به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، خشونت علیه کودکان به شکل و انواع مختلف صورت می گیرد. گاهی از سوی والدین گاهی از سوی دیگران.گاهی از روی ناآگاهی و دلسوزی و گاهی از روی آگاهی یا بیماری های شخصیتی، کودکان مورد خشونت قرار می گیرند.
این خشونت در آینده کودک و جامعه نیز تاثیر گذار است. کودک اگر در خانواده ای صلح جو رشد و تربیت پیدا کند در آینده برای جامعه و فرزندان خود نیز صلح و آرامش را به ارمغان می آورد اما اگر خانواده ای پر از تنش و خشونت پرورش یابد، در آینده همین الگوهای رفتاری را برای فرزندان خود به کار می گیرد و در جامعه نیز ممکن است رفتاری های پرخطر داشته باشد.
برای چرایی بروز خشونت علیه کودکان و تاثیر آن بر کودک و آینده او و چگونگی کنترل خشم با دکتر «شاهرخ مکوند حسینی»، رئیس مرکز مشاوره و عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه سمنان به گفتگو پرداختیم که بخش اول این گفتگو را در زیر می خوانید:
یک توضیح درباره خشونت علیه کودکان و انواع آن ارایه دهید؟
خشونت یک امر ذاتی است، خیلی از نظریه پردازان معتقدند خشونت چیزی است که در ذات انسان وجود دارد یا حتی اگر نخواهیم بپذیریم که یک امر فطری و ذاتی است به هر صورت در رفتار انسان ها بروز پیدا می کند. مراکز مغزی در انسان به هر صورت موجب می شود تا این پتانسیل در آدم ها وجود داشته باشد تا در مواقعی که تحت فشار قرار می گیرند اگر ناکام شوند یا نتوانند مشکلات را از طریق دیگری حل کنند ممکن است به خشونت متوسل شوند.
هر رفتاری که موجب آزار و اذیت کودکان از بعد جسمانی و روانی شود، خشونت علیه کودکان قلمداد می شود و همان گونه که در تعریف نیز مشخص است، خشونت می تواند فیزیکی، جسمانی و روانی باشد.
خشونت دو بعد مجزا دارد، بعدی که منجر به تنبیه فیزیکی می شود یا آثار و علایمی در جسم کودک باقی می گذارد یا موجب درد فیزیکی یا اذیت و آزار روانی در کودک می شود.
خشونت جسمانی مشخص است، ممکن است ضرباتی به کودک از جنبه های مختلف وارد شود و روانی می تواند جنبه های متعددی داشته باشد که به صورت مستقیم همانند تحقیر کردن، فحش دادن، سرزنش کردن و زیر سوال بردن شخصیت کودک متجلی شود یا از طریق بی توجه ای، نادیده گرفتن کودک و تامین نکردن نیازهای اساسی او و حتی در مواقعی گرسنگی دادن به صورت نادرست یا محروم کردن آن از بسیاری از چیزها روی دهد که موجب آزار روانی کودک شود. در واقع به صورت یک طیف است که چقدر به کودک از لحاظ روحی و روانی فشار وارد می کنیم و این فشار در سطح آستانه تحمل کودک نباشد و کودک از آن دچار درد و رنج روانی شود.
منشأ خشونت چیست؟
منشأ خشونت امری است که کلا در انسان وجود دارد، برخی ها می گویند در اثر مشاهده رخ دهد و پرخاشگری ایجاد می شود اما پتانسیل آن در انسان وجود دارد. موقعی که الگوهای پرخاشگرانه در زندگی فرد زیاد باشد و پدر و مادر خشن باشند، احتمال بروز خشونت و پرخاشگری در آینده فرد در جایگاه والد نیز افزایش پیدا می کند.
اگر افراد در محله هایی زندگی کنند که والدین، همسایه ها و اطرافیان از خشونت به راحتی استفاده می کنند و رفتارهای خشن زیاد مشاهده می شود در نتیجه والدین ممکن است یاد بگیرند و علیه کودکان خود به کار گیرند؛ بنابراین یادگیری اجتماعی می تواند موجب خشونت شود.
برخی از بیماری های روحی و روانی نیز ممکن است موجب خشونت و پرخاشگری شود همانند اختلالات خلقی و برخی از انواع اختلالات شخصیتی که باعث بروز خشونت و پرخاشگری می شود و نیاز به درمان های تخصصی دارند. در وضعیت معمولی حتی اگر برخی از والدین از این نوع اختلالات سایکوتیک نداشته باشند ممکن است، دارای اختلالات سطحی شخصیت باشند که باعث بروز خشونت نسبت به کودکان شود.
اختلالات شخصیت در مواقعی که سطحی و شدید نباشند که نتوانیم برچسب بیماری بزنیم، مشکلات شدیدی در رفتار والدین ایجاد می کنند که یکی از مشکلات به صورت اضطراب های مزمن یا ناتوانی در حل مشکلات عادی زندگی است که مرتبا تکرار می شود و این نیز موجب بروز خشم و پرخاشگری می شود.
وقتی فرد نتواند خشم خود را کنترل کند و سایر علایم بیماری را نداشته باشد، حاکی از اختلال شخصیت سطحی است که ممکن است علیه کودکان نیز خود را نشان دهد.
اگر در رنج نرمال نیز به دنبال پرخاشگری علیه کودکان بگردیم، والدینی که به اندازه کافی در مورد فرزند خود اطلاعات کسب نمی کنند به خصوص در مراحل مختلف رشد کودک و نوجوان که یک گستره ای از نیازها از نوزادی تا نوجوانی است و هر دوره ای از زندگی مقتضیات خود را دارد و کودک با یک سری از نیازهایی مواجه است که باید برطرف شود.
اگر والدین نتوانند این نیازها را برطرف کنند یا ندانند که چگونه با فرزندان خود روبرو شوند و نیازهای او را تامین کنند، طبیعی است که دچار عجز و ناتوانی می شوند و ممکن است یکی از راه های موقت خاموشی مشکل این باشد که به خشونت متوسل شوند و به کودک حمله ور شوند که از لحاظ فیزیکی یا روحی و روانی به کودک آسیب زند یا رفتارهایی نیز از کودکان سر بزند که برخی از آنها منطقی باشد که کودک در سنین مختلف می خواهد با آداب و مقررات اجتماع آشنا شود و این انتظار که باید تمام رفتارهای کودک منطقی باشد، یک انتظار بیهوده است اما باید والدین یاد بگیرند که چگونه فرزندان خود را آموزش دهند و این قوانین را از فرهنگ و آداب اجتماعی به کودکان ارایه دهند تا اینکه زمان هایی که انتظار دارند کودکان رفتارهای معقولی داشته باشند تا 80 درصد مطابق با آنچه آموخته اند و مطابق قوانین و آداب جامعه است عمل کند.
از سوی دیگر والدین از کودکان رفتارهایی می بینند که مطابق انتظار آنها نیست و تعجب می کنند که چطور کودک این مسایل را نمی داند و ممکن است چندین بار نیز به او گفته باشند اما کودک به یاد نداشته باشد، طبیعی است که کودکان با یک بار و دو بار گفتن این مسئله خیلی از قوانین، مقررات و آداب اجتماعی را یاد نمی گیرند؛ در نتیجه ممکن است قوانین را زیر پا بگذارند و رفتارهای غیر منطقی از خود نشان بدهند.
کودکان هیچ گاه همانند یک فرد بزرگسال نخواهند شد و دوست دارند در زندگی خود دست به آزمایش و خطا بزنند و وارد محیط هایی شوند که آن را تجربه کنند. باید والدین حق تجربه و اشتباه کردن را برای کودکان قایل باشند نه اینکه با کوچکترین اشتباه او بخواهند با کودک شدید برخورد کنند یا علیه او خشونت به کار ببرند.
اگر والدین شیوه های فرزندپروری مناسب را یاد بگیرند، ممکن است خیلی مناسب با بچه های خود برخورد کنند و به جای اعمال پرخاشگری علیه آنها شیوه های تربیتی مناسبی را پیاده کنند.
خوشبختانه در روانشناسی در رویکردهای مختلف نظری روش های خیلی خوبی را برای اینکه والدین بتوانند با فرزندان خود روبرو شوند و بدون توسل و خشونت آنها را تربیت کنند، معرفی شده است و والدین می توانند با مطالعه کتب مختلف شیوه های تربیتی را یاد بگیرند. بهترین سبک این است که والدین در عین اینکه قاطع هستند و قوانین را توضیح می دهند و به نوعی به کودک آوانس نمی دهند در عین حال باید رفتار محبت آمیز و ملایم داشته باشند.
تا آنجایی که ممکن است با کودک مدارا کنند و شیوه های تنبیهی و محروم سازی به عنوان آخرین راه ها قرار گیرد.
توصیه شما به والدین چیست؟
همیشه به والدین توصیه می کنیم که فضای خانه باید یک فضای مثبت و توأم با پاداش، تشویق و ارایه توضیحات منطقی و استدلال باشد، یک فضای گفت و گو محور و دارای تفاهم و مبادله افکار برای کودکان مهیا شود تا اینکه یک فضای تنبیهی، سرزنشی، کتک کاری و خشونت و پرخاشگری باشد. اگر همچین فضایی در خانواده وجود داشته باشد، اگر اشتباهی نیز از کودک سر زند، والدین به عنوان اولین راه خشونت و کتک زدن را مد نظر قرار نمی دهند و بلافاصله می دانند که راه های مختلفی است که باید کودک را متوجه رفتار نادرست خود کنند و عواقب این رفتار را برای کودک که می تواند صدمه ای به او یا دیگران بزند، توضیح دهند یا از جهات مختلف مناسب نبودن رفتار را به اندازه کافی توضیح دهند.
صرفا در مواقعی که مکررا مشاهده می کنیم کودک یک رفتاری برای او توضیح داده شده است اما باز این رفتار را تکرار می کند، اگر جنبه مخربی داشته باشد ممکن است ضرورت پیدا کند یک در هزار والدین از تنبیه استفاده کنند، آن نیز تنبیه های بدنی مد نظر نیست، با این حال تنبیه را توصیه نمی کنیم. چنانچه رفتاری از کودک علیرغم توضیحات مکرر والدین و تمام ترفندهایی که یاد گرفته اند و اجرا کرده اند، هنوز کودک آن رفتار را انجام می دهد و موجب آزار و اذیت های زیادی برای والدین می شود به آنها توصیه می کنیم که به مشاور یا روان شناس مراجعه کنند.
بیماری هایی هستند که از گذشته نیز وجود داشته اند که ممکن است موجب پرخاشگری کودک شوند که می توان به بیش فعالی کودکان، اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال انفجاری یا بیماری اتوستیک که در کودکان وجود دارد، اشاره کرد که این بیماری ها توأم با پرخاشگری و نافرمانی در کودکان است و ممکن است والدین را ترغیب کنند که خشم و نافرمانی از خود بروز دهند. والدین باید یک شیوه بردباری با کودک و نوجوان داشته باشند که بتوانند مشکلات را با سعه صدر حل و فصل کنند. متاسفانه مشاهده می شود والدین در اغلب اوقات دانش کافی برای مواجهه با کودکان خود ندارند و پرخاشگری با فرزندان شان را سرلوحه کار قرار می دهند و برخی قویا معتقد هستند اگر کودک تنبیه نشود یا کتک نخورد، درست نمی شود، وجود دارند که اصلا درست نیست. پرخاشگری علیه کودک و کتک زدن او خشم و نفرت را در او شعله ور می کند.
ادامه دارد ...
نظر شما