خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : هرچند آثار «محمدعلی بهمنی» در قالبهای شعری متفاوتی ارایه شده، اما بیش از همه به قول خودش «من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم». از دیگر سو با وجود آثار پرمخاطب او در غزل به عنوان نوع کلاسیک شعری، بسیاری او را «نیمایی» میدانند، چنانچه خود میگوید: «جسمم همه غزل است اما روحم همه نیمایی است/ در آیینه تلفیق این چهره تماشایی است». بهمنی «قالب» را تهمت به شعر میداند و توفیق شعر معاصر را عبور از این تهمت. او منکر «جنون شاعری» نیست، اما به شرطی که این جنون را «خود شعر دیده باشد».
شعر به کدام ساحت از وجود ما مینشیند، و اگر یک ساحت واحد و مشخصی دارد، چرا میان شعر کلاسیک و معاصر تفاوت هست؟ چرا نسل نو شعر معاصر را بیشتر میپسندد. آیا برای ما و برای انسان اتفاقی افتاده؟
برای پیرامون ما اتفاقی افتاده. هنرمند در هر شکل هنری ناظر پیرامون خودش است. در قدیم به آن میگفتیم استنتاج. هنرمند از پیرامون خودش استنتاج میکند و در لحظه آفرینش آن استنتاج اتفاق میافتد. واژگانی که امروز در آثار گذشته میبینید همان حرفهایی است که آن زمان زده میشده و پیرامون و فرهنگ آموزشی و کلاسی آن دروه هنرمند بوده.آن موقع جهان شاعر و جهان بیرونی شاعر فقط در تخیل شاعر اتفاق میافتاده، الان ما هر لحظه میتوانیم جهان را در منظرمان ببینیم، این اتفاق کمی نیست. پس اگر ما میخواهیم شاعری باشیم که معاصر بیندیشیم خودبهخود باید از واژگان روزگار خودمان و آنچه که در پیرامون ما، ما را به گفتن وامیدارد بتوانیم اثری خلق کنیم.
جای شعر کلاسیک در این تغییر پیرامون کجاست؟
مثل ریشه است...در غزل بعد از نیما به این پیرامونی که میگویم الان ما با آن رودرروییم دارد نگاه میشود. غزلهای همین جوانهای امروز اگر گاهی به یک نوع کلام عریان هم میرسد، به دلیل همان منظرشان است. این را نمیتوانیم از جلوی منظر اینها بگیریم. ولی این به معنای این نیست که گذشته هیچ دخلی در امروز ندارد. به دلیل اینکه گذشته مثل ریشهای است که همیشه در توانایی و بودن درخت. سهم دارد ما فقط قسمت بالندگی درخت را میبینیم و فکر میکنیم ریشهای نیست.
در خلق آثار معاصر، شناخت مخاطب و ذائقه او چقدر ضرورت دارد؟ و این شناخت چقدر میتواند در تغییر فرم شعر معاصر موثر باشد؟
خیلی ضرورت دارد. ما باید در هر صورت به باورهای ملموستر برسیم. اما اساسا قالب یک تحمیلی است که از دیرباز تا حالا به شعر گذشته ما شده و هنوز ادامه دارد. همین که میگوییم قالب، چون یک حدودی را ترسیم کردهایم، فکر میکنیم که خب از این حدود نباید عبور کنیم. در صورتی که وقتی از این حدود عبور میکنیم، به ضرورت اینگونه اندیشیدن و نواندیشیدن و شکل تازه اندیشیدن میرسیم. چون داریم قالبی فکر میکنیم امروز هنوز به کار مثلا بعد از نیما یا بعد از شاملو و دیگران میاندیشیم. به خاطر اینکه هنوز ذهنمان آن ذهنیت است. در صورتی که شعر از ابتدا تا انتها شکل است.
یعنی توفیق شعر معاصر عبور از قالب است؟
بله، دقیقا. قالب اصلا یک تهمت است به شعر. اما پذیرفتهایم و هنوز هم طبق عادت میگوییم قالب. در صورتی که شکل است دیگر. چون همان حدودسازی ما را وامیدارد به اینکه فکر کنیم که هنوز به یک شکلی در گذشته هستیم. این بد نیست که انسان در گذشتهاش باشد، انگار در تاریخ خودش است، حداقل دوبار اشتباه نمیکند، چون میگویند کسی که تاریخ نمیشناسد، دو بار اشتباه میکند، ولی آنکه تاریخ خوانده دیگر آن اشتباه را نمیکند. پس بد نیست که در گذشته خودمان هم سیری داشته باشیم، ولی بنا نیست آن گذشته را دوباره ترسیم کنیم. گذشتهای که در امروز اتفاق میافتد شاید ریشه در همان گذشته دارد، ولی امروز شکل اتفاقش فرق میکند...
شاعری نیاز به «جنون» دارد یا تکنیک؟ و این تکنیک میتواند آموزش داده شود؟
جنون در بافتار آفرینش وجود دارد. یعنی شما اگر چیزی را بیافرینی خودبهخود جنون در ذات آن است. شاید باید برای خودت جنون داشته باشی که بتوانی چیزی را بسازی. یعنی جنون در ذات آفرینش هست. من منکر این جنون نمیشوم چون واقعا پیرامونم پر از همین جنون است. من جنون آنها را میبینم، آنها هم جنون من را میبینند، ولی مهم این است که این جنون را خود شعر دیده باشد، خود هنر دیده باشد. امیدوارم این جنونها به گونهای باشد که شعر باورش کرده باشد. میگوید «زمانه است و هزاران شبیه ساخته است/ هنرشناسم و شبه هنر نمیخواهم»، از بس شبه هنر و شبه شاعر فراوان شده و ادای جنون را درمیآورند.
اساسا شاعری یک امر تنزیلی است یا یک امر تکنیکی؟
نه، یک امر آفرینشی است.
یعنی صرفا الهامات است، یا نه، شاعر باید تمرین کند، تکنیک بلد باشد؟
شاعر برای به ثبت رساندن الهامش باید تکنیک بلد باشد. باید آنچه را که به آن بافتار و ساختار شعر میگویند، بشناسد. بافتار شعر همیشه همان شکل الهامی را دارد، یکهو میبینی وجود تو را پر کرده. ساختارش اما بخشی است که میخواهی بنویسی و باید نحوه نگارش و قواعد آن را بشناسی. این دو از هم جدا نیستند.
*تیتر به این مصرع از محمدعلی بهمنی اشاره دارد: «چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب»
نظر شما