به گزارش خبرگزاری شبستان: طرفداران حق در اقلیت هستند/ انسانهای محافظهکار، دیگران را از شناخت حق باز میدارندحق و باطل دو مفهوم بسیار حائز اهمیت و سرنوشتساز برای انسان است که قرآن کریم، سعادت و رستگاری انسان در عرصه فردی و اجتماعی در دنیا و آخرت را در گرو شناخت آن دانسته و همواره انسان را به شناخت حق و دوری از باطل رهنمون کرده است. شناخت حق و باطل دشوار است، زیرا گاهی چنان با هم مشتبه میشوند که تمیز آنها بسیار دشوار میشود. به همین دلیل انسان در چنین شرایطی به معیارها و قواعدی نیاز دارد تا به این شناخت دست پیدا کند. خبرنگاری در همین رابطه گفتوگویی با محمدمهدی جعفری، پژوهشگر و پیشکسوت قرآن و نهجالبلاغه داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ـ در قرآن چه تعریفی از حق و باطل وجود دارد و چه ویژگیهایی برای هر کدام از آنها ارائه شده است؟
حق در قرآن به طور کلی به معنای آن چیزی است که باید بشود و باید باشد و باطل آن است که امکان شدن ندارد، از بین رفتنی است و دوامی نخواهد داشت. قرآن حق را در موارد فراوانی به کار برده است، از جمله در مورد بعثت پیامبران، یعنی بعثت انبیا طبق مشیت الهی و قانون حاکم بر جهان آفرینش باید محقق شود و بشر از آن استفاده کند. همچنین آیه ۱۰۵ سوره اسراء در مورد هر نوع وحی و به خصوص خود قرآن میفرماید: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ...؛ ما قرآن را به حق نازل کردهایم و به حق نازل شده و باطلى در آن راه نیافته است...». یعنی این وحی که قرآن و کلمه الله نامیده میشود، حقیقتی است که طبق اراده و مشیت الهی باید بر پیامبر نازل شود، پیامبری که شایستگی دریافت وحی را دارد و آن را به دیگران ابلاغ میکند. آنچه از وحی نازل شده است و میشود، همان چیزی است که باید بشود، یعنی خداوند جهان را به گونهای آفریده که انسان در آن دارای عقل و شعور است و امکانات دیگری که خداوند به او داده، اما این انسان عقل خود را وسیلهای برای زندگی روزمره و مادی قرار میدهد، دنبال منافعش میرود و به عنوان نیرویی حسابگر از آن استفاده میکند و کمکم از مسیری که خداوند برایش تعیین کرده است و باید آن را بپیماید و به سوی هدف تعالی و تکامل و خداگونگی برود، منحرف میشود. بعد از مدتی، خداوند پیغمبری را میان انسانها مبعوث میکند. این پیغمبر باید به وسیله وحی مبعوث شود.
در جای دیگر، خداوند به زیبایی حق را به آبی تشبیه میکند که در زیر آن سنگهای قیمتی وجود دارد و برای بشر مفید است و باطل مانند آن حبابی است که بر روی آب میگیرد. این حباب میتواند بزرگ باشد یا کوچک، به نظر افراد سطحی و ظاهربین بسیار بزرگ به نظر میرسد، اما چون توخالی است و نمیتواند دوام داشته باشد، میترکد و از بین میرود؛ بنابراین باطل از بین رفتنی است، «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا». زَهوق، فقط به معنای رفتن نیست، بلکه به معنای از بین رفتن است. «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ». حق و باطل نمیتوانند در یک جا باشند، وقتی که حق آمد، باطل از بین میرود. زَهوق بر صیغه مبالغه یعنی کاملاً از بین رفتنی است و چیزی از آن نمیماند.
انسانها نیز در ایجاد حق یا باطل و پذیرش این دو نقش زیادی دارند. این موضوع را امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ۱۶ نهجالبلاغه توضیح داده و میفرماید: «...حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ...»؛ در هر زمان و مکانی حقی وجود دارد و باطلی، یعنی هم حقایقی که خداوند برای انسان تعیین کرده و انسان باید مسیرش را طبق آنها تنظیم کرده و به سوی هدف حق حرکت کند، وجود دارد - حق را به صورت نکره بیان کرده است، یعنی آن حقی که در هر زمان و مکان و نزد هر کسی تفاوت دارد، البته نکره بودن علاوه بر ناشناس بودن، عظمت را هم میرساند - و هم باطل وجود دارد، یعنی کسانی هستند که باطل خود را به شکل حق نشان میدهند، افراد را از حق حقیقی منحرف میکنند و به سوی باطل خود میکشانند. حق و باطل هر کدام طرفدارانی دارند. نمود و ظهور حق وقتی است که طرفدارانش به سوی آن بروند، آن را بپذیرند و به اجرا درآورند. نمود و ظهور و حاکمیت باطل نیز وقتی است که طرفدارانش گرد آن جمع شوند، نگهش دارند و آن را به شکل حق به دیگران نشان دهند. اگر باطل طرفداران بیشتری دارد و حاکم میشود، از قدیم اینطور بوده، حق تلخ و پیمودن راه حق بسیار سخت است، ولی باطل مسیری هموار دارد، پرزرقوبرق است و جاذبه دارد، به همین دلیل طرفدارانش زیاد هستند؛ لذا فرمانروا میشود. اگر حق در اقلیت قرار گرفت، به این دلیل است که طرفدارانش کماند، آن را به اجرا درنیاوردهاند یا آن را نشناختهاند و یا اگر شناختهاند، از آن کناره گرفتهاند. چه بهتر که طرفداران حق زیاد شوند، ولی این هشدار را نیز به طرفداران حق میدهد که کمتر چیزی وجود دارد که اگر قدرش را ندانستید، به آن عمل نکردید و نگهش نداشتید و به آن پشت کردید، دوباره برگردد، برگشتن آن بسیار نادر است و در موارد کمی اتفاق میافتد.
بنابراین حق آن چیزی است که باید بشود، خواست و اراده الهی است، ولی به اراده و درک انسانها بستگی دارد. باطل نیز در این جهان هست و طرفدارانی دارد. قبل از هر چیزی باید حق و باطل را شناخت. وقتی انسان حق را شناخت، باید دنبالش برود، آن را محکم بگیرد و به اجرا درآورد و اگر باطل را شناخت، از آن اجتناب کند.
ـ چگونه باید حق و باطل را شناخت؟ معیارهای شناخت حق و باطل چیست و این معیارها برای همه انسانها قابل کشف و شناسایی است؟ یعنی همه انسانها میتوانند حق و باطل را بشناسند؟
برای همه انسانها شاید اینطور نباشد، اما برای انسانهایی که دنبال حق بوده و اهل تحقیق هستند، قابل کشف و شناسایی است. وقتی امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسید، تعدادی از بزرگان مدینه که اهل آسایشطلبی بودند و نمیخواستند خودشان را درگیر مسائل سیاسی کنند، با ایشان بیعت نکردند. امیرالمؤمنین(ع) نیز آنها را آزاد گذاشت و گفت هیچکس را به بیعت با خودم مجبور نمیکنم. سپس عدهای امتیازطلب جنگ جمل را به راه انداختند، بعد از این جنگ همان عدهای که بیعت نکرده بودند، از امیرالمؤمنین(ع) خواستند که غنیمت جنگ را به آنها هم بدهد. اولاً ایشان غنیمتی نگرفته بود، چون آن را جنگ مسلمان با مسلمان میدانست، اما آنها به این نکته توجه نداشتند و دنبال غنیمت بودند. امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند غنیمت به چه مناسبت؟ گفتند همانطور که وقتی پیامبر(ص) در جنگی پیروز میشد، غنیمتها را بین آنهایی هم که در جنگ نبودند، تقسیم میکرد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود اولاً من غنیمت نگرفتهام، ثانیاً اگر هم غنیمت گرفته بودم شما که بیعت نکردید، برای چه غنیمت میخواهید؟ گفتند ما معیاری برای تشخیص حق از باطل نداشتیم، به همین دلیل نتوانستیم تشخیص دهیم که بیعت با شما حق است یا باطل، بنابراین بیعت نکردیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود این عذر بدتر از گناه است، معیار حق و باطل برای شما روشن بود. اگر میخواهید کسی را مورد ارزیابی قرار دهید، شخصیتش را کنار بگذارید و ببینید به حق عمل میکند یا نه. حق آن است که خداوند تعیین کرده، یعنی به مردم ظلم نشود، حق آنها داده شده و از حق دفاع شود، کسی که این کارها را انجام دهد، طرفدار حق است، پس باید با او بیعت کنید یا او را به رسمیت بشناسید، اما اگر میبینید او برخلاف حق عمل میکند، در مقابل مردم ایستاده است، ظلم میکند و حقوق مردم را پایمال میکند، اهل باطل است. شما معیار دارید و نمیتوانید به این عذر و بهانه متوسل شوید که نتوانستیم حق و باطل را تشخیص دهیم.
عموم مردم نیز چون چشمشان به نخبگان و برگزیدههاست، اگر ببینند فلانی طرفدار حقوق مردم است، به حق عمل میکند - انسان فطرتاً میتواند حق و باطل را بشناسد، همان شناخت سطحی که عموم میتوانند داشته باشند - باید به طرف او بروند. افرادی که اهل تحقیق هستند، باید تحقیق کرده و بررسی کنند که شخص مورد نظر به حق عمل کرده است یا نه و این اتفاقی که در جامعه رخ داده، حق بوده یا نه و آن وقت انتخاب کنند.
ـ اگر در شرایطی خاص حق و باطل به هم آمیخته شده باشند، چطور میتوان اینها را از هم متمایز کرد؟
اتفاقاً حق و باطل همیشه چنان با هم آمیخته میشوند که تشخیص آنها از هم بسیار مشکل است. امام علی(ع) در نامه ۳۹ نهجالبلاغه فرمودهاند که حق و باطل همیشه با هم مخلوط میشوند. یک مشت از حق و یک مشت از باطل را با هم مخلوط میکنند و به خورد مردم میدهند. اگر حق آشکارا بدون اینکه با باطل مخلوط شده باشد، خودش را نشان میداد، مردم دنبال امر باطل نمیرفتند. امام علی(ع) در ادامه اینت سخن میفرمایند: خداوند به آنهایی که لطف کرده، نیکی فرموده و تقوا به آنها داده و تقوا معیاری است برای تشخیص حق از باطل. تقوا به معنای پرهیز کردن نیست، بلکه به معنای پرواداشتن است. پروا داشتن، یعنی توجه داشتن و آگاه بودن. به این معنا که وقتی یک حادثهای پیش میآید، انسان باید همه جوانب آن را در نظر بگیرد که از کجا آمده، چگونه آمده و در چه شرایطی اتفاق افتاده است، از تجارب گذشته استفاده کند. این آگاهی باعث میشود انسان همیشه در اتفاقاتی که پیش میآید، آماده باشد و موضع درستی در قبال آن بگیرد تا دچار سرگردانی و شبهه نشود.
ـ چه موانعی در راه شناخت حق و حقگرایی وجود دارد و اینکه طرفداران حق کم میشوند؟
بزرگترین مانع در شناخت حق، دنیاطلبی، دنبال امتیاز رفتن و به زندگی مادی بسنده کردن است. انسان وقتی نمیخواهد خودش را به زحمت بیندازد، وضع موجود را میپذیرد و رویکردی محافظهکارانه در پیش میگیرد. همین محافظهکار بودن و پذیرش وضع موجود، او را در غفلت فرو میبرد و باعث میشود حق را نشناسد و حق را تشخیص ندهد و به همین دلیل باطل را میپذیرد. این افراد نه تنها خود از شناخت حق غافل میشوند، بلکه دیگران را هم از شناخت حق باز میدارند؛ در واقع « يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» میشوند، یعنی افرادی را هم که میخواهند به سوی حق بروند، باز میدارند. در واقع رفاهطلبی و دنبال زندگی معمولی رفتن بزرگترین مانع شناخت حق و در باطل فرورفتن است.
منبع: ایکنا
نظر شما