خاطرات شیرزن امدادگر گیلانی/ دلتنگ جبهه و خاکریزم

شیرزنان گیلانی همپای مردان با حضور در خط مقدم جبهه و جنگ با فعالیت‌های امدادی ویژه، زخم‌های رزمندگان اسلام و انقلاب را مداوا می‌کردند.

خبرگزاری شبستان - رشت، سمیه بشارتی؛ در دوران دفاع مقدس زنان نقش ارزنده‌ای در پشت جبهه‌های جنگ ایفا کردند، بانوان غیور این مرز و بوم همپای مردان توانستند ایثارگری‌های ارزشمندی از خود بر جای بگذارند.

حضور 22 هزار و 808 امدادگر و 2 هزار و 276 پزشک زن در جبهه‌های جنگ حکایت از فعالیت چشم‌گیر شیر زنان کشور دارد، بر اساس آمارهای دریافتی در جنگ تحمیلی، چهار هزار و 363 زن شهید و بیش از پنج هزار زن جانباز شدند.

بانوان امدادگر در لباس هلال احمر و لباس پزشکی و پیراپزشکی خود را تا خط مقدم جبهه رسانده و به نگهداری از مجروحان پرداختند. آنچه در زیر می‌خوانید گفتگوی ویژه‌ با لعیا علی نژاد امدادگر نمونه جبهه است که به بیان خاطرات خود از جبهه‌های نبرد پرداخته است.

 

*پدرم  دوران طاغوت تلویزیون نمی‌خرید

«لعیا علی‌نژاد» با بیان اینکه متولد 1343 از شهرستان لشت‌نشاء در خانواده‌ای مذهبی و پرجمعیت بود اظهار کرد: ششمین فرزند خانواده بودم که از کودکی با قرآن و احکام مبانی دینی آشنا شده و دوران کودکی شاد و پرنشاطی را در کنار خانواده گذراندم.

این امدادگر گیلانی با بیان اینکه در دوران طاغوت جامعه آلوده به انواع ناملایمات و کجروی‌های اخلاقی بود گفت: در اوایل شکل‌گیری انقلاب دانش‌آموز بودم، چندین بار مدیر و مسئولین مدرسه من و یکی از دوستانم را که چادر می‌گذاشتیم مورد بازخواست قرار داده و سعی می‌کردند چادر را از سر برداریم.

 

علی نژاد با بیان اینکه در دوران انقلاب در مسجد فعالیت می‌کردم افزود: پدرم مقلد امام راحل بود و در منزل یک نسخه از رساله رهبر داشتیم، یک روز بدون اجازه، رساله امام را برداشته و به مدرسه بردم، معلم با مشاهده رساله سریعا کتاب را از من گرفت و به منزل ما آمد و آن را به پدرم داد، در آن زمان نمی‌دانستم داشتن رساله امام(ره) خیلی خطرناک بوده و جرم است.

 

وی به ذکر خاطراتی از اوایل انقلاب پرداخت و تصریح کرد: هرقدر بزرگ‌تر می‌شدم به عمق فاجعه و فساد دوران طاغوت پی می‌بردم، در آن دوران پدرم حاضر نبود به‌هیچ عنوان برای ما تلویزیون و رادیو بگیرد، اگر مهمانی هم می‌رفتیم حق نداشتیم وارد اتاقی شویم که تلویزیون بود.

 

این بانوی گیلانی ادامه داد: سال 57 بود که صبر مردم به پایان رسید و همه به خیابان‌ها ریختند، منزل ما نزدیک کلانتری سه رشت قرار داشت و مدام شاهد تظاهرات و درگیری‌های مختلف بودیم، به توصیه پدر در منزل ما باز بود تا مردم برای فرار از دست مامواران رژیم در منزلمان پناهنده شوند.

 

وی اضافه کرد: در زمان تظاهرات ماموران گاز اشک‌آور پرتاب می‌کردند و من مامور بودم که روزنامه خریده و در این هنگام زمان آتش بزنم تا از عوارض گاز اشک‌آور کم شود.

 

این رزمنده امدادگر افزود: در هیاهوی آن دوران، دلگرمی مردم حضور آیت الله احسانبخش، مرحوم حاج آقا ضیابری و لاکانی بود، حضور این شخصیت‌ها در تظاهرات به مردم نیروی مضاعف می‌داد.

 

علی نژاد تصریح کرد: سقوط رژیم پهلوی و برگشت معمار کبیر انقلاب صحنه تاریخی و تکان دهنده‌ای بود، پدرم که به شدت با داشتن تلویزیون مخالفت می‌کرد با آمدن امام(ره) برای ما تلویزیون گرفت.

*با مشاهده شهدای سرپل ذهاب با خود عهد بستم وارد جبهه شوم

این رزمنده امدادگر با اشاره به اینکه برای نخستین بار چهره نورانی امام را از تلویزیون مشاهدده کردم تصریح کرد: در سال 58 وارد نهادهای مردمی که سپاه پاسداران تشکیل داده بود، شدم و با فراگیری آموزش‌های نظامی و عقیدتی در این سازمان فعالیت انقلابی‌ام را به‌صورت جدی آغاز کردم.

 

علی نژاد اضافه کرد: سال 59 بود که استکبار زمان از مسیر پویایی، استقلال و آزادی انقلاب در سطح ملی و داخلی که دچار بحران‌های اولیه شد و از این موقعیت کشور سوء استفاده کرد و آرام و بی‌صدا تدارک جنگی ناخواستا و تحمیلی علیه ایران را دید.

 

وی خاطرنشان کرد: در آن شرایط حساس شیرمردان و زنان ولایت‌مدار ایران آرام ننشسته و از همان روزهای نخست راهی مناطق عملیاتی و جنگی شدند.

 

این رزمنده امدادگر با تاکید بر اینکه خیلی دوست داشتم در همان روزهای اول وارد نبرد شوم گفت: فرماندهان سپاه مخالفت می کردند وقتی شهدای سر پل ذهاب گیلان تشییع شدند با خود عهدبستم هر طوری شده عازم جبهه شوم تا از خون شهدای مظلوم پاسداری کنم.

 

علی نژاد تصریح کرد: در اسفند سال 59 بود که بعد از گذراندن دوره‌های آموزشی ویژه همراه جمعی از خواهران بسیجی راهی مناطق عملیاتی اسلام آباد غرب شدم. در آن روزها هوا بسیار سرد و بارانی بود چند روز آنجا ماندیم سپس راهی منطقه سومار شدیم از کارهای امدادی گرفته تا خدماتی هرچه که از دستمان بر می‌آمد، انجام می‌دادیم.

 

این بانوی امدادگر گیلان با اشاره به اینکه در آن برهه شرایط منطقه بسیار خطرناک و پرالتهاب بود گفت: رزمندگان ما یک تفاوت اساسی با نیروهای بعثی داشتند، آن هم اینکه تار و پود حضور رزمندگان ما از قدرت ایمان و اعتقادات قلبی نشأت گرفته و همین قداست معنویشان بود که آنان را تا پای شهادت می‌کشاند.

 

*دلتنگ نجواهای عارفانه در میادین حق هستم

علی نژاد خاطرنشان کرد: رزمندگان ما می‌دانستند برای چه هدفی به میدان نبرد آمده‌اند، جوانانی بودند که چندین شبانه‌روز بدون آذوقه و آب به وسیله امدادهای غیبی و لطف ائمه اطهار(ع) در مناطق جنگی زنده می‌ماندند.

 

وی با تاکید بر اینکه در جبهه درس بزرگ گذشت، ایثار و فداکاری توسط شیرمردان تدریس می‌شد افزود: جبهه دانشگاه انسان‌سازی بود.

این رزمنده امدادگر به یکی از عملیات‌های دفاع مقدس اشاره و اظهار کرد: در عملیات والفجر مقدماتی بود که یک لحظه آرام و قرار نداشتیم، زمین و هوا، گلوله و آتش شده بود.

 

وی به شهادت برادرکوچکش اشاره و اذعان کرد: در خرداد 66 بود که خبر شهادت برادر کوچکم علی را آوردند، نمی‌دانستم چگونه باید به خانواده‌ام خبر بدهم.

 

این رزمنده امدادگر اضافه کرد: خودم برای خانواده‌ام لباس سیاه گرفتم و بعد از هشت روز پیکر شهدای عملیات نصر چهار را آوردند که برادرم جز آنها بود، با آشکار شدن خبر شهادت برادرم همانطور که حدس می‌زدم غوغایی شد.

 

علی‌نژاد خاطر نشان کرد: برادرم در وصیت‌نامه‌اش آورده بود:« من رفتم رسالت حسینی‌ام را انجام دادم و شما باید بعد از ما رسالت زینبی داشته باشید.»

 

وی در حالی که بغضی آکنده از دلتنگی آن دوران داشت اظهار کرد: دلتنگ نجواهای عارفانه در میادین حق، سنگرسازان بی‌سنگر و دلتنگ خاکریز در جبهه‌های جنگم.

 

کد خبر 802916

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha