خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : پیش از این در بخش اول گزارش «منطق واقعیت؛ حلقه مفقوده تلویزیون و سینما» با بررسی سریال ها و فیلم های ایرانی، نشانه هایی برای «فرار از منطق واقعیت» در این آثار ذکر کردیم. حال در بخش دوم این گزارش دلایل این کاستی را از منظر «ضعف فیلم نامه نویسی در ایران» بررسی می کنیم. این که ناتوانی سینما و تلویزیون ایران در خلق فیلم نامه های تاثیرگذار تا چه حد به فقدان منطق واقعیت در سریال ها و فیلم های ایرانی منجر می شود.
فرمول فیلم نامه نویسی
شاید در ابتدا تصور شود که تولید اثر هنری چون فیلمنامه همواره با روند دشوار خلاقیت همراه است اما باید توجه داشت که فیلمنامه نویسی هم می تواند به شغلی روتین تبدیل شود. در این حالت فیلم نامه نویس از فرمول های ثابتی که برای نگارش متن آموخته بهره می برد و تنها شکل وقایع و نام شخصیت ها را تغییر می دهد.
البته نباید تصور کرد این فرمول های فیلم نامه نویسی، به تولید تعداد زیادی اثر پرمخاطب و بفروش منجر می شود، چرا که «فیلم نامه نویسی» چالش بنیادین تلویزیون و سینمای ایران است و با این راهکارهای مقطعی نمی توان در بلندمدت موفق بود.
کارگردان های فیلم نامه نویس
در سال های گذشته، فیلم های ایرانی از نظر تکنیک ساخت با رشد چشمگیری همراه بوده اند اما همچنان «فیلم نامه نویسی» پاشنه آشیل سینمای ایران است. شاید به خاطر همین چالش است که کارگردان های موفق سینمای ایران همچون بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، عباس کیارستمی، ابراهیم حاتمی کیا، اصغر فرهادی و حسن فتحی معمولا ترجیح داده اند فیلم نامه اثر را خودشان بنویسند که طبیعتا با ضعف هایی نیز همراه است.
در مقابل، در ساختار سینمای آمریکا شاهد حضور پررنگ فیلمنامه نویسان هستیم که نقش تعیین کننده ای در موفقیت این صنعت دارند. میزان تاثیرگذاری این صنف تا حدی است که اعتراض و اعتصاب آن ها می تواند سینمای آمریکا را با چالش جدی روبرو کند. گرچه در ساختار سینمای حرفه ای «کپی رایت» به یاری نویسندگان و فیلمنامه نویسان می آید تا آن ها بتوانند تا پایان عمر و حتی پس از آن ازعواید داستان خود بهره مند شوند.
در ایران اما فیلمنامه نویسی و فیلمنامه نویسان به دلایل مختلف جایگاه شایسته خود را ندارند که می توان تعدادی از آن ها را تبیین کرد.
بحران مدنیت و ضعف رمان
سینما به عنوان هنر تکنولوژیک، ساختمان خود را بر پایه های رمان بنا نهاد. اگر «رمان» به عنوان حماسه انسان مدرن متولد نمی شد، قطعا یکی از پایه های تولد سینمای مدرن می لنگید. از همان زمان که سینما آرام آرام شکل گرفت و قدرتمند شد تا همین حالا که تصور ما نسبت به جهان ساخته و پرداخته آن است، «رمان» در پشت پرده سینما مشغول نقش آفرینی بوده و هست.
بسیاری از داستان ها و ژانرها پیش از آن که در سینما متبلور شوند، در ذهن خلاق نویسندگان عصر جدید متولد شدند تا در آینده و با رشد تکنولوژی تصویر، روی پرده نقره ای میلون ها نفر را مسحور خود کنند.
اما ماجرای «رمان» در ایران، سرگذشتی همچون سایر محصولات فرهنگی وارداتی به ایران در یک قرن و نیم گذشته دارد. ما که در دوره قاجار با نظم تازه ای -که از غرب می آمد- روبرو شدیم هنوز و پس از صد و پنجاه سال در دوران گذار (بحران مدنیت) میان نظم قدیم و جدید به سر می بریم و نتوانسته ایم مدل بومی خود را در این میانه بیابیم.
به همین خاطر است که با وجود ظهور رمان نویسانی شاخص در همه این سال ها، هنوز با جریان سازی جهانی در حوزه زمان ایرانی فاصله بسیار داریم و در داخل نیز توان تغذیه سریال ها و فیلم های داخلی را نداریم. گرچه در سال های اخیر فیلمسازانی به اقتباس از رمان های جدید ایرانی دست زده اند که از جمله آن ها می توان به فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» بهروز افخمی براساس داستانی از مرجان شیرمحمدی اشاره کرد. البته در این جا نباید از نقش «داریوش مهرجویی» با بیش ترین اقتباس ادبی در فیلم هایش به سادگی گذشت.
ملت شفاهی
با همه آن چه گفته شد، زاویه دیگری از ماجرا وجود دارد که نباید مورد غفلت واقع شود و آن «شفاهی بودن فرهنگ ایرانی» است. درست است که از قرون گذشته آثار شاخص ادبی فراوانی به دست ما رسیده، اما آن گاه به سراغ وقایع نگاری رویدادها می رویم با آثاری اندک روبرو می شویم. انگار فرهنگ ایرانی با همه مولفه هایش بیش از آن که مکتوب شود به طور سینه به سینه از نسلی به نسل بعد منتقل شده است. همه ما احتمالا کهنسالانی ساده دل را دیده ایم که بدون مطالعه مستقیم آثار شاخص فرهنگ ایرانی، در گفتار و رفتار خود نوعی حکمت برآمده از آن آثار را همراه داشته اند.
حتی امروز هم در میان جامعه ایرانی قصه گویی شفاهی بیش از قصه خوانی مکتوب طرفدار دارد. به همین خاطر، شاید برای تربیت توانایی نوشتن در جامعه ایرانی باید تلاش های بیشتری صورت گیرد.
تجربه زیسته و آموزش
ساده انگاری است که تمامی چالش های فیلم نامه نویسی در ایران را به گردن «ضعف رمان» و «شفاهی بودن فرهنگ ایرانی» انداخت.
همان گونه که گفته شد، فیلم نامه نویسی می تواند برای نویسنده به فعالیت روتین بر مبنای فرمول ها و قواعد ژانر تبیدل شود و همین زمان است که خلاقیت و بداعت از آن رخت برمی بندد.
نویسنده فیلم نامه یک اثر تلویزیونی یا سینمایی همچون نویسنده یک رمان، هر بار جهان تازه ای خلق می کند که قرار است با مخاطب همذات پنداری کند. از این نظر کار فیلمنامه نویس از هریک از عوامل ساخت فیلم دشوارتر است. به طور مثال اگر کارگردان یک تکنیسین ماهر سینمایی باشد می تواند فیلم نامه خوب را به طور دقیق جلوی دوربین ببرد و فیلمی موفق بسازد اما اگر فیلم نامه ضعف داشته باشد، ماهرترین تکنیسین سینما هم نمی تواند مشکلات فیلم نامه را بپوشاند.
بنابراین فیلم نامه نویسی به خودی خود نیاز به «تجربه زیسته» و «آموزش مهارت» دارد. همان گونه که یک بازیگر برای بازی در نقش شخصیت های خاص به سراغ آن شخصیت ها می رود و با کسب اطلاعات، به نقش خود نزدیک می شود، فیلم نامه نویسی که آن کاراکتر را آفریده باید به طریق اولی از ظرایف آن شخصیت باخبر باشد و این معنای «تجربه زیسته» است.
از سوی دیگر فیلم نامه نویسی به عنوان یک مهارت میان رشته ای نیازمند مطالعه در زمینه های مختلف علوم انسانی است. «پیمان قاسم خانی» فیلم نامه نویس موفق این سال های سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی، زمانی از یادگیری اسطوره شناسی، جامعه شناسی و ... در کلاس های فیلم نامه نویسی باغ فردوس سخن می گفت. اهمیت این امر از آن جهت است که نویسنده ای که می خواهد داستان خود در یک ژانر بنویسد، باید منطق آن ژانر را رعایت کند و این تنها در جریان آشنایی با منطق ها مختلف امکان پذیر می شود.
نظر شما