علوم انسانی مدرن وقتی در فرهنگ های دیگر می آید بحران آفرین است

دکتر پارسا نیا در مناظره علمی اسلامی سازی علوم انسانی گفت:جهان اسلام که در حاشیه طلوع وحی قرار می گیرد و سایه وحی در آن حضور دارد، تجلی اسم اعظم الهی است و در پیشانی خود مکتوب است که یک ظرفیت جهانی دارد.

به گزارش خبرگزاری شبستان، مناظره علمی اسلامی سازی علوم انسانی با حضور حجت الاسلام دکتر پارسانیا و دکتر عبدالکریمی اول آذر ماه از سوی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی در سالن همایش امام موسی صدر برگزار شد.

انجمن علمی دانشجویی دین شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب از حجت الاسلام دکتر حمید پارسانیا و دکتر بیژن عبدالکریمی دعوت کرد تا در مناظره علمی با عنوان "اسلامی سازی علوم انسانی" شرکت کنند.

این نشست علمی دوشنبه اول آذرماه در سالن همایش امام موسی صدر دانشگاه ادیان و مذاهب با حضور هیأت عملی، اساتید و دانشجویان دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد.

مجری نشست با طرح این پرسش که وضعیت علوم انسانی چگونه است و نقطه مطلوب و راه رسیدن به آن چیست جلسه را آغاز کرد و از مدعوین دعوت به اظهار نظر کرد.

در ابتدا دکتر بیژن عبدالکریمی با اشاره به اینکه معنای روشنی از اسلامی سازی و سنت تاریخی نداریم، اظهار داشت: امروز با دو مواجهه غیر اصیل نسبت به سنت تاریخی خود مواجه هستیم. گروهی خود را اسلام پناه می دانند و معتقدند که زیست جهان و آرمان هایشان با سنت تاریخی پیوند دارد و گروهی معتقدند باید به این سنت تاریخی پشت کرد و این سنت تاریخی بازدارنده حرکت اجتماعی ماست.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی افزود: حوزه علمیه و قدرت سیاسی باید به این پرسش جواب بدهد که اساسا اسلامیت قائم به چیست و در اسلامی کردن علوم، آنچه که قرار است علوم دیگر را با آن مطابقت دهیم چه هویتی دارد.

وی به سخن رنه گنون، متفکر بزرگ فرانسوی که مسلمان شد، اشاره کرد و گفت: این دانشمند معتقد است که دریافت ماتریالیست کلیسا از مسیحیت زمینه های رشد سکولاریسم را در غرب فراهم کرد و طغیان ضد مسیحیت را در عصر روشنگری شکل داد.

دکتر عبدالکریمی هشدار داد: به اعتقاد من این تجربه تاریخی در ایران در حال تکرار شدن است و برخورد با اسلام برخوردی ماتریالیستیک است و این برخورد شکاف عظیمی را در بین نسل جوان با اسلام و سنت تاریخی شکل داده است.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی افزود: جامعه ما با سرعتی به سوی سکولاریستی جهت گیری می کند که در طول تاریخ خود حتی در دوران پهلوی اول و دوم وجود نداشت. باید در فهم خود از سنت تاریخی و نحوه مواجهه خود با آن بازنگری کنیم.

وی عنصر اساسی در علوم انسانی اسلامی را سیاست دانست و گفت: نگرانی من این است که اسلام در حال تبدیل شدن به گفتمان قدرت است و این قدرت قصد نفوذ در همه حوزه ها را دارد که از جمله آنها علوم انسانی است. این مسأله بسیار خطرناک است و گنون از آن به مواجهه ماتریالیستک با سنت تاریخی یاد می کرد.

دکتر عبدالکریمی یکی از مبانی نظری علوم انسانی اسلامی را یک نوع ثنویت تئولوژیک برشمرد و گفت: گویی تاریخ به دو قسمت تقسیم می شود بخشی از تاریخ، قدسی و بخش دیگر تاریخ عرفی است. در بخشی خدا حضور دارد و در بخش دیگر گویی خدا حضور ندارد و گویی تاریخ غرب، علم جدید، علوم انسانی و سنت متافیزیک جدید به تاریخ غیر رحمانی تعلق دارد و هر آنچه به سنت تاریخی ما مرتبط است، بخشی از تاریخ قدسی است.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی اظهار داشت: این ثنویت تئولوژیک فهم معوّجی از تاریخ را در اختیار ما قرار می دهد و به اعتقاد من تمام تاریخ بشر و همه سنت های تاریخی از جمله سنت متافیزیک یونانی و تاریخ علم و علم جدید و علوم انسانی به نحوی با هستی و تاریخ هستی نسبت دارد و این ثنویت تئولوژیک و فهم ثنوی از تاریخ را در تقابل با توحید متعالی اسلام و فهم موحدانه از تاریخ بشر می بینم.

وی گفت: آنچه در غرب ظهور یافته است بی بنیاد نبوده و با بنیاد و هستی و امر قدسی همراه است. من یک سیانتیست و پوزیتویست نیستم و نمی خواهم به علم پرستی دعوت کنم بلکه منظورم این است که این سنت تاریخی مثل همه سنت های تاریخی با هستی نسبتی دارد و هر سنت تاریخی وجوهی را ظهور می بخشد و وجوهی را در خفا قرار می دهد. چنانکه سنت ما مسلمانان هم وجوهی از هستی را آشکار می کند و وجوه دیگری را تحت خفا قرار می دهد.

دکتر عبدالکریمی تأکید کرد: هیچ سنت تاریخی نمی تواند هستی را در تمامی غنا و سرشاریش که خشیت برانگیز است آشکار کند و این جاهلانه است که تصور کنیم هر آنچه در سنت ماست همه هستی را دربر دارد. به تعبیر مولانا همه عقول محو در عقل اولند. هر گونه عقلانیت در طول تاریخ با عقل اول نسبتی دارد. اگر ما دریافت درستی از سنت تاریخی خود و دیانت داشته باشیم، باید صدای هستی را در علوم جدید و عقلانیت جدید بشنویم. اگر این صدای هستی را نمی شنویم در واقع در شنوایی ما نسبت به ندای حق و حقیقت اشکال وجود دارد.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی گفت: به جای اینکه ادعای اسلامی کردن دانشگاه ها و علوم و جهان را داشته باشیم بیش از آنکه به تغییر علوم بیاندیشیم بایستی به تغییر خود بیاندیشیم. قبل از اینکه به تغییر علوم بیاندیشیم باید نگاه خود را به علوم تغییر دهیم. پس با این کار مفهوم علوم اسلامی انسانی جایگاهی نخواهد داشت.

دکتر عبدالکریمی با اشاره به این مطلب که تقریر مسأله به خوبی صورت نمی گیرد و محل نزاع مشخص نیست، اظهار داشت: تجربه چندین ساله من در علوم انسانی و اسلامی نشان می دهد که باید دو مسأله را از هم تفکیک کنیم. اول اینکه علوم و نظام اپیستمیک جدید، یگانه معرفت نظام اپیستمیک در طول تاریخ نیست. این نظام اپیستمیک چهار صد سال عمر دارد و تاریخ بشر بسیار گسترده تر از این چهار صد سال است. علوم جدید و علوم انسانی به طور خاص متعلق به یک نظام اپیستمیک خاص هستند و ما مسلمانان نیز یک نظام اپیستمیکی داریم که با نظام اپیستمیک غربی متفاوت است. این کاملا درست است و در این مورد موافقم ولی این ادعا ما را به یک تحصیل حاصل منجر می کند. مثل اینکه بگوییم ما خواهان تأسیس هنر اسلامی و معماری اسلامی هستیم در حالیکه وجود دارند.

وی ادامه داد: در واقع در این تقریر دشمن اصلی بحث طرح علوم اسلامی و انسانی، سیانتیسم و پوزیتویسم است. سیانتیسم و پوزیتویسم معتقد است یگانه نظام علمی و صحیح ترین و متعالی ترین نوع معرفت علمی، نظام علمی جدید است و ما می گوییم این نظام اپیستمیک یگانه نظام در طول تاریخ نبوده و ثانیا این نظام نمی تواند به همه پرسش ها جواب بدهد. اما ادعای ما در مورد علوم اسلامی و انسانی این تقریر نبوده است و اگر چنین باشد کاملا درست است.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی اظهار داشت: فلسفه، اخلاق و عرفان اسلامی و تفسیر با علوم انسانی جدید سازگاری ندارد و در نظام اپیستمیک دیگری واقع است. در اینجا تأسیس علوم انسانی جدید به چه معناست؟ ادعا این است که علوم انسانی جدید یعنی سوشال ساینسس یعنی هیومنتیس دوران مدرن، غربی است. حال می خواهیم در برابر آن، علوم انسانی جدیدی که اسلامی باشد تأسیس کنیم. به نظرم این مدعا بی محتوا و خود متناقض است. در بخش دیگری از سخن به تبیین آن می پردازم.

در ادامه این مناظره علمی، حجت الاسلام دکتر پارسانیا، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به ابراز دیدگاه های خود پرداخت و با طرح این پرسش که آیا علوم انسانی اسلامی وجود دارد یا نه و علوم انسانی غربی چیست، اظهار داشت: باید به این مسأله پرداخت که این علوم انسانی یک مجموعه متعلق به حوزه تمدنی خاصی هستند یا فقط با رویکرد پوزیتویستی آن سر و کار دارند.

وی افزود: رویکرد های ما قبل تجربی از دکارت به بعد و رویکردهای ما بعد تجربی پسامدرن هم وجود دارد و این پرسش مطرح است که آیا این اندیشه ها متعلق به یک حوزه فرهنگی و تاریخ هستند یا نه؟ آیا این ها نسَب دارند یا نه؟ اگر نسب دارند آیا ما هم نسب داریم یا نداریم؟ یا آنها بی نسب و مطلقند و سرنوشت محتوم ما هم همین است. این سوال ها با هم ارتباط دارد و تنها سخن بر سر علوم انسانی اسلامی نیست و علوم انسانی مدرن و پست مدرن را هم در بر می گیرد.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا به جستجوی معادلی برای علوم انسانی پرداخت و گفت: اگر علوم انسانی را معادل هیومنیتسم گرفتیم، با این مشکل مواجه می شویم که در هیومنیتیسم علم وجود ندارد. اگر معادل سوشال ساینس گذاشتیم که به آن علوم اجتماعی باید گفته شود. اصل این لغت از کجا آمده است؟ اگر مراد شما این است که ما سوشال ساینتس داریم که صد سال بیشتر عمر ندارد و اکنون هویت وجودی آن در غرب به تلاطم در آمده است. خود غرب هم معتقد به این معنا نیست. این بحث در جامعه علمی مستقر است ولی در فضاهایی که بحث های تئوریک در مسأله می شود، حوزه مطالعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی فعال است نه علم اجتماعی و علم سیاسی و اینطور موارد.

رییس سابق دانشگاه باقرالعلوم (ع) ادامه داد: غربی ها هم نمی توانند به این پرسش پاسخ دهند. ما می گوییم که علوم انسانی با تمام خصوصیاتش اسلامی بشود که محل تأمل است.

وی موافقت خود نسبت به این که تاریخ قدسی است اعلام کرد و اظهار داشت: با این وجود تاریخ تعین واحد ندارد و یک مسیر تک خطی نیست. اسماء و صفات الهی ظهورات مختلفی دارد و فرهنگ و تمدن ها مظاهر آن هستند و هر کدام منظرهایی را بوجود می آورد و هر منظری افق و دانش متناسب خود را ترسیم می کند.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا افزود: تکنولوژی و رفتار اجتماعی در یک مجموعه فرهنگی در یک پیوند و عهدی که انسان با حقیقت هستی پیدا می کند، شکل می یابد و خود را در هنر و فلسفه و حقوق نشان می دهد و لذا همه به یک معنا الهی هستند، اما اسمای الهی کاملا متغیر است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی خداوند را دارای صفاتی همچون جبار، منتقم، هادی و مضلّ دانست و گفت: علم مدرن مظهر اسمی از اسمای الهی است. این دوره، دوره غیبت حق و ظهور خلق است و این دوره با خود مبانی فلسفی و اپیستمولوژیک می آورد که این مبانی یک سری رشته ها و علوم را در ذیل خود قرار می دهد و بین آن مبادی و آنچه بر آن مبادی استوار است، ربطی منطقی است.

رییس سابق دانشگاه باقرالعلوم (ع) اظهار داشت: جهان اسلام که در حاشیه طلوع وحی قرار می گیرد و سایه وحی در آن حضور دارد، تجلی اسم اعظم الهی است و در پیشانی خود مکتوب است که یک ظرفیت جهانی دارد و دین آخرالزمان است و تحقق آن فرایندی تاریخی می طلبد.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا گفت: در درون یک فرهنگ و تمدن ابتدا مواجهه وجودی و شهودی انجام می شود و در لایه متافیزیک، خودش را نشان می دهد، همانطور که در جهان مدرن اینگونه است؛ ابتدا فلسفه آن آغاز می شود و بعد از دو سده مدرنیته در دکارت آغاز می شود و بعد در قرن 18 شکل انقلاب صنعتی پیدا می کند و در آخرن قرن 18 شکل سیاسی به خود می گیرد و در قرن 19 از خانه وجود خود بیرون می آید و در فضای فرهنگ ها حضور می یابد و بسط پیدا می کند. دانش درون این فرهنگ کاملا از درون آن خانه جوشیده است و متناسب با آن ساحت وجودی است.

وی بسط و گسترش جهان مدرن را مرهون اقتدار پشتیبان آن توصیف کرد و گفت: البته آن دانش بدون اقتدار گسترش نیافت و اگر اقتدار از آن گرفته شود، آن دانش از بین می رود. در حقیقت آن دانش، آن اقتدار را می آورد و اقتدار، آن دانش را پدیدار می سازد. این دانش و آن فرهنگ و تمدن در پناه اقتدار جهانی خود را به سوی فرهنگ های دیگری که در نقطه ضعف قرار گرفته اند، بسط می دهد.

عضو عالی شورای انقلاب فرهنگی ادامه داد: در مواجهه با اقتدار مدرن، علوم انسانی در حاشیه سیاست و قدرت و اقتصاد و مسائل دیگر بسط پیدا می کند و علوم انسانی با زیست ـ جهان خود یک دیالکتیک مستقیم دارد.

رییس سابق دانشگاه باقر العلوم (ع) با اشاره به خیزش عظیم انقلاب اسلامی ایران اظهار داشت: امت اسلامی یک قدرت را در هم شکست و مثل یک چوب در لای چرخ دنده های جهانی فرو رفت و در حاشیه اقتدار و توان خود در حال بسط است. اکنون این امت در حاشیه قدرت نیم بندی که پیدا کرده، فرصت حرف زدن یافته است ولی تا می خواهد سخن بگوید این ادعا که شما از قدرت کمک می گیرد ناصواب است. مگر دانش جدید از قدرت نمی آید؟

حجت الاسلام دکتر پارسانیا افزود: با از بین رفتن اقتدار اسلام، دانش اسلامی لایه های خود را در طول صد سال از دست داد و در حد فقه خصوصی در مناسبات و روابطی که در خانه های مردم بود ادامه پیدا می کرد.

وی گفت: بایستی در علم مدرن تصرف کنیم و در صورت تصرف، ناگزیر لایه های عمیق فرهنگی خود را دیر یا زود از دست خواهیم داد.

در ادامه دکتر عبدالکریمی دلایل و مبانی نظری طرح ایده علوم انسانی و اسلامی را در پنج محور خلاصه کرد و گفت: نکته نخست اینکه خاستگاه علوم انسانی یا بطور کلی علوم جدید، غرب است لذا یونیورسال و فرافرهنگی نیستند و مطابق با فرهنگ خاصی می باشند.

وی ادامه داد: نکته دوم این است که علوم جدید و علوم انسانی جدید به طور خاص تاریخی هستند و فرازمانی نمی باشند و در واقع در یک برهه تاریخی خاصی شکل گرفته اند و لزومی ندارد که ما آن ها را حقایق ازلی و ابدی تلقی کنیم.

دکتر عبدالکریمی با اشاره به سومین نکته گفت: تاریخ هر علم بر ظهور و تولد و مرگ و مدفون شدن شاخه های علمی گوناگون دلالت می کند. مثلا در سال 1920 فردیناندو دوسوسو علم زبان شناسی را بوجود آورد و کورنو بیولوژی و رابطه حیات و زمان را پدید آورد که پیش از آن مطرح نبود.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی اظهار داشت: نکته چهارم اینکه علوم جدید هرمنوتیکی هستند و یگانه تفسیر از جهان نمی باشند و ما حق نداریم این تفسیر از جهان انسان، را یگانه تفسیر ممکن بدانیم.

وی به عنوان آخرین نکته در این بحث خاطرنشان ساخت: علوم جدید وصف آکسیوماتیک دارند. یعنی علوم جدید اصول موضوعی هستند و مبتنی بر مبانی متافیزیکی خاصی می باشند. اگر هندسه اقلیدوسی و نااقلیدوسی مفروض را دگرگون کنید، آن علم دگرگون می شود. علوم جدید مبتنی بر مبانی متافیزیکی و آکسیوم های خاصی هستند اگر این آکسیوم ها دگرگون شوند علوم جدید متولد خواهند شد.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی در ادامه سخن، ادعای ترسیم افق برای علوم انسانی را مبهم توصیف کرد و گفت: تعبیر به افق آفرینی که از سوی برخی از دوستان مطرح شده است به این معنا که می توانیم برای علوم افق جدیدی ایجاد کنیم و هدف از علوم اسلامی انسانی ترسیم افق جدید برای علوم انسانی است مبهم است و بازگشت آن به روش علم جدید یا غایت علم جدید یا مبانی علم جدید یا به سیاق و کانتکس تاریخی آن می باشد.

دکتر عبدالکریمی سپس به مرور پنج دلیل مذکور اشاره کرد و گفت: اولا پنج وصف غربی بودن، تاریخی بودن، گواه تاریخ بر تولد علوم، هرمنوتیک بودن، تفسیری بودن علم و همچنین آکسیوماتیک بودن آن صرفا مربوط به علوم انسانی نمی شود و علوم طبیعی هم این چنین است.

وی اظهار داشت: این اوصاف که برای علم برشمرده شد برای علوم دقیقه هم صادق است و فقط علوم انسانی مبتنی بر قوانین متافیزیک نیست.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی اظهار داشت: علوم جدید، غربی و تاریخی هستند و من با هر دو نکته موافقم. علوم جدید به طور کلی و علوم انسانی به طور ویژه خاستگاه خاصی دارند و در فرهنگ متافیزیکی یونانی و غرب شکل گرفته اند.

دکتر عبدالکریمی طراحان ایده علوم انسانی را مخاطب قرار داد و گفت: علوم جدید نظام اپیستمیکی خاصی دارد و مطلق نیستند و اولین بار هگل نگاه ما را به نگاه تاریخی معطوف می کند. این نقد ارسطو و اسانسیالیسم ارسطو و نقد ذات گرایی ارسطو و نقد پوزیتویسم و سیانتیسم است که اسیر یک نوع اسانسیالیسم ارسطویی است که معنای علم را مطلق می گیرد. هگل به ما نشان داد که سوژه، سوژه دکارتی نیست بلکه تاریخی است. لذا فهم و کنش انسان همواره در یک بافت تاریخی صورت می گیرد.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی تأکید کرد: من بیست سال در این کشور داد می زنم که حوزه های علمیه ما و فرهنگ سنتی ما بیش از اندازه اسیر اسانسیالیسم ارسطویی است و اکنون دوستانی پیدا شدند که نگرش تاریخی را می پذیرند که من به آنان خوشامد می گویم.

وی با اشاره به مخالفت های خود با طراحان اسلامی کردن علوم انسانی ادامه داد: گفتن این نکته که علوم جدید، غربی و تاریخی و فرهنگی هستند، یک شمشیر دو لبه ای است که به خود ما صدمه وارد می کند. اگر آن علوم ناحیه ای و منطقه ای هستند و جهانشمول نیستند و با مبانی فرهنگی خاصی انطباق دارند، ارزش های اسلامی هم جهانشمول نیست و منطقه ای است و خاور میانه ای و مبتنی بر سنت عبری یهودی است. آیا کسانی که به این ایده می پردازند به توابع آن اندیشیده اند؟ به اعتقاد من در افق روشنی گام بر نمی دارند.

دکتر عبدالکریمی اشکال دیگر طراحان اسلامی کردن علوم انسانی را تئولوژیک بودن و جدلی بحث کردن آنان برشمرد و افزود: آنان مقدمه را می پذیرند ولی به نتایج و لوازمش تن نمی دهند. تمام آنچه در فرهنگ اسلامی وجود دارد، تاریخی است؛ درست مانند آنچه در فرهنگ هندی و غربی مطرح می شود. حقایق شما حقایق فراتاریخی و جهانشمول نیست و دیگر اسلام برای همه معنا ندارد.

در ادامه حجت الاسلام دکتر پارسانیا با اشاره به نکات و نقدهای دکتر عبدالکریمی گفت: من از دکتر عبدالکریمی تشکر می کنم که بحث را درگیر می کنند البته خودشان هم باید به این پرسش پاسخ بدهند.

وی ادامه داد: گرچه این سخن هگلی است اما ما از هگل نگفتیم. اولا مهم نیست چه کسی این سخن را گفته است اگر در عالم، حقیقتی باشد همواره در تاریخ جریان داشته است. من با یک رویکرد حوزه عرفان اسلامی به بحث وارد شدم؛ بحث از اسماء و صفات الهی بود و به نسبیت هم ختم نشد. گفتم اسلام مظهر اسم اعظم الهی است و یک تاریخ خاصی دارد و تمام شده نیست و در حال انفتاح است و برای تاریخ مدرن هم در این مجموعه اسماء الهی جایگاه خاصی قائل هستم و جایش مشخص است و حتما باید بعد از ظهور اسم خاتم این مقطع عالم هم بیاید.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: نکته هگل درست است. او به این جریان و فرایند تاریخی توجه دارد اما مشکلات زیادی در این اندیشه موجود است. هگل موجود را از باب ممازجت می بیند و در اندیشه او وجود حاضر نیست و مفهوم وجود حضور دارد. در این حوزه بحث تجرد مطرح نمی شود و وجود او عین سیلان است و وجود ثابت در آن جایی ندارد. او شدن و صیرورت را مساوق وجود می گیرد. اما در حوزه فلسفه صدرایی و اسلامی هم وجود سیال داریم و هم وجود ثابت. اسماء و صفات را به ذاتیه و فعلیه تقسیم می کنیم که هر یک جایگاه خود را دارد. لذا ما به نسبیت گرفتار نمی شویم.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا ادامه داد: انسان تاریخی است و موقف خاصی دارد و دارای ادبار و اعراض است. فرهنگ و آنچه در حاشیه وجود انسان است تاریخ بردار است و حق هم به این لحاظ که از مجرای انسان ظهور می یابد، تاریخی است یعنی می تواند حق از تاریخ رخت برببنند و باطل بیاید. آمد و شد امری از مسیر اراده انسان است و ملاک حق و باطل غیر از منطق سیلان و زندگی است.

وی با اشاره به عرصه های فرهنگی گفت: فرهنگ به دو بخش واقعی و آرمانی تقسیم می شود و ما فرهنگ حق و باطل داریم. اما فرهنگ حق و باطل هم در تغییر است همانطور که باطل با ترک ذکرش می میرد، حق نیز با ترک ذکرش از بین می رود و به عرصه فرهنگ و تاریخ رخت بر می بندد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: انسان می تواند از معنا اعراض کند و به حیات خودش هم پایان ببخشد. مسأله هگلی نیست و منافاتی با منطق ارسطویی ندارد.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا گفت: ربط معرفت با مبادی و مبانی اش در حوزه مطلق است و زمان و مکان بر نمی دارد اما آن مبادی وقتی در عرصه فرهنگ آمد زمان و مکان پیدا می کند. مبانی علم مدرن من الازل الی الابد اینگونه است، اما چگونگی آمدن این مبانی در این مقطع تاریخی مطالعات دیگری را می طلبد و نوع آن هم فرق می کند.

وی با اشاره به تفاوت منطقی مطالعات فرهنگی و اجتماعی و جامعه شناسی معرفت و علم با خود معرفت و علم اظهار داشت: رویکردهایی وجود دارد که همه حقیقت را به همه حوزه جامعه شناسی معرفت و فرهنگ تغییر می دهند؛ جهان سوم، جهان دوم و جهان اول را و جهان فرهنگ، جهان ذهن و واقع را می بلعد اگر اینطور باشد ما به سوی هگلی شدن پیش می رویم ولی آیا ما می توانیم نفس الامر را حفظ کنیم و جهان فرهنگ را سهم بدهیم. اینها جای بحث خودش را دارد.

در ادامه دکتر بیژن عبدالکریمی اظهار داشت: آقای دکتر پارسانیا گفتند یکی از نتایج و لوازم تفکر تاریخی اندیشی، رلتویسم است و اعلام کردند ما به این رلتویسم تن نمی دهیم. تمام سخن این است که نتایج و لوازم پاره ای از مقدمات در اختیار ما نیست، اگر شما مقدمات را بپذیرید گاهی نتایج ضروری است. اگر بگوییم هر انسانی فانی است؛ سقراط انسان است دیگر چه خوشمان بیاید یا نه، سقراط فانی است.

وی ادامه داد: احساس می کنم گاهی بحث فلسفی تبدیل به بحث تئولوژیک می شود که در اینصورت صرفا ادعاهایی می باشد. ادعای نگرش اسمایی و اینکه معتقد باشیم تحقق اسم اعظم الهی در دوران اسلام است، یک ادعای تئولوژیک است و در حقیقت هر سنت تاریخی خودش را تحقق اسم اعظم می داند و غرب هم معتقد است که عالی ترین نظام اپیستمیکی است.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی افزود: تاریخ تفکر، متفکران بسیاری را نشان داده است که در مسیری حرکت کرده اند ولی نتایج و لوزام دیگری بر تفکرشان مترتب شده است. لوتر جانش را برای مسیحیت می دهد و اعلام می کند هر کس کشیش خویش است و با انحصار طلبی کلیسا مبارزه می کند، اما اندیورئالیسم لیبرالی نتیجه همین شعار مذهبی است اگر چه خود لوتر انتظار چنین نتیجه ای را نداشت. پاره ای از خادمین اسلام و مسلمین نیز برای اسلام و مسلمین کار می کنند ولی فاصله ما از نسل اسلام بیشتر می شود که این امر نشان می دهد که نتایج باورهای ما در اختیار ما نیست.

دکتر عبدالکریمی گفت: من با دکتر پارسانیا موافقم که می توان به گونه ای به تاریخی نگاه داشت تا به رلتویسم نرسید اما اعتقاد ندارم آنگونه که طراحان ایده علوم انسانی اسلامی از ابزار تاریخ نگری استفاده می کنند بتوانند از دام رلتویسم و نسبیت اندیشی رها شوند. لذا به اعتقاد من اگر این دوستان نتوانند در این مسأله این شیفت پارادایمی که من بدان دعوت می کنم، انجام دهند و در همین تفکر تئولوژیک بمانند این تاریخیت یقه آن ها را هم می گیرد لذا فقه و ارزش ها و حتی کتاب مقدس هم تاریخی است و نمی تواند ارزش های جهانشمول داشته باشد.

وی خاطرنشان ساخت: طراحان اسلامی کردن علوم انسانی می توانند به نحوی از این نسبیت اندیشی رهایی پیدا کنند اما اگر این تلاش را آغاز کنند همان شیفت پارادایمی است که من بیان می کنم و در اینصورت فهمشان از هستی دگرگون خواهد شد و بسیاری از باورهای تئولوژیکی پیشین فرو خواهد ریخت ولی این تحول هنوز تحقق نیافته است.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی اظهار داشت: البته من خودم در راهم و آنانکه می پرسند از آنان که پاسخ می دهند داناترند. من مدعی پاسخ به همه پرسش ها نیستم اما در این مسأله می اندیشم و همه دغدغه من این است که همه مسائل را ساده نکنیم.

دکتر عبدالکریمی تاریخ علم را تاریخ ظهور و مرگ شاخه های علمی گوناگون دانست و گفت: در جامعه اسلامی ما از رابطه اجرام سماوی با زندگی ما صحبت می کردند ولی امروز این علم وجود ندارد و یک خرافه تلقی می شود. اما تفاوت من با دوستان طرفدار ایده علوم انسانی اسلامی این است که اولا هر شاخه علمی جدید در دل شاخه علمی گذشته شکل گرفته است. اینکه گروهی در این توهم باشند که با قطع ارتباط ما با علوم انسانی جدید می توانند به علوم انسانی دیگر نائل شوند توهم است. تاریخ علم و معرفت نشان داده است که هر علم جدیدی کوشیده به مسائلی جواب بدهد که علم گذشته نتوانسته است. این علم کم کم جمع شده و جواب هایی داده شد و اقناع نشده اند و به تدریج این مسائل تبدیل به پرایسیس شده و پرایسیس برای پاسخ به این بحران ها شاخه های جدیدی یافته است.

وی حمله به علوم انسانی جدید را در حالیکه در کشورمان هنوز یک ترجمه مناسب از آثار متفکران بزرگ غربی نداریم و هنوز آثار کلاسیک جامعه شناسی ترجمه نشده است و دانشجوی فلسفه ما نمی داند کدام اثر را بخواند که با سنت غربی ارتباط پیدا کند، ناصواب دانست.

وی ظهور علوم را یک امر طبعی توصیف کرد و گفت: به طور طبعی در جامعه علمی فعالیت های علمی صورت می گیرد و بر این فعالیت ها نامی می گذارند ولی در کشور ما شیپور را از سر گشاد آن می نوازند و به اصطلاح منار را دزدیده اند و بعد به فکر چاله می افتند. اول می گویند علوم انسانی اسلامی بعد می خواهند بدانند که علوم انسانی چیست و هرکس تعریفی از علوم انسانی می دهد.

دکتر عبدالکریمی گفت: در تاریخ معرفت بشر سراغ ندارم که ابتدا اسمی را تعیین کنند بعد به دنبال مسمی بگردند بلکه همواره مسمایی شکل گرفته و نامی بر آن قرار می گیرد.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی خاطرنشان کرد: اگر ما بر روی هرمنوتیکی و آکسیوماتیک بودن علم جدید و علوم انسانی تأکید می کنیم باید بدانیم که این بینش محصول هرمونوتیک هایدگر و گادامر است و هر دو متعلق به سنت تفکر غربی هستند.

وی ادامه داد: نظام اپیستمیک ما هرمنوتیکی است و نظام هرمنوتیکی ما آکسیوماتیک است. یعنی فقط علوم غربی نیست که یک تفسیر از جهان ارائه می دهد، علومی که در سنت تاریخی ما شکل گرفته است، یک نگاه به جهان دارد و این یگانه تفسیر جهان نیست همانطور که نگاه غربی یگانه تفسیر جهان نیست.

دکتر عبدالکریمی اظهار داشت: تفکری که بگوید سنت من در برابر سنت غرب است و غرب مظهر اسم غضب الهی است و تاریخ من مظهر رحمت و اسم اعظم است مردود است و چنین تفکری یک تفکر یهودی است. این یهودیان هستند که خود را قوم برتر می دانند امروز ما اسیر یهودیت هستیم که فکر می کنیم این گوشه جهان تافته جدابافته از تمام عالم است. اینجا یک گوشه جهان است که ویژگی های خاص خود را دارد اما این ویژگی وصف همه عالم و سنت های تاریخی است. هر سنت تاریخی برای خود منحصر به فرد است. مگر سنت بودایی منحصر به فرد نیست. ما نیاز به ندایی داریم که ندای حقیقت را در همه سنت های تاریخی بشنود نه اینکه ما را با یک نوع بومی گرایی و جحود اندیشی و یهودیت دعوت کند.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی خاطرنشان ساخت: در واقع علوم انسانی علیرغم همه ادعاهایش مبتنی بر تفکر پست مدرن است، اینکه روایت غربی از علم فرا روایت نیست، تکرار مبانی پست مدرن است اینکه علوم جدید آکسیوماتیکی است و مبتنی بر مبانی خاصی است اندیشه پست مدرن است.

وی گفت: اشکالی نمی بینم که این مبانی را بپذیریم ولی توجه داشته باشیم که این مبانی یقه ما را می چسبد اگر به انکار فرا روایت بودن علم غربی تن بدهیم باورهای ما هم فرا روایت نیست و یک روایت بومی و تاریخی و محدود به یک جغرافیای خاص و مبتنی بر نظام اپیستمیک خاص است.

دکتر عبدالکریمی به نکته ای درباره آکسیوماتیک بودن علوم پرداخت و گفت: می پذیرم که علوم جدید آکسیوماتیک اند که این امر را مدیون هایدگر و گادامر هستیم و در واقع با هایدگر است که تاریخ فلسفه علم دگرگون می شود. می پذیرم که علوم جدید مبتنی بر مبانی متافیزیکی خاصی هستند و می پذیرم که علی الاصول این امر امکان پذیر است که با تغییر مبانی متافیزیک، علم جدیدی روی دهد اما من جمله را به نحو مجهول بیان کردم. دوستان ما مدعی هستند که ما می خواهیم این مبانی را دگرگون کنیم آنچه من می گویم دعوت به جبر اندیشی نیست. سه گزاره را در نظر بگیرید کسانی که دعوت به ولونتاریسم می کنند کسانی که می گویند ما می توانیم و در واقع تکرار گر حرف ژان پورسارت هستند که می گفت اگر یک فلج مادرزاد قهرمان دو جهان نشود تقصیر خودش است اینکه اراده بشر می تواند همه کار انجام دهد.

وی افزود: در برابر این نگاه، دترمینستیک اندیشیدن است اینکه همه چیز تعین یافته است و من ولونتاریسم و دترمینستیک را نقد می کنم. من می خواهم بگویم در ما باید یک مقدار روح خشوع و تواضع باشد زیرا همه چیز در ا ختیار بشر نیست. ورق زدن فرهنگ و تاریخ تفکر و شیفت پارادایمی و ورق زدن عالمیت عالم با انسان نسبت دارد ولی همه چیز در اختیار ید قدرت بشر نیست. تعجب می کنم که من مکلّا بیش از یک روحانی به تفکر دینی که ادعای دیانت دارد، می کنم.

سپس حجت الاسلام دکتر پارسانیا گفت: ما به مسأله یا باید با نگاه پوزیتویستی بنگریم یا پست مدرن. نگاه پست مدرن ما را به نسبیت حقیقت می برد و شمشیر دولبه ای است که ما را هم زخمی می کند، لذا ناگزیر آیا باید به سراغ نگاه پوزیویستی رفت؟ پوزیتویسم نگاه های مختلفی دارد؛ با قرائت وینی آن دین یک سری خزعبلات است. این راه ما نیست. راه پوزیتویستی وقتی داخل فرهنگی می آید همه فرهنگ قرن 19 را به خود می گیرد.

وی اظهار داشت: مشکل جامعه علمی ما این بود که رویکردهای پوزیتویستی به میان می آمد و لوازم خودش را به دنبال داشت. حالا اگر شما فروید و دورکین و مارکس را به اسم علم مطرح کردید و انگ جهانی هم به آنان زدید و دین را با آن تفاسیر یک به یک بیاورید در اینصورت آن دانشجویی که دکترای جامعه شناسی دین می گیرد باید این حرف ها را باور و بیان کند و اگر چنین شخصی دین دار باقی بماند، معجزه وجود خداست که آدم هایی به این بلاهت خلق کند. چطور می شود که آن فرهنگ این لوازم را به دنبال دارد. ما تازیانه زهر علوم پوزیتویستی را در حوزه علوم انسانی احساس می کردیم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: اگر با رویکرد پست مدرن پیش بیاییم این مشکلی که می گویند وجود دارد ولی می توان گفت علم اسلامی داریم و علم غیر اسلامی. می توان از جامعه علمی سوال کرد که شما در این چند دهه چه کردید و تولید متناسب با فرهنگ خودتان کجاست؟ شما با کدام مبنا می اندیشید؟ اگر غربی هم بیاندیشیم باز می توانیم بگوییم علم اسلامی. ما علوم انسانی اسلامی یعنی با پارادایم ها و آکسیوم های دین هم داریم مگر اینکه غربی قرن نوزدهمی باشیم.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا ادامه داد: بنا به گفته دکتر عبدالکریمی، در واقع این علم ما را از چاله پوزیتویسم در می آورد و به چاه پست مدرن دچار می سازد و اگر پوزیتویستی بشویم فرهنگ و فلسفه متناسب با آن باید داشته باشیم. نمی توان در یک جامعه، یک نهاد علمی با تعریف پوزیتویستی علوم انسانی را شرح دهد و بخش دیگر حکمت صدارایی و سینوی بگوید این دو با هم ناسازگار است. اینکه یک عده کلام بگویند و یک عده قرآن بخوانند و معتقد باشند که این کتاب حق است، با هم جور در نمی آید. این شرایط، شرایط آدم های موزاییکی و فرهنگ های به بحران گرفتار آمده است.

وی خاطرنشان ساخت: علوم انسانی مدرن وقتی در فرهنگ های دیگر می آید بحران آفرین است. اگر ما علوم انسانی متناسب با حوزه حیات اسلامی را زیر سوال ببریم، تمام اقتدار غرب از ما حمایت می کند و از این طرف همه به ما حمله می کنند. آقای عبدالکریمی گفتند من در راهم و از صحبت ها مشخص است که مانند سیر و سرکه می جوشیم که چه کنیم و گاهی احساس عجز و درماندگی می کنیم و گویا منتظریم از آن سو باید چیزی بیاید و ما را با خود ببرد. این حرف ها را هایدگر و وبر هم دارند که ما درک مطلقی نداریم و گرفتار هستیم ولی در این گرفتاری نگوییم نه، ما تلاش خود را می کنیم و پیش می رویم.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا گفت: البته من معتقدم ما درک مطلق و محدود داریم و آکسیوماتیک بودن به معنای پیش فرض بودن نیست ما آکسیوم هایی داریم که بالضروره راست است. گزاره هایی داریم که گریزی از فهم آنها نداریم. البته در حوزه حکمت اسلامی و هر گونه علم احتمال خطا وجود دارد. علم یک ارزش قدسی و هویت الهی دارد چون در قلمرویی وارد می شویم که خطا محتمل است، نقد و تلاش هم مقدس است.

وی اظهار داشت: اگر ما علوم انسانی مدرن را بدون تصرف در همین حال اقتدار زیر سؤال نبریم، مشکل جدیدی پیش می آید. اگر کسی در جامعه سؤال کند نباید او را زیر سؤال ببریم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: باور و اعتقاد ما روی دستمان در این فضا از دست می رود، چرا سؤال نکنیم؟ مگر کسانی که وارد این بحث می شوند یک دیدگاه واحد دارند؟ برخی علوم انسانی را به معنای نقلی محض می گیرند و می گویند علم همان بود که پیامبران گفتند و هرچه بعد از آنان گفته شود شیطانی است.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا گفت: آیت الله جوادی آملی بیش از یک دهه است که پرچم حکمت اسلامی و عرفان اسلامی را برداشته است. آیا ایشان نمی فهمد عرفان و حکمت چیست و از موضع سیاسی حرف می زند؟ چرا از موضوع سیاسی به مسأله نگاه می کنیم؟ انگ سیاسی به کسی زدن و یک موج سیاسی را همراه خود آوردن اشتباه است. اینها نقدی است به شیوه نقد کردن.

وی اظهار داشت: باور من این است که حکمت و عرفان اسلامی، قرائت متناسب با خودش را می طلبد و کسانی که در این باب سخن می گویند حرف های متنوعی می زنند اما در حوزه حکمت اسلامی هم باید این کار انجام شود. این امر با بخش نامه انجام نمی شود آمدن به این حوزه به هیچ وجه به معنای نفی علوم انسانی موجود نیست. این بدان معنا نیست که بدون آماده سازی، طلبه را از سر متن مقدس برداشته و بی مقدمه بر سر مفاهیمی که تمام هویت وجودی او را به چالش می کشاند بنشانیم بدون اینکه از ظرفیت عقلانیت و حکمت اسلامی و عرفان چیزی به او بگوییم در نتیجه این طلبه عبد آبقی می شود که هیچ وقت یک دانشگاهی از گذشته خود اینگونه فرار نمی کند.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: نباید علوم مدرن را بصورت دیمی و در حد ترویجی در اختیار جامعه علمی قرار داد که فقط کارش شک انداختن است و نه کاربرد اقتصادی دارد نه مدیریت اجتماعی و فقط آشفته بازار فرهنگی ایجاد می کند.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا پیشنهاد داد: به جای این حجم عظیم، باید یک عده محقق، متون کلاسیک را عمیق و با شناسنامه بخوانند. حوزه های علمیه نباید بدون حساب وارد این عرصه ها بشوند. آن طلبه ای که می خواهد در حوزه حقوق برود یک ظرفیت علوم حوزوی را باید بردارد و طلبه ای که می خواهد وارد ادیان و حوزه علوم اجتماعی و روانشناسی شود ظرفیت دیگری را باید اخذ کند.

وی ادامه داد: اگر نظام آموزشی مدرن در حد ترویجی می آید و لوازم فرهنگی خود را پخش می کند، بی برنامگی است. بایستی درباره این مسائل برنامه ریزی و گفت و گو شود و اگر درست عمل نمی شود باید هر یک قسمتی از کار را بگیریم نه اینکه طرح این مسأله را زیر سؤال ببریم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تأکید کرد: گاهی احساس می شود جناب دکتر عبدالکریمی طرح مسأله را زیر سؤال می برند البته اینگونه نیست و این دغدغه خودشان هم هست که با هویت خود و دیانت خودشان و نسلشان درگیر است.

حجت الاسلام دکتر پارسانیا نسبت به سکولار شدن برخی اندیشه های حوزوی هشدار داد و گفت: من از فضاهای طلبگی احساس خطر می کنم، زیرا ورود به مسأله بصورت خام آفتی جدی است. خروجی آن سکولارتر شدن است. اگر ما این کار را به سامان نرسانیم نسل ما این کار را خواهد کرد و تاریخ به قرار نمی رسد تا اینکه مسأله اش حل شود. اگر ما بد وارد می شویم به معنای این نیست که این مسأله، مسأله ما نیست.

انتهای پیام/

کد خبر 89233

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha