خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : بیستم مهرماه را «روز حافظ» نامگذاری کرده اند، اما برای تعداد قابل توجهی از ایرانیان هر روز، روز حافظ است. شاعری که با دیوان جمع و جورش بیش از دیگر شاعران، با خلوت این روزهای مردان و زنان ایرانی مانوس است. روحیه علاقمند ما ایرانی ها به آگاهی از آینده و معنادار دیدن رخدادهای روزمره، بیش از هرچیز دیگر ما را به سوی حافظ می کشاند تا آن جا که او را «لسان غیب» می نامیم.
موضوعی که البته تنها درباره ایرانیان سخنگو به زبان فارسی صادق نیست، ارتباط عجیب شاعران و متفکران غیرهمزبان با حافظ نیز، همه را شگفت زده می کند. چنان که دکتر «رضا داوری اردکانی» در همایش «همزمان و در زمان با حافظ» در این باره گفته: «حافظ دوستداشتنیترین و شاید دوستداشتهترین شاعر همه دورانها است. در زمانی که فرهنگ غرب مسلط است و طبیعی است که شاعری اروپایی جهانی باشد، اما میبینیم که حافظ جهانی است و احترامی که امثال گوته و نیچه به او ابراز کردهاند به شاعران بزرگ اروپا اظهار نکردهاند.». شبستان گزارش کامل سخنان دکتر داوری اردکانی را با عنوان «حافظ دوستداشتنیترین شاعر همه دوران هاست» منتشر کرده است.
اما این شاعر کم گوی و رازآلود، با مخاطبان خود چگونه ارتباطی برقرار می کند که اینچنین عمیق و ماندگار است؟ چگونه می توان تصور کرد شاعری بتواند پس از چند قرن همچنان جای خود را در میان مردمان بازکند و به جزئی از زندگی روزمره آن ها تبدیل شود؟
شاید بتوان علت زنده ماندن شعر حافظ در فراز و فرودهای تاریخ و کهنه نشدن آن را در گذر زمان را، فرازمانی بودن شعر حافظ و گفتگوی با مخاطب در لایه ای بالاتر از زمان و مکانی خاص دانست. گفتگویی که مفاهیم آن که دستخوش گذر زمان و تغییر نسل ها نمی شود تا همچنان بر جان مخاطب دوران ها بنشیند. همان چیزی که که می توان آن را دلیلی بر «تاویل پذیری» شعر این شاعر شیرین سخن نیز دانست. داوری اردکانی در توضیح این ویژگی شعر و به خصوص شعر حافظ می گوید: «فهم هیچ چیز دشوارتر از شعر نیست. شعر در فهم نمیگنجد و اساسا زبان شعر زبان مفهوم نیست. بلندترین مرتبه شعر آنجاست که تفکر و زبان چنان یگانه میشوند که جدا کردن آن ها ممکن نیست.
ما در کنه ذات خودمان، در عمیقترین لایههای وجودیمان به شعر نیاز داریم و اگر هنوز حافظ میخوانیم به این دلیل است که با وجود اصیل و اولیمان سروکار داریم.
شاعر زمان تقویمی را میشناسد اما با آن کاری ندارد. زمان شعر، زمان حادثه، ابداع و کشف اولی است، زمان آزادی است و شاعر با آن زمان سر و کار دارد و شاید بتوان گفت هیچ چیز به اندازه شعر با زمان آزادی سروکار ندارد.»
حال که اندکی از جنس شعر حافظ و افقی که می سازد، سخن گفتیم این پرسش مطرح می شود که چنین شاعری با این وجوه پیچیده و عجیب، چگونه از دل تاریخ سر برمی آورد؟ قطعا یکی از وجوه شخصیت شعری حافظ،نبوغ او در شیوه بیان مفاهیم است. چنان که دکتر «ضیاء موحد» در همایش «همزمان و در زمان با حافظ» گفت: «مضامین موجود در شعر حافظ تازه نیست اما این مضامین هر بار بیان خاصی به خود می گیرد که وقتی خوانده می شود متوجه می شویم متعلق به حافظ است.» شبستان گزارش کامل سخنان دکتر ضیاء موحد را با عنوان «زبان غزل تا به حافظ برسد به طور پیوسته پالوده شده است» منتشر کرده است.
اما آیا همه درخشش حافظ را باید مرهون نبوغ و توانایی شخصی او دانست یا عوامل دیگری نیز در این میان دخیل است؟
با نگاهی به دیدگاه متفکران حوزه تاریخ ادبیات درمی یابیم که حافظ از منظر غالب آن ها، نابغه ای ایستاده بر شانه شاعران پیش از خود، به خصوص سعدی است تا آن جا که برخی ظهور حافظ در تاریخ را مرهون حضور سعدی در تاریخ می دانند. مثلا دکتر «محمدعلی اسلامی ندوشن» در کتاب «چهارسخنگوی وجدان ایران» در این باره می گوید: «اگر سعدی نیامده بود، حافظ واقعا به این صورت نمی آمد. برای این که راه برای او باز نشده بود . پایه این طرز بیان فوق العاده روان و شیرین و به کمال رسیده را سعدی گذارد و حافظ دنبال کار را گرفت. البته بین حافظ و سعدی هم مقدار زیادی مفاهیم مشترک هست که اگر کسی بیرون بیاورد و بیت بیت کنار هم بگذارد، می بیند که همان طرز دید و همان طرز فکر و نگاهی که سعدی نسبت به مسایل داشته، نسبت به طبیعت، نسبت به انسان، نسبت به معشوق که همه آنها بوی شیراز و بوی تاریخ می دهد، حافظ هم داشته است، منتهی با یک حالت دیگری، با یک غنج و عمق خاصی که مخصوص حافظ است. حافظ لای این ها پیچیده و چیزهای تازه ای بیرون کشیده و گرنه مفهوم مشترک خیلی زیاد است و نشان می دهد که حافظ خیلی تحت تاثیر سعدی بوده و در واقع او را الگو و معلم خود قرار داده است. خواجه ی شیراز البته از بسیاری شاعران گذشته نکته آموخته اما رابطه اش با سعدی نوعی دیگر است. زیرا او پیشوای سبکی است و پایه ای گذارده که حافظ دنبال می کند. بسیار مایه تعجب است که نسبت به سعدی ادای حق شناسی نکرده است.»
چنان که از این سخنان و امثال آن برمی آید، حافظ پایه ای که سعدی بنیان نهاد را به اوج رساند و ماندگار کرد. اما چرا سعدی با وجود این حضور سازنده در تاریخ، امروز در میان ایرانیان کمتر خوانده می شود؟ سعدی که زبان معیار ما بیش از هر سخنور دیگر متاثر از کلام اوست. ادیبی که در یک قالب ادبی نمی گنجید و تاثیر وافر او را می توان در انواع ادبی از نظم و نثر گرفته تا سبک های متنوع شعری به سادگی جستجو کرد. شاعری که تاثیر او حتی محدود به ادبیات نیست، بلکه در بررسی زندگی اش با انسانی باتجربه و دنیا دیده مواجه می شویم که در نقش یک مصلح اجتماعی عمل می کند و تا آن جا پیش می رود که پادشاه را اندرز می دهد که: «به نوبت اند ملوک اندر این سپنج سرای/ کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای». پاسخ به پرسش علت فروغ اندک سعدی در روزگار ما شاید به خودمان بازگردد. تا دو نسل پیش از امروز شعرها و حکایت های سعدی به طور شفاهی و سینه به سینه به نسل های بعد منتقل می شد. پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما گنجینه ای از این سخنان در سینه داشتند که به تناسب رخدادهای زمانه از آن بهره می بردند اما انگار این جریان انتقال مفاهیم، چندسالی است دچار اختلال شده تا ما هر روز بیشتر و بیشتر از سعدی و منطق او فاصله بگیریم. شاید هم به جهان و زمانه مان بازگردد. دورانی که چنان که باید عقلانیت را تاب نمی آورد و بیشتر در جستجوی هیجان است.
نظر شما