زینب اینک، خود حسینی دیگر است

حسین اسرافیلی در مثنویی عاشورایی خویش بر این باور است که « زینب (س) شیرزنی که در کربلا» ست که «خون ثارالله را پیغمبر شد تا خود حسینی دیگر باشد» و شور دادگی برادر را تا قیامت فریاد بزند.

به گزارش خبرگزاری شبستان حسین اسرافیلی در سال 1330 در تبریز متولد و تا حدود 9 سالگی در آنجا ساکن بود، پس از آن به تهران نقل مکان کرد. برای اولین بار دو اثر از او در مجله نوجوانان (سال 48) چاپ شد. اولین اثر مستقل او کتاب تولد در میدان است که در سال 64 به‌وسیله حوزه هنری چاپ و منتشر شد. او در سال 66 جزو شاعران برگزیده وزارت ارشاد و در سال 78 یکی از شاعران برگزیده 20 سال انقلاب بوده است.


از میان آثار او «تولد در میدان» اثر برگزیده دفاع مقدس در یک دوره 10 ساله بوده است، همچنین گزیده ادبیات معاصر شماره 5 (انتشارات نیستان) به زبان عربی ترجمه و چاپ شده است.

 

«تولد در میدان»،« آتش در خیمه‌ها» (مجموعه شعر عاشورایی)، «در سایه ذوالفقار» (مجموعه شعر دفاع مقدس)، «عبور از صاعقه»، «مردان آتش‌نهاد»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 5» ،«آتش در گلو»، «آیینه و سنگ »(نگاهی به شعر خواهران در موضوع جنگ، با همکاری) «مریمها و شقایقها» (نگاهی به شعر خواهران در موضوع جنگ، با همکاری)، حدود 20 جلد کتاب گزیده با همکاری چند نفر بخشی از فعالیتهای این شاعر است .


آنچه در زیر می آید مثنوی عاشورایی از این شاعر آیینی است:


عرصه چون خالی شد از بیگانه‌ها /باز «مِیْ» جوشید در پیمانه‌ها
باده‌های شوق، جوش خون زدند /نشوه‌ها از شیشه‌ها بیرون زدند


شد پر از جوش جنون، آغوش «مِیْ»/ شیشة مینا شکست از جوش «مِیْ»
باده در خم، نشوه در «می»،‌ شد فزون / بر لب پیمانه زد جوش جنون


عرصه خالی از لب اغیار شد / جام آخر قسمت مِی‌خوار شد
محرمان ماندند در غوغای عشق / رنگ خون زد گردش صهبای عشق


غیر، با آوای او همدم نبود / خلوتش را جای نامحرم نبود
عرصه را با محرمان تنها گذاشت / عشق را بر عشق‌بازان واگذاشت


جلوه کرد آیینة سینایی‌اش / چون شجر در معجزهِ‌یْ موسایی‌اش
نوح شد، بر رهروانش ره نمود / محرمان را دیدة حیرت گشود
 

داد بر آن باده‌خواران، مِی‌کشان / با دو انگشتش، نهایت را نشان
نشوه در مینای خون، زد جوش، رفت / جمع محرم نعره زد از هوش رفت
 

چشم ساقی، گردشی دیگر نمود / گردشش بر نشوه‌های «مِی» فزود
تا کند از باده‌خواران خراب / جام آخر را، شریکی انتخاب


هیچ کس را قابل فیضش ندید / باز زینب، باز زینب را گُزید
«تا بگوید راز فردا را لبش / محرم او بود گوش زینبش


با زبان زینبی، شد هر چه گفت / با حسینی گوش، زینب می‌شنفت»
راز، در افشای مطلب جلوه کرد / روح او در جان زینب جلوه کرد


زینب، اینک، خود حسینی دیگر است / خون ثارالله را پیغمبر است.


پایان پیام/
 

کد خبر 90936

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha