خبرگزاری شبستان – البرز: کسانی که ادعای عشق و عاشقی دارند به دو دسته بزرگ تقسیم می شوند، آن های که عشقشان گویای هزاران درس، مکتب، ایمان و آموزه معرفتی است و آن هایی که با قطع وابستگی آن شور و حلاوت نخستین از بین می رود و گاهی کینه و تنفر جای آن را می گیرد.
سبک زندگی اسلامی ایرانی در فصل زوجیّت کسانی را در کش و قوس محور و مدار خود جذب می کند که اهل یک مکتب راستین انسانی باشند، مکتبی که تازگی، حلاوت، معرفت، بشارت و در بطن کلام اشارت شناس باشد. بازخوانی روایت گفت و گوهایی که خبرگزاری شبستان در استان البرز با خانواده شهداء مدافع حرم در طول چند سال گذشته داشته است، مصداق روشنی از این ادعا تلقی می شود.
بیش از یک دهه گذشته، جهان شاهد رشد یک دژخیم بدسرشت با نام اسلام تکفیری ها و داعشی ها بود. برگ های تاریخ یک به یک پُر شد از جنایت، تجاوز، برادرکشی و در نهایت تصویری از نهایت حیوان صفتی بشر بر روی این زمین خاکی. آن چنان که هر شب و روز صحنه های دلخراشی از جنایت جدید تکفیری ها در قالب رسانه های دیداری و شنیداری جای می گرفت و چون دشنه ای آدمیت را زیر سوال می برد.
چشم های کودکان شهدای مدافع حرم مانده به قاب عکس شهید حاج قاسم سلیمانی
خبر شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی در ۱۳ دی به عنوان یکی از ایام الله، چشم های کودکان شهدای مدافع حرم را برای همیشه به آمدن شهیدحاج قاسم سلیمانی برای دلجویی از آنان منتظر نگاه داشت. محمدهادی نوروزی، محمدهادی نریمانی، زهرا تمامزاده و خیل کثیری از خانواده شهداء مدافع حرم، پس از رفتن حاج قاسم باید در تنهایی خود با عکس هایی که از او دارند، دلخوش کنند.
جنگ پر از حرف های نگفته است. اما حدیث دل یکی است و سخن عاشق یکی. اینکه « ما ملت امام حسینیم» این مردم ایران نیستند که خواهان جنگ هستند نه! مردم ایران مردان و زنانی دارند که آزادی خواهان حقیقی هستند و به پیروی از مکتب امام حسین(ع) زیر بار ذلّت نمی روند و در برابر هرگونه اضافه خواهی و زورگویی راهبرد آنان مقاومت است.
یکی از خاطرات مشترک خانواده شهداء مدافع حرم، حضور شهید حاج قاسم سلیمانی و دلجویی از خانواده های آنان بود. اکنون دیگر رفاقت بازی و بوق و کرنا کردن داشتن حاج قاسم سلیمانی برای کودکان شهداء مدافع حرم در قالب پیروی از مکتب او خلاصه می شود.
مرد میدان داعشی ها پیروان مکتب حاج قاسم سلیمانی بودند
بازی رسانه ای با محوریت معرفی پیش روی ها و جنایات داعش در لبنان، عراق و سوریه با هدف قراردادن سرزمین ایران آغاز شده بود. همواره ایرانی ها و ایران پس از هر جنایتی تهدید می شدند؛ آماده باش نیروهای داعشی برای آمدن به خاک ایران و تأسیس سرزمین خراسان یکی از اهداف راهبردی آنان بود.
و امّا؛ از آنجا که همواره حق بر باطل سایه می افکند، یکی از روزها تصویر به اسارت گرفته شده یک جوان نجیب، اصیل، مرد، متعهد و محسنی عاشق و دلداده بر تمام بازی های رسانه ای تکفیری ها خط بطلان کشید.
شهید محسن حججی آن قدر دلداده مکتب عاشورا بود که صلابت تفکر حسینی اش، تمام نقشه های شوم تکفیری ها را نقش برآب کرد. آن قدر محبوب شد که او را شهید حاج قاسم سلیمانی، گل سرسبد شهدای مدافع حرم نامید.
منیف اشمرهای ایرانی در میدان مقابله با تکفیری ها
استان البرز از وجود قومیت های مختلفی برخودار است که هر یک از آنان فخر این سرای سبز و البرز استوار هستند؛ آن چنان که شهید مهدی نوروزی ملقب به مهدی ذوالنور که زاده شهر کرمانشاه است، یکی از افتخارات البرز محسوب می شود.
آن زمان که هنوز شهید حاج قاسم سلیمانی، داعشی ها را از صحنه روزگار پاک نکرده بود، تیم خبری خبرگزاری شبستان در البرز میزبان خانواده این شهید شدند. شهیدی که اهالی فتنه ساکن ساختمان قیطریه سال 88 او را به منیف اشمر ملقب و برای سر او جایزه تعیین کرده بودند.
« مریم عظیمی» برایمان گفت که شجاعت شهید مهدی نوروزی اصلی ترین دلیلی بود که به او شیرسامرا لقب داده بودند. از روز آشنایی، فصل زوجیت و آمدن محمدهادی در زندگی شان گفت. بیش از این ها، شرح واقعه فتنه سال 88 و استواری و ایستادگی این جوان ناب کرمانشاهی محور گفتمانمان شد.
همسرانه شیر سامرا / تحقق عبور یک مرد از بحران
روایت فصل شهادت شهید مهدی نوروزی
آقا مهدی از نخستین دیدار و آشنایی مان حرف و خواسته اش شهادت بود. ماندنی نبود و من این را خوب می دانستم. محمدهادی که به دنیا آمد قرار بود او را نزد مقام معظم رهبری ببریم تا ایشان اذان و اقامه در گوش او کنند، ولی نشد که برویم. من گله می کردم که دیدی نشد. آن وقت بود که گفت: « اشکالی ندارد پس از شهادت من آقا می آید پیش محمدهادی مثل آرمیتا». چند مرتبه این جمله را روزهای آخر می گفت که « من دیگر اینجا تکلیفی ندارم، الان وقت مبارزه من در سوریه و سامرا است». محرم شد. حال و هوای آقا مهدی دگرگون از همیشه بود. بارها پیش از این به سوریه رفته بود. شب سوم محرم محمدهادی کلمه بابا را کامل گفت و آن وقت بود که دل ام برات شهادت آقا مهدی را داد. هفتم محرم بود، همزمان با تشییع چند شهید گمنام استخاره و اذن گرفت. آمد که خط مقدم مبارزه سامرا است. پیامک، پل ارتباطی ام با آقا مهدی شده بود. از درگیری ها برایم می گفت. از بچه های مظلوم آن منطقه. از جنایات داعشی ها و تکفیری ها و من هر لحظه احساس می کردم با او همراه هستم.
آخرین تماس این بود که « دارم میرم عملیات». روز بیست و یکم دی ماه بود. محمدهادی دائم بی قراری می کرد. تلفن یکی پس از دیگری زنگ می زد. از نزدیکان چند نفر به منزلم آمدند. فراق آقا مهدی آغاز شده بود. منتظر برگشت پیکر او از سامرا بودم. پیکر او را در کربلا، کاظمین و سامرا طواف دادند و در حرم امام علی (ع) تا خود صبح ماند. همان شب خبر شهادت آقا مهدی از رسانه ها پخش شد. رسانه های معاند و رسانه های خودی همه از مهدی می گفتند. آقا مهدی روز بیستم دی ماه شهید شد و روز بیست و چهارم دی یعنی دقیقا وقتی محمدهادی، تنها یادگار او ده ماهه شد در کرمانشاه به خاک سپرده شد.
جانبازان مدافع حرم از جوان دهه شصتی تا سرداری که خود را بازنشسته کرد
از دیگر خانواده های مدافع حرم که تیم خبرگزاری شبستان در البرز به دیدار آنان رفت، جانباز مدافع حرم حبیب عبداللهی بود. او که سرفصل عاشقی و اذن حضورش را از مادر و مکتب حاج قاسم سلیمانی گرفته بود. از همان نخستین لحظات دیدار، برایمان از کتاب خاک های نرم کوشک سخن گفت. روایت زندگی نامه شهید برونسی که عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها را در دلش جوانه زده بود تا آن جا که او را یکی از مدافعان حرم کرد.
مادرش او را به گل یاس سپید تشبیه می کرد و ما نیز تیتر خبرمان را از گفته های مادر انتخاب کردیم، « گل یاس سپیدی که کبود برگشت» . این تمام دغدغه اش رسیدن به این جمله بود که همدلی و همزبانی نیاز امروز جامعه است. آن روز این جانباز مدافع حرم برایمان گفت: « آن چه امروز در جامعه باعث شده از آن محبت و رأفت دهه پنجاهی با حسرت یاد کنند، نبود همدلی و همزبانی است. در اوج جنگ شاد بودم برای این که ناموس ام در امنیت است. حس اینکه امنیت هموطنان خود را فراهم کنم این حسی بود که مرا آرام می کرد. معتقدم، جنس محبت باشد دعوای سیاسی می رود کنار جناح بازی می رود کنار و همه زیر پرچم اسلام خواهند بود هرچه این علم محکم تر باشد امنیت بیشتر خواهد بود».
اما یک نکته در فصل جانبازی است که آن هم رنج دردکشیدن خانواده و خود جانباز از دردهای شبانه و بی قراری های جانبازان است. اینکه شهید یک بار جان عزیز خود را در طبق اخلاص می گذارد و اما جانبازان و خانواده های آنان قریب روزها و سالیان بی شماری باید شبانه روز دردهای جسم را که در صحنه کارزار جنگ تاب ماندن آورده است به دوش کشند.
الّا یا ایها الساقی، ادرکاساَ و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
جانباز دیگری که سابقه جانبازی دوران مقدس را در کارنامه خود دارد، جانباز مدافع حرم سردار سیدمیرمطهری است. او که خود را برای رفتن به سوریه و مدافع حرم شدن بازنشسته کرد. او نیز پیرو مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی است که مرگ را در شهادت می بیند و فدایی شدن. اکنون او سند زنده ای از روزهای دفاع از حرمین شریف است و سینه اش مالامال از رازهایی که دوران دفاع مقدس و برهه زمانی نبرد با داعشی ها است.
چون آب روان
برای مرد صحنه های سخت باید نوشت. برای اویی که عاشقانه و دلیرانه، روی استکبار را به زمین زد باید جان داد. برای مکتب حاج قاسم سلیمانی که چون آب روان در تمام جای جای زمین جاری شده است باید سخن گفت.
جنگ برای آنانی که پیرو مکتب سید و سالار شهیدان دشت کربلا هستند، یک گنج است. گنجی با تمام فراق ها، دردها، رنج ها و آلام های بی پایان. این را خانواده جانبازان و ایثارگران خوب می دانند.
* مهدیه دانایی
نظر شما