خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی، محمد پورعلم : پیش از این در دو نوشتار با عناوین «بازی برد-برد تکنولوژی و سینمای آمریکا» و «کارخانه رؤیاسازی» به بررسی تطبیقی رشد تکنولوژی و توسعه سینمای آمریکا و همچنین مولفه های مفهومی سینمای هالیوود پرداختیم. حال نوبت آن است که به سینمای آلترناتیو بیشتر بپردازیم و ویژگی های آن را بررسی کنیم.
در نوشتار پیشین اشاراتی به سینمای مستقل آمریکا در قرن بیستم و کارگردان های شاخص آن صورت گرفت؛ کارگردان هایی که کوشیدند مناسبات استودیوهای بزرگ فیلمسازی هالیوود را نادیده بگیرند و فیلم های خود را بسازند. در دهه پایانی قرن بیستم اما فیلمسازان با رویکردهای متفاوت در آمریکا صاحب جشنواره ای نیز شدند. جشنواره «ساندنس» در سال های انتهایی قرن گذشته با نمایش فیلم کارگردان هایی چون «جیم جارموش» و «کوئنتین تارنتینو»، هم خود در مرکز توجه قرار گرفت و هم برای فیلمسازان شهرت به ارمغان آورد. «ساندنس» از آن زمان تاکنون هرساله برپا می شود تا محمل فیلمسازی بیرون از چارچوب هالیوود باشد.
با توجه به مولفه های ساختاری هالیوود همچون جلب توجه مخاطب عام و سود اقتصادی تولید فیلم و همچنین مولفه های معنایی چون بهره گیری از روابط جنسی و خشونت، می توان سینمای آلترناتیو را سینمایی تعریف کرد که چارچوب های ساختاری و معنایی متفاوتی را دنبال می کند؛ حال ممکن است این چارچوب های متفاوت در سینمای نوآر فرانسه نمود پیدا کند یا در سینمای عباس کیارستمی.
شاید سخن گفتن از سینمای آلترناتیو برای مخاطب عمومی سینما اندکی نامانوس باشد؛ چراکه سال ها سلطه هالیوود بر فضای عمومی سینمای جهان موجب شده فیلم های خارج از این چارچوب به عنوان فیلم های «مخاطب خاص» و «خسته کننده» معرفی شوند، اما باید توجه داشت مواجهه با این سینما می تواند پنجره ای متفاوت از جهان را به روی مخاطب بگشاید. از آشنایی زدایی «ژان لوک گدار» در «از نفس افتاده» تا سکانس گفتگوی همایون ارشادی با کارمند موزه حیات وحش دارآباد در «طعم گیلاس» زوایایی از زندگی را تصویر می کند که شانس تماشای آن در فیلمی هالیوودی بسیار اندک است.
سینمای آلترناتیو را شاید بتوان به نوعی تجربه دوباره سینما دانست؛ چه در ابعاد فنی و ساختاری و چه از منظر معنایی و مفهومی آن؛ تجربه ای که حالا با رشد امکاناتی که تکنولوژی در اختیارمان قرار می دهد سهل تر از گذشته به نظر می رسد. اگر زمانی هرگونه فیلمسازی تنها با دوربین های گران قیمت و عظیم الجثه امکان پذیر بود، حالا موبایل های جیبی هم امکان کسب تجربه را به مخاطب می دهند.
اما سوی دیگر ماجرا مربوط به تجربه های معنایی سینمای آلترناتیو است که می تواند در جهان امروز بسیار راهگشا باشد. پیش از سخن گفتن در این باره باید موضوعی را روشن کرد و آن جهانی شدن اومانیسم آمریکایی است.
مفاهیم «اومانیسم» و وجهه فلسفی آن «سوبژکتیویسم»، تقریبا از دوره رنسانس در اروپا شکل گرفت و تا مدرنیسم به اوج خود رسید. این اندیشه تازه، پیش از قرن بیستم از طریق استعمار اروپایی به برخی جوامع راه یافت اما در جریان جنگ جهانی اول و دوم، اروپا از درون ویران شد تا آمریکای دور از جنگ و بهره مند از منابع انسانی و طبیعی به یک هژمونی تازه جهانی دست یابد. این جاست که باید از شکل گیری نوعی اومانیسم آمریکایی سخن گفت.
این انسانگرایی آمریکایی تا پیش از «جهانی سازی» در جهان محدود بود، اما با آغاز پروژه جهانی سازی، عالم گیر شد. گرچه جهانی سازی اهداف اقتصادی پررنگی داشت اما تحقق آن نیازمند تغییر در جهان بینی جوامع بود. به همین خاطر بخش مهمی از جهانی سازی مفهوم اومانیسم آمریکایی از طریق سینمای هالیوود تحقق یافت و عملا منجر به تهی شدن خرده فرهنگ ها و حتی فرهنگ ها و تمدن ها از مفاهیم واقعی شان شد. در نتیجه این تغییر، از آن ها تنها پوسته ای ظاهری باقی ماند و معنای درونی شان استحاله شد.
پس از تثبیت جهانی سازی، جهان بینی یک «آسیایی» یا «آفریقایی»، بیش از آن که متاثر از ریشه های عمیق فرهنگی خود باشد، از تصویر هالیوودی جهان تاثیر گرفته است. امروز تصور ذهنی ما از «گذشته» چنان هالیوودی است که برای سخن گفتن از تاریخ به فیلم های هالیوودی ارجاع می دهیم. درباره آینده هم وضع به همین منوال است تا آن جا که برخی پیروان ادیان، منجی را در قالب قهرمان های آخرالزمانی هالیوود تصور می کنند.
جالب این جاست که جوامع اروپایی آغازگر رنسانس، انقلاب صنعتی و مدرنیسم، خود از گزند این تصویرسازی هالیوودی در امان نمانده اند. تصویر هالیوودی از «پاریس» با تصویر یک فرانسوی از این شهر، کاملا متفاوت است.
حال که جهان «پست مدرن» بار دیگر بر اهمیت خرده فرهنگ ها تاکید می کند، عملا دیگر خرده فرهنگی باقی نمانده است اما با این همه، دستیابی به ساختارهای فکری مبرا از هالیوود و تلاش برای به تصویرکشیدن آن در فیلم می تواند پروژه ای دشوار و در عین حال جذاب برای جریان آلترناتیو باشد.
شاید چنین تعریفی از رویکرد و اهداف سینمای آلترناتیو اندکی غریب بنماید اما می تواند افق های تازه ای را -هم در زمینه ساختار و هم معنای فیلم ها- به روی فیلمسازان بگشاید. در این معنا، سینمای آلترناتیو -همان گونه که گفته شد- می تواند تجربه دوباره سینما در همه شئون آن باشد.
البته باید توجه داشت تفکیک «ساختار» از «معنا» در سطور بالا به معنای اعتقاد به جدایی فرم از محتوا در فیلمسازی نیست(این جداسازی تنها در جهت تقریب ذهنی موضوعات صورت گرفت). فرم، محتوای خاص خود را القا می کند و محتوا، فرم خود را می یابد. در عمل فرم و محتوا از یکدیگر قابل تفکیک نیستند و به همین خاطر است که سینمای آلترناتیو می تواند تجربه دوباره فرم و محتوا در سینما باشد.
در این راه، همه نهادها، جشنواره ها و فیلمسازان با نگرش متفاوت از چارچوب های هالیوود، امکان نقش آفرینی دارند.
نظر شما