رسد تا در ستایش استاد، قلم بر کاغذ بچرخانند و از حضور شگفت انگیز او در عرصه حرفه ای بگویند و این که اخلاقش زبانزد عام و خاص بوده است. این جا دیگر جای هیچ انتقاد و گله ای نیست، همه متفق القول از خوبی های استاد سخن می گویند و از فرصت نبودن او برای ذکر خاطرات بعضا عجیب و غریب بهره می برند.

 

 

شاید کوتاه ترین دوره زیست معنوی هنرمند فقید، همین دوره باشد که نهایتا چند روز به طول می انجامد. نهادهای شهری، بیلبورهایی نصب می کنند، شبکه های تلویزیونی، آثاری از او روی آنتن می فرستند و رسانه های مکتوب و مجازی، گفتگوها و گزارش هایی منتشر می کنند. هنر برخی از رسانه ها هم انتشار گفتگویی منتشر نشده یا تصاویری دیده نشده از اوست که آن را به عنوان برگ برنده رو می کنند. بازار همه این ها نهایتا تا یک هفته داغ است تا در نهایت هنرمند مورد نظر به یکباره به خاطره ها بپیوندد.

 

 

آن چه گفته شد، تجربه تکرار شونده ای است که حداقل درباره هر چهار پیشکسوت بازیگری کشورمان صدق می کند و احتمالا پس از این نیز وضع به همین منوال خواهد بود. در این شرایط است که باید پرسش هایی مهم درباره چگونگی مواجهه با چهره های بی بدیل فرهنگ و هنر کشورمان را بار دیگر مرور کنیم. این که ما از نمادهای فرهنگی مان در زمان حیات آن ها چگونه بهره می بریم و آنگاه که از میان ما می روند، یاد و خاطره شان را چگونه زنده نگه می داریم؟ چرا همواره -چه در زمان حیات و چه پس از آن- حاشیه های زندگی این چهرهای شاخص بر متن زیست فرهنگی آن ها غلبه دارد؟

 

 

با نگاهی به زندگی نمادهای فرهنگی کشورمان، همواره نوعی دوگانگی در مواجهه جامعه با آن ها به چشم می خورد. به این معنا که در دوران حرفه ای فعالیت آن ها، با حاشیه های پررنگ تر از متن روبرو هستیم که جایی برای نقد حرفه ای آثار باقی نمی گذارد. از سوی دیگر در دوران بازنشستگی و کهولت سن آن ها، بی اعتنایی رسانه ها و نهادهای مرتبط رویه معمول فرهنگی ماست که فرصت بهره مندی از تجربیات چهره های شاخص را از بین می برد.

 

 

هنرمندانی که برای رسیدن به قله های حرفه ای سال ها کوشیده اند، سهم سال های اوج شان چشم و هم چشمی همکاران و حاشیه سازی بی مورد است و وقتی پس از سال ها کار و فعالیت، بدل به گنجینه ای ارزشمند از تجربه شدند، جامعه آن ها را به حال خود رها می کند.

 

 

 نگاهی گذرا به خاطرات چهره های شاخص همه عرصه های فرهنگ و هنر از روندی که برای رسیدن به موفقیت طی کرده اند، نمایانگر دشواری های فراوان و فراز و فرودهای بسیار است. در واقع همین تلاش هاست که از آن ها، هنرمندانی ساخته که می توانند چندین سال در اوج بمانند و برای همیشه در اذهان عمومی ماندگار شوند. حال پرسش این است که به جز تصویر ماندگار هنرنمایی آن ها، چه چیزی برایمان باقی مانده است تا برای نسل پس از ما قابل ارائه باشد؟ نسلی که هیچ خاطره مشترکی با آن ها ندارد اما قرار است این چهره ها را به عنوان اسطوره های هنری خود بشناسد و به خاطر بیاورد.

 

 

شاید چالش اصلی در ساختار و ناخودآگاه فرهنگی ما باشد که فرصت بهره گیری بهینه از نمادهای فرهنگی را از ما می گیرد. شاید لازم است بار دیگر به ناخودآگاه جمعی مان بنگریم تا دریابیم که چرا اسطوره هایمان را در زمان حیات، نادیده می گیریم و هنگام ممات گرامی می داریم!؟

کد خبر 939602

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha