خبرگزاری شبستان: آیه مباهله از جنجالیترین آیات قرآن کریم است. سنت مباهله از دیرباز در بین اقوام سامی رواج داشته و در کتابهای مقدس دیگر به جز قرآن نیز به مواردی از آن اشاره شده است. مباهله مذکور در قرآن به ماجرای گفتگو و مناظره مسیحیان نجران با پیامبر اختصاص دارد که در سرانجام آن به دلیل امتناع مسیحیان از پذیرش دعوت پیامبر، طرفین توافق کردند که دست به مباهله زنند و از خدا بخواهند که راستگو را از دروغگو تمایز دهد. این مباهله در میانه راه به دلیل امتناع مسیحیان متوقف شد و به انجام نرسید. اما همراهی اهل بیت پیامبر با ایشان در این حادثه، زمینه گستردهای برای مجادلات کلامی بین فرق و مذاهب اسلامی را پدید آورده است. بیشتر مفسران از این آیه برای اثبات فضیلت اهل بیت استفاده کردهاند و شیعه علاوه بر آن از این آیه برای اثبات معتقدات دیگری چون عصمت و امامت بلافصل امام علی استفاده کرده است.
در این مقاله به بررسی دیدگاهای کلامی پیرامون آیه مباهله پرداخته شده است. ابتدا واژه مباهله از نظر لغوی و اصطلاحی تعریف شده است. سپس ماجای تاریخی مباهله پیامبر با مسیحیان نجران از منابع تاریخی و اسباب نزول گزارش شده است. در بخش اصلی مقاله به برداشتهای کلامی از آیه مباهله در اثبات افضلیت اهل بیت و اولویت امام علی (علیه السلام) به خلافت از نظر شیعه پرداخته شده و دیدگاههای رقیب نیز گزارش و بررسی شدهاند.
مفهومشناسی
واژه مباهله از ریشۀ «بهل» گرفته شده است. این ریشه و مشتقات آن در معانی رها ساختن و ترک گفتن به کار میرود (زمخشری، اسرارالبلاغه،1960م، ص 71 ؛ راغب، 1412ق، ص 149) و به همین مناسبت به معنای لعنت و نفرین نیز بکار رفته است (مطرزی، 1979، ج1، ص93؛ ابن منظور، 1408ق، ج 1، ص 522؛ ابن حیان، 1423ق، ج 3، ص 188). در بیان ارتباط معنای نخست و دوم گفته شده که لعنت الهی، موجب جدا شدن و انفکاک انسان از رحمت خداوند میشود (فخر رازی، 1415ق، ج 3، ص 249) و یا آن که لعن و نفرین گاه همراه با دعا و تضرع بسیار و در نتیجه همراه با توجه کامل قلب و انقطاع از محیط میباشد (راغب ، 1412ق، ص 149 ؛ مصطفوی، ج 1، ص 349). در بیان تفاوت بین مباهله و لعنت نیز گفته شده که مباهله همواره از شدّت و تأکید بیشتری نسبت به لعنت برخوردار است (ابو هلال، 1412ق، ص 466). اشتقاق مباهله از ریشهای عربی به معنای غیر اعجمی بودن آن نیست؛ بلکه موارد کاربرد این واژه در زبانهای عبری و سریانی نیز پیش از کاربرد عربی آن یافت شده که دلیل بر وامگیری آن در زبان عربی است (ماسینیون، 1378ش، ص 67).
سنت مباهله از دیرباز در میان برخی جوامع بشری و به ویژه اقوام سامی متداول بوده است. مباهله بر پایه این باور استوار است که در موارد نومیدی از اثبات حقیقت به طریق طبیعی، به عالم غیب روی آورده و درخواست کشف حقیقت از جانب خداوند میشود. برای نمونه میتوان از سوگند پاکدامنی در بین بابلیان یاد کرد که در موارد اتهام زنان به انجام عمل خلاف عفت برگزار میشد و یا آتش هوله که فرد متهم از آن گذر میکرد و در صورت بیگناهی گزندی به او وارد نمیشدو نیز برخی آزمایشهای مشابه دیگر که برای اثبات بیگناهی در بین بویان عرب مرسوم بوده است. (ماسینیون، 1378ش، ص 65- 67). برخی اقوام اروپایی نیز پیروزی هر یک از طرفین در مبارزۀ تن به تن را دلیل بر حقانیت وی میپنداشتند (شعرانی، 1398ق، ج 1، ص 97).
در کتاب مقدس نیز مواردی از مباهله گزارش شده است. برای نمونه از رقابت هابیل و قابیل یاد شده که دو هدیه به پیشگاه خداوند تقدیم میدارند و خداوند یکی از آنها را به نشانه قبولی برمیگزیند و دیگری را رد میکند (کتاب مقدس، عهد قدیم، سفر پیدایش/4، 3 – 5). نشانه قبولی خدا، نزول آتشی از آسمان بر هدیه فرد بر حق بوده است (کتاب مقدس، عهد قدیم، سفر اول پادشاهان/18، 20 – 40). این ماجرا به شکل خلاصهتری در قرآن نیز گزارش شده است (نک: مائده/5، 27). در روایات نیز مواردی چون مباهله موسی با قارون که به هلاکت قارون منتهی میشود، آمده است (مجلسی، 1983م، ج 21، ص 324).
مباهله در معنای اصطلاحی آن به درخواست نزول لعن و عذاب بر مخالف پس از بیحاصل ماندن بحث و مناظره اطلاق میشود (زمخشری، الفائق، ج1، ص140) و تنها به مواردی اختصاص دارد که دو طرف برای اثبات موضوعی غالبا دینی و مذهبی در مقابل یکدیگر قرار گرفته و از خداوند درخواست لعن و نفرین و نزول عذاب بر طرف دروغگو می کنند (طریحی، 1367ش، ج 1، ص 457). این اصطلاح دو بار در قرآن به کار رفته است. یک مورد آن به مناظرۀ مسیحیان نجران با پیامبر(صلی الله علیه واله) دربارۀ حضرت عیسی(ع) مرتبط بوده (آل عمران/3، 61) و موضوعی کلامی به شمار می رود. مورد دیگر در ارتباط با کسانی است که همسران خود را به عمل منافی عفت، متهم می سازند (نور/24، 7) که بنابر آیه مذکور باید طرفین برای اثبات حقانیت خود چهار بار سوگند یاد کنند و در بار پنجم درخواست عذاب برای طرف دروغگو کنند. این مورد، موضوعی فقهی بوده و از محدوده این بحث خارج است و معمولا در فقه نیز با اصطلاح (لعان) از آن یاد میشود و واژه مباهله برای آن بکار نمیرود. در آیهای دیگر (انفال/8 ، 32) نیز برخی از کفار به صورت یک جانبه از خداوند میخواهند که اگر ادعای محمد(ص) حق است پس سنگی از آسمان بر سرشان فرو فرستد (نک: فخر رازی، 1415ق، ج 3، ص 250). لیکن از آن جا که مباهله در اصطلاح، عملی دو طرفه میباشد، لذا به این مورد نیز در ایم مقاله پرداخته نمیشود.
مباهله پیامبر(صلی الله علیه واله) با مسیحیان نجران
در سال نهم هجرت و در پی اقتدار پیامبر و نیز ارسال نامههای متعددی به سران قبایل و کشورهای همسایه، هیئتهای مختلفی برای اسلام آوردن یا انعقاد پیمان صلح به مدینه روان شدند. از این روی آن سال را (عام الوفود) به معنای سال ورود هیئتها و تشرف آنها به محضر پیامبر نام گرفته شده است (ابن اثیر، 1966م، ج2، ص286). پیامبر(صلی الله علیه واله) در ادامۀ نامه نگاریهای خود به قبائل و کشورهای همسایه، نامهای نیز به مسیحیان نجران فرستاد. نجران، منطقهای در حوالی یمن است که مسیحیان عرب در آن سکونت داشتند. برخی مفسران و مورخان، ساکنان مسیحی این سرزمین را باقیماندۀ اصحاب اخدود دانسته اند (حموی، ج 5 ، ص 267؛ طبرسی، 1415ق، ج 10 ، ص 707). پیامبر در این نامه از آنان خواسته بود که اسلام آورده یا جزیه داده و یا آمادۀ جنگ باشند (یعقوبی، 1415ق، ج 2، ص 81؛ ابن کثیر، 1418ق، ج 5، ص 42).
بزرگان مسیحی نجران پس از دریافت نامه پیامبر گرد آمده و به گفتگو پرداختند و سرانجام پس از مذکرات طولانی به نتیجه مشخصی نرسیده و تصمیم گرفتند به دیدار پیامبر رفته و سپس راه حل مناسبی بیابند (مجلسی، 1983م، ج 21، ص 288 – 318). آنان ابتدا دربارۀ عیسی(ع) که اساسیترین مسأله در نظرشان بود با پیامبر بحث نمودند. پیامبر از عیسی به عنوان بنده و پیامبر خداوند یاد کرد و این سخن برای آنان بسیار شگفتانگیز بود (طبرسی، 1415ق، ج2، ص 309؛ سیوطی، 1414ق، ج 2، ص 233). لذا برای ابطال آن از ایشان میپرسند که همۀ آدمیان، پدری دارند؛ پس چگونه است که عیسی(ع) بدون پدر به دنیا آمده است؟ پاسخ پیامبر به این پرسش آنان در آیه 59 سوره آلعمران منعکس شده است: «إنّ مثل عیسی عند الله کمثل ءادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون». در این آیه آفرینش عیسی(ع) بسان آفرینش آدم(ع) شمرده شده است؛ پس همان گونه که آدم از خاک و بدون پدر و مادر آفریده شد، عیسی نیز بدون پدر آفریده شده است (نک: واحدی، ص90؛ حسکانی، 1411ق، ج 1، ص 155). نجرانیان از پاسخ گفتن به این استدلال، عاجز مانده و تنها به انکار شدید و مکرر آن بسنده کردند.
پیامبر(صلی الله علیه واله) از این رفتار ناخرسند شده و به ستوه آمدند (طبری، 1415ق، ج 3 ، ص 405) تا آن که از جانب خداوند فرمان رسید که آنان را به مباهله دعوت کند (ابو نعیم، 1419ق، ج 1 ، ص 353 – 355). این فرمان در آیه 61 سوره آل عمران منعکس شده است: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنۀ الله علی الکذبین»: به آنان که پس از علم و یقینی که بر تو نازل گشت باز با تو جدال میکنند بگو: فرزندان و زنان و جانهای خویش را حاضر ساخته و به مباهله نشسته و آن گروه را که دروغ می گوید مورد لعنت خداوند قرار دهیم.
فردای آن روز در 24 یا 25 ذی حجه (ابن شهرآشوب، 1412ق، ج 3 ، ص 421) همگان برای انجام مباهله در بیابانی اطراف مدینه گرد آمدند (میبدی، 1361ش، ج 2 ، ص 147 و 151). پیامبر(صلی الله علیه واله) به همراه امام علی (علیه السلام)، فاطمه (علیها السلام) و حسنین(علیهما السلام) در زمان و مکان موعود حاضر شده (ابن عساکر، 1417ق، ج 42 ، ص 112 ؛ ابن اثیر، اسدالغابه، 1407ق، ج 4، ص 99) و در جایگاه خویش در زیر یک چادر قرار گرفتند (مفید، 1414ق، ص 115؛ قمی، 1416، ص 417؛ گنجی، ص 144) و فرمودند : «بارالها اینان اهل بیت من هستند» (مسلم، 1415ق، ج 8، ص 230؛ ابن حنبل، 1415ق، ج 1، ص 302). در روایتی دیگر از عایشه نیز آمده که پیامبر این آیه را تلاوت فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا» احزاب33/،33 (زمخشری، الکشاف، 1415ق، ج1، ص369).
مسیحیان نیز که برخی دختران و پسران خویش را به همراه آورده بودند در جایگاه مقابل قرار گرفتند. در این میان، بزرگان مسیحی از همراهی عزیزترین اشخاص پیامبر (صلی الله علیه واله) با ایشان، بسیار هراسیده بودند (مفید، 1414ق، ص 115؛ زمخشری، الکشاف، 1415، ج 1 ، ص 368 و 369؛ طبرسی، 1415ق، ج 2، ص 309). آنان با خود گفتند : «به خدا قسم که نشستن او همچون نشستن دیگر پیامبران در مراسم مباهله است (یعقوبی، 1415ق، ج 2، ص 82 و 83 ؛ ابن شهرآشوب، 1412ق، ج 3، ص 420) بیائید جان خویش را حفظ نموده و به دادن جزیه راضی شویم (طبری، 1415ق، ج 3، ص 408؛ یعقوبی، 1415ق، ج 2، ص 82 و 83؛ زمخشری، الکشاف، 1415ق، ج 1، ص 368 و 369)». برخی از راویان نیز این تصمیم مسیحیان را ناشی از ظهور نشانههای عذاب دانستهاند (مجلسی، 1983م، ج 21، ص 323). سرانجام برخی از مسیحیان به اسلام گرویده (طبرسی، 1415ق، ج 2، ص 310؛ ابن سعد، 1418ق، ج 1، ص 268) و باقی آنها صلحنامهای با پیامبر امضا نموده و به دیار خویش بازگشتند (یعقوبی، 1415ق، ج 2 ، ص 83؛ حموی، ج 5، ص 269). روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه واله) پس از پشیمانی آنها از مباهله، خطاب به آنها فرمود: «به خدا قسم اگر با شما مباهله میکردم تمام این بیابان پر از آتش گردیده و در دم هلاک میشدید» (طبری، 1415ق، ج 3، ص 408؛ زمخشری، الکشاف، 1415ق، ج 1، ص 369 ؛ ابونعیم، 1415ق، ج 1، ص 253) و نیز فرمود: «به خدا قسم اگر با افرادی که زیر این چادر قرار دارند با هر کس دیگری در آسمان و زمین، مباهله کنم در همان لحظه، نابود میشود.» (مفید، 1414ق، ص 115 – 116).
برداشتهای کلامی از آیه مباهله
مباهله در اسلام یکی از روشهای مسالمتآمیز در مبارزههای فرهنگی به شمار رفته و موجب فروپاشی روحیه و اطمینان کاذب مخالفان به اعتقادشان قلمداد شده است (فضل الله، 1419ق، ج 6، ص 64 - 65 و 72). گرچه روی سخن در آیۀ مباهله تنها با پیامبر بوده و متضمّن دستوری عمومی در این زمینه برای مسلمانان نیست؛ اما انجام مباهله تحت شرایط خاصّ پس از پیامبر نیز مشروع شناخته شده (مکارم، 1375ش، ج 2، ص 589 ؛ حویزی، 1415ق، ج 1، ص 351 و 352) و موارد متعددی از آن در تاریخ ثبت شده است (قاسمی، 1398ق، ج 3، ص 116؛ سیوطی، 1414ق، ج 2، ص 233؛ قمی، 1416ق، ص 419). البته مباهله تنها برای امور مهم دینی و پس از اقامه دلیل و برهان و نومیدی از اقناع طرف مخالف به شکل طبیعی مشروع شمرده شده است (قاسمی، 1398ق، ج 3 ، ص 116 ؛ هاشمی، 1376ش، ج 2 ، ص 470). مفسران از آیۀ مباهله، استفادههای مختلف کلامی، فقهی، اجتماعی و عرفانی نمودهاند. در این بین برداشتهای کلامی بیشترین حجم را به خود اختصاص داده و به دلیل ارتباط با مسئله امامت و خلافت از بیشترین اهمیت برخوردار است. گر چه عموم شیعه و اهلسنت در این نقطه اتفاق نظر دارند که این آیه دلالت بر فضیلت اهلبیت دارد؛ لیکن در این نقطه با یکدیگر اختلاف نظر دارند که غالبا نگاه اهل سنت به این پدیده تنها به عنوان وسیلهای برای اثبات حق و باطل بوده ولی شیعیان همواره آن را در صبغهای سیاسی و اجتماعی و در ارتباط با امر خلافت و امامت میبینند (برای آگاهی بیشتر نک: ماسینیون، ص68).
فضیلت اهل بیت در آیه مباهله
بیش از چهل منبع مختلف اهل سنت تصریح کردهاند که این آیه در شأن علی (ع) و فاطمه(ع) و حسنین (علیهم السلام) نازل شده است (برای نمونه نک: واحدی، ص 91؛ حبری، 1408ق، ص 247 و 248؛ حسکانی، 1411ق، ج 1، ص 156 و برای آگاهی بیشتر نک: شرف الدین، ص 44 – 46). از این روی عموم مفسران، محدثان و مورخان، این آیه را فضیلتی بزرگ برای اهل بیت (ع) شمردهاند (برای نمونه: آلوسی، 1414ق، ج 3 ، ص 301 ؛ گنجی، ص 142 – 144؛ مفید، الارشاد، ج 1، ص 170). زمخشری و بیضاوی در ذیل این آیه به همراه آمدن عزیزترین و نزدیکترین اشخاص پیامبر (صلی الله علیه واله) با ایشان اشاره کرده و این واقعه را محکمترین دلیل بر فضل اصحاب کساء میشمرند (زمخشری، 1415ق، الکشاف، ج 1، ص 370؛ بیضاوی، 1410، ج 1، ص 260 و 261). ابن حجر و دیگران از تمسک علی (ع) به این آیه برای اثبات فضل خویش در جلسۀ انتخاب عثمان به خلافت و اذعان همۀ حاضران به آن خبر داده اند (ابن حجر، ص 93؛ بحرانی، 1415ق، ج 1، ص 631). قندوزی در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه واله) نقل میکند : «خداوند مرا دستور داده به همراه این چند نفر که افضل مخلوقاتند به مباهله برخواسته و او به وسیله آنان مرا بر یهود و نصاری پیروز گردانید و اگر خداوند بندگانی برتر از آنها داشت مرا دستور به همراه آوردن آنان میداد.» (قندوزی، 1416ق، ج 2 ، ص 266). آلوسی، روایت ضعیفی را که همراهان پیامبر (صلی الله علیه واله ) را ابوبکر و عمر و عثمان و فرزندانشان میشمرد خلاف نظر جمهور مسلمانان دانسته و پس از نقل سخن گروهی که این آیه را فضیلتی برای اهل بیت نشمردهاند آن را نوعی هذیانگویی توصیف میکند (آلوسی، 1414ق، ج 3 ، ص 303). رشیدرضا و ابنعاشور به طرح این اشکال پرداختهاند که زنان و کودکان نجرانیان در مباهله با ایشان نبودند و لذا پیامبر نیز دلیلی نداشته که زنان و فرزندانش را با خود ببرد و بنابراین تطبیق این آیه بر خصوص امام علی (علیه السلام)، حضرت فاطمه (علیها السلام) و حسنین (علیهما السلام) قطعی نیست؛ اما سرانجام بر اساس اجماع روایات معترفند که هیچ کس جز علی و فاطمه و حسنین (علیهم السلام) در مباهله شرکت نداشته است (رشیدرضا، ج 3 ، ص 322 و 323؛ ابن عاشور، ج 3، ص 265 و 266). گر چه اثبات همراه بودن زنان و فرزندان پیامبر با ایشان منوط به همراهی زنان و فرزندان مسیحیان با ایشان نمیباشد، با این حال لازم به ذکر است که برخی از گزارشها از حضور دختران و پسران مسیحیان نجران در مباهله خبر دادهاند (یعقوبی ، 1415ق، ج 2 ، ص 82 ؛ مجلسی، 1983م، ج 21، ص 321).
برخی در تطبیق تعابیر «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» بر حسنین و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و امام علی (علیه السلام) چنین اشکال کردهاند که این تعابیر به صورت جمع آمدهاند و جمع در زبان عربی شامل بیش از دو نفر میشود؛ در حالی که «ابنائنا» تنها شامل دو نفر و دو تعبیر دیگر تنها شامل یک نفر است و این از جهت قواعد زبان عربی درست نیست. در پاسخ به این اعتراض گفتهاند که سبک بیان قرآن معمولا چنین است که مطالب خود را به صورت گزارههای کلی و عمومی بیان میکند و شأن نزول است که مصداق این گزاره را برای ما روشن میسازد و این سبک در آیات متعدد دیگری در قرآن نیز بکار رفته که در آن جا نیز به اتفاق همه مفسران در شأن یک نفر مشخص است، اما تعبیر قرآن به صیغه جمع آمده است (برای نمونه نک: مجادله 58/ ، 2 و 3؛ آل عمران 3/، 181 و 173؛ بقره 2/، 219). به عبارت دیگر خداوند در بیانی کلی به پیامبر میگوید که فرزندان و زنان و جان خود را در مباهله همراه خودکن و پیامبر نیز در تطبیق فرمان خداوند تنها دختر و داماد و فرزندانشان را با خود همراه ساخت. بنابراین فضیلت این اشخاص از گزینش آنها توسط پیامبر (صلی الله علیه واله) از میان زنان و فرزندان و پیروانشان برای انجام این امر ثابت میشود و عموم مفسران و مورخان در این اتفاق نظر دارند که تنها این چهار نفر به همراه پیامبر بودهاند (طباطبایی، 1417، ج 3 ، ص 258 ؛ فض الله، 1419ق، ج 6، ص 70).
متکلمان شیعه افزون بر فضیلت اهلبیت به افضلیت آنها بر همه آفریدهها به جز پیامبر اسلام باور داشته و نیاز پیامبر به این چهار تن را در مباهله، دلیل بر آن شمردهاند (سیوری، 1370ش، ص 50). شیخ طوسی در این باره میگوید: از آن جا که مباهله برای تمییز حق از باطل صورت گرفته پس الزاما شرکت کنندگان آن در جبهه حق باید معصوم و بهترین مردمان نزد خداوند باشند (طوسی، ج 2 ، ص 485). در فقره پایانی آیه مباهله، لعنت خدا شامل دروغگویان شده است: «فنجعل لعنة الله علی الکاذبین». علامه طباطبایی از تعبیر «کاذبین» به صورت صیغۀ جمع چنین برداشت میکند که مجموعه افراد همراه با پیامبر در انجام مباهله، شریک و همسان وی بودهاند؛ بنابراین آنان نیز باید در موضوع مورد اختلاف که دعوت به اسلام است، شریک یکدیگر باشند؛ زیرا اسناد دروغ به خویشاوندانی که تنها رابطه خویشی با انسان دارند و خود در موضوع مورد مباهله دخالتی ندارند، نادرست است و شمول لعنت و عذاب خدا بر آنها در صورت دروغگویی، بی آن که اساسا دخالتی در دعوت به اسلام داشته باشند، بر خلاف عدالت خداوند است. نتیجه این استدلال آن است که اهل بیت پیامبر در اصل دعوت و تبلیغ آیین اسلام، نقش و جایگاهی ویژه دارند و آئین اسلام با تلاشهای مشترک پیامبر و ایشان استوار و قائم گشت. (نک: طباطبایی، 1417ق، ج 3 ، ص 259 – 262) البته مشارکت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه واله) در وظیفۀ تبلیغ رسالت به معنای مشارکت آنها در نبوت پیامبر (صلی الله علیه واله) نیست (همو، ج 3 ، ص 262).
افزون بر فضایل عمومی اهل بیت در این آیه، فقرات خاص آن نیز هر یک به فضیلتی برای یکی از ایشان اشاره دارد. ابن ابی علان معتزلی بنا به این پیش فرض که رسیدن به سن تکلیف از شرایط حضور در مباهله است، با استناد به این آیه از بلوغ شرعی و کمال عقلی حسنین (علیهما السلام) در سن کودکی خبر داده است (نک: طبرسی، 1415ق، ج 2 ، ص 311؛ طوسی، ج 2 ، ص 485). طبرسی و طوسی نیز کمال فوق العادۀ عقلی را برای حسنین (ع) در سن کودکی ثابت نموده و طبرسی قول به بلوغ شرعی آن دو را در انجام مباهله لازم نشمرده است (همانجا). فخر رازی و دیگران نیز از تعبیر «ابنائنا» در این آیه استفاده کردهاند که حسنین (ع) فرزندان پیامبر (صلی الله علیه واله) به شمار میروند (جصاص، ج 2 ، ص 23؛ فخر رازی، 1415ق، ج 3، ص 248). همچنین از تعبیر «ابنائنا» در این آیه استفاده شده که انتساب فرزندان دختری به پدربزرگ مادری آنها صحیح است (فضل الله، 1419ق، ج 6، ص 71) و در نتیجه کسانی که تنها از جانب مادر، سید هستند، جزو سادات به حساب آمده و میتوانند از حقوق مالی سادات بهرهمند باشند (صادقی، 1365ش، ج 3 و 4، ص 174 – 181).
با استناد به فقره «نسائنا» که روایات متواتر آن را بر فاطمه زهرا (سلام الله علیه واله) تطبیق میکند، حضرت زهرا (ع) برترین بانوی جهان شناسانده شده است (طبرسی، 1415ق، ج 2، ص 311). برخی از مفسران علی رغم اذعان به آن که جز حضرت زهرا (علیها السلام) زن دیگری در مباهله حضور نداشته است، در اطلاق «نساء» بر فرزند دختر تردید نموده و این تعبیر را تنها شامل همسران پیامبر شمردهاند (رشیدرضا، ج 3 ، ص 322 ؛ ابن عاشور، ج 3 ، ص 265 و 266). این در حالی است که «نساء» به معنای «زنان» بوده و شامل هر زنی میشود که نسبتی با انسان داشته باشد (فضل الله، 1419ق، ج 6، ص 64). به علاوه اطلاق کلمۀ «نساء» بر دختران در قرآن مرسوم است (نک: قصص 28، 4 و برای آگاهی بیشتر: جوادی، 1378ش، ج 1، ص 111). از حضور حضرت زهرا (س) در این واقعه بر ضرورت حضور زنان در برخی عرصههای اجتماعی و سیاسی نیز استدلال شده است (رشید رضا، ج 3 ، ص 323).
مفسران شیعه و سنی به استناد روایات فراوان (برای نمونه نک: حویزی، 1415ق، ج 1، ص 349 ؛ مشهدی، 1410ق، ج 3، ص 118 – 122) «أنفسنا» را در این آیه بر امام علی (علیه السلام) تطبیق دادهاند (برای نمونه نک: ابوحیان، 1413ق، ج 3 ، ص 191 ؛ طبرسی، 1415ق، ج 2، ص 311). برخی منظور از «أنفسنا» را در این آیه، شخص پیامبر (صلی الله علیه واله) دانسته و علی (علیه السلام) را داخل در «ابناءنا» شمردهاند (آلوسی، 1414ق، ج 3 ، ص 301) لیکن واضح است که انسان هیچ گاه خود را برای حضور در جایی دعوت نمیکند؛ به ویژه آن که تعبیر «انفسنا» پس از ذکر فرزندان و زنان آمده است و اگر منظور از آن شخص پیامبر بود باید به طور طبیعی ابتدا از ایشان نام برده میشد و سپس از فرزندان و زنان (نک: مفید، مسار الشیعه، 1414ق، ص 22 ؛ طبرسی، 1415ق، ج 2 ، ص 311). در واقع تعبیر «أنفسنا» حاکی از جایگاه ویژه امام علی (ع) نزد پیامبر دارد و این که آن حضرت در نزاع میان حق و باطل، تجسم کامل و عینی پیامبر (صلی الله علیه واله) به شمار میآید (فضل الله، 1419ق، ج 6 ، ص 64).
برتری علی (علیه السلام) بر همگان جز پیامبر(صلی الله علیه واله)
متکلمان شیعه از آیه مباهله بر افضلیت امام علی (علیه السلام) نسبت به همگان به جز پیامبر (صلی الله علیه واله) استدلال کردهاند. دانستهاند (سیوری، 1370ش، ص 50). از آن جا که پیامبر (صلی الله علیه واله) برترین مخلوق خدا در جهان بوده و در این آیه از علی (علیه السلام) به عنوان نفس پیامبر (صلی الله علیه واله) یاد شده ، پس ایشان از همۀ وجوه به جز نبوت با پیامبر (صلی الله علیه واله) شباهت دارد (مفید، 1414ق، ص 20 – 22 ؛ سیوری، 1370ش، ص 50؛ حلی، ص 304). در نتیجه ایشان از همه اصحاب و همه پیامبران و حتی از همه مخلوقات به جز شخص پیامبر برتر و بالاتر هستند. (همانجا) متکلمان شیعه همچنین از این آیه بر احقیت ایشان به خلافت استدلال کرده و انتخاب دیگران به خلافت هنگام حضور علی (علیه السلام) را نادرست و باطل شمردهاند (سیوری، 1370ش، ص 49).
اهل سنت علی رغم اعتقاد به افضلیت علی (علیه السلام) بر همه یا لااقل برخی از دیگر صحابه (ابن ابی الحدید، 1415ق، ج 1 ، ص 15 – 17) استدلال شیعه بر احقیت ایشان به خلافت را نمیپذیرند. فخر رازی در ردّ استدلال مذکور از اجماع مسلمانان در برتری پیامبران بر غیر پیامبران یاد کرده و بر اساس آن افضلیت علی (علیه السلام) بر پیامبران دیگر را نیز همانند پیامبر اسلام نادرست شمرده است؛ اما وی به نقل این اجماع بسنده کرده و هیچ دلیل و مستندی بر این ادعا نمیآورد (فخر رازی، 1415ق، ج 3 ، ص 248). گروهی دیگر سعی کردهاند دلالت «انفسنا» بر امام علی (علیه السلام) را محل تردید قرار داده و استعمال (انفس) را به معنای خویشاوند، همنژاد و همکیش میشمرند و در نتیجه این آیه را الزاما دلیل بر افضلیت علی (علیه السلام) بر همگان ندانستهاند (آلوسی، 1414ق، ج 3 ، ص 302 و 303). این در حالی است که همراه آوردن یک خویشاوند و یا همنژاد و یا همکیش اضافه بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حسنین (ع) هیچ ضرورتی نداشته و به علاوه مشارکت با پیامبر (ص) در چنین امر مهمی که به منظور تمییز حق از باطل صورت گرفته خود بیانگر وجه اطلاق نفس پیامبر بر علی (علیه السلام) است (طوسی، ج 2، ص 485).
عرفا نیز از تعبیر «انفسنا» در این آیه بر اتحاد نفس علی (علیه السلام) با پیامبر (صلی الله علیه واله) استدلال کردهاند و از سوی دیگر نفس پیامبر نیز به هنگام مباهله با روح القدس متصل شده و همین امر موجب هراس نجرانیان شد (قاسمی، 1398ق، ج 3 ، ص 113)؛ بنابراین حقیقت محمدی در جریان مباهله در صورت ولایت علوی تجلی یافت که ختم ولایت مطلقۀ کلیه به شمار میآید (قمشهای، ص 446 – 452).
جمعبندی و نتیجهگیری: در بررسی آیه مباهله در منابع تفسیری و تاریخی و حدیثی به اهمیت این ماجرا و این آیه در اندیشه اسلامی دست مییابیم. این منابع همگی بر حضور اهلبیت در این ماجرا تاکید کرده و نزول این آیه را از فضایل ایشان شمردهاند؛ گر چه همگی بر ارتباط مباهله به ماجرای خلافت تاکید نکردهاند. در این بین متکلمان و مفسران شیعه بیشترین مباحث را در اثبات افضلیت اهلبیت و نیز سزاوری امام علی (ع) در خلافت بعد از پیامبر در ذیل این آیه و نیز در منابع کلامی مستقل گردآوردهاند.
منابع:
1/ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، تهران، انتشارات اعلمی، 1415ق.
2/ ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، اسدالغابه، سوریه، دارالکتاب، بیتا.
3/ ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، سوریه، دارالکتاب، 1407ق.
4/ ابن حجر، احمد بن علی، الصواعق المحرقة، بدون سایر مشخصات.
5/ ابن حنبل، احمد، المسند، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
6/ ابن شهرآشوب، ابوعبدالله محمد، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء ، 1412ق.
7/ ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، تونس، انتشارات التونسیه، بیتا.
8/ ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
9/ ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، دارالکتب، 1418ق.
10/ ابوحیان اندلسی، ابوعبدالله محمد، البحرالمحیط، بیروت، دارالفکر، 1423ق.
11/ ابوهلال عسکری، حسن بن عبدالله، معجم الفروق اللغویه، قم، جامعه مدرسین، 1412ق.
12/ بحرانی، سید هاشم، البرهان، تهران، انتشارات البعثة، 1415ق.
13/ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوارالتنزیل، تهران، انتشارات اعلمی، 1410ق.
14/ جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، بیجا، مکتبه الباز، بیتا.
15/ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، نشر اسراء، 1378ش.
16/ قیصری رومی، محمدداود، شرح فصوص الحکم، تعلیقات : سید جلال الدین آشتیانی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375/
17/ حبری، حسین بن حکم، تفسیر حبری، قم، آل البیت، 1408ق.
18/ حسکانی، ابوالقاسم، شواهد التنزیل، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق.
19/ حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
20/ رشیدرضا، محمد، المنار، قاهره، دارالمعرفه، بیتا.
21/ زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر، اساس البلاغة، دمشق، دارالشعب، 1960ق.
22/ زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر، الفائق، بیروت، دار المعرفة، به کوشش: علی محمد البجاوی -محمد أبو الفضل إبراهیم، بیتا.
23/ زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر، الکشاف، قم، نشرالبلاغه، 1415ق.
24/ سیوری، فاضل مقداد، شرح باب حادی عشر، بیجا، انتشارات مصطفوی، 1370ش.
25/ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
26/ صادقی تهرانی، محمد، تفسیر الفرقان، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1365ش.
27/ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، تهران، انتشارات اعلمی، 1417ق.
28/ طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، انتشارات اعلمی، 1415ق.
29/ طبری، ابن جریر، جامع البیان، بیروت، دارالفکر، 1415/
30/ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367ش.
31/ طوسی، محمد بن جعفر، التبیان، بیروت، احیاءالتراث العربی، بیتا.
32/ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیرالکبیر، بیروت، احیاءالتراث العربی، 1415ق.
33/ فضل الله، محمدحسین، من وحی القرآن، دارالملاک، 1419ق.
34/ قاسمی، جمال الدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالفکر، 1398ق.
35/ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، تهران، دارالاسوه، 1418ق.
36/ کتاب مقدس، بیروت، دارالمشرق، 1988م.
37/ گنجی شافعی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، بدون سایر مشخصات.
38/ ماسینیون، لویی، مباهله در مدینه، تهران، انتشارات رسالت، 1378ش.
39/ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی،
40/ مشهدی، میرزا محمد، کنزالدقائق، تهران، وزارت ارشاد، 1410ق.
41/ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن ، تهران، وزارت ارشاد، بیتا.
42/ مطرزی، ناصرالدین، المغرب فی ترتیب المعرب، سوریه، مکتبة اسامة بن زید، بیتا.
43/ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، دارالمفید، 1414ق.
44/ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، قم، دارالمفید، 1414ق.
45/ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، مسار الشیعه، قم، دارالمفید، 1414ق.
46/ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار، تهران، امیرکبیر، 1361ش.
47/ واحدی نیشابوری، ابوالحسن علی بن احمد، اسباب النزول، قاهره، دارالحدیث، بیتا.
48/ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، 1415ق.
فصلنامه شیعه شناسی
پایان پیام/
نظر شما