رونمایی از لحظه های عاشقی/ برای اسلام آرام و قرار نداشت

شیخ‌بیگ در تمام زندگی نسبتاً کوتاهش، چنان کار و تلاش و خدمت کرد که گویی ثانیه‌به‌ثانیهٔ عمرش را شمارش می‌کرده و نگران اتمام وقت بوده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان، کتاب لحظه های عاشقی، نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید محمد شیخ بیگ، نوشته ی آذر همتی‌، امروز(۲۲ اسفند)و همزمان با روز بزرگداشت شهدا در جلسه شورای اداری استان رونمایی شد.

 

 

محمد در بیست‌وهشتم تیر سال ۱۳۳۵ مصادف با ماه مبارک رمضان در شهر جوپار دیده به جهان گشود. پدرش کفّاش و مادرش خانه‌دار بود. او سومین فرزند از چهار فرزند خانوادۀ شیخ‌بیگ بود. خانوادۀ محمد بنیه‌ای مذهبی داشتند، به طوری که شب‌های جمعه در منزلشان مجلس روضه‌خوانی برگزار می‌کردند. علاوه بر آن، مادر به همراه فرزندان در مراسم‌ و هیئت‌های مذهبی زیادی شرکت می‌کرد و بچه‌های شیرخوارش در این مجالس بزرگ شدند. 

 


مجاورت خانوادۀ شیخ‌بیگ با حریم زیارتگاه شاهزاده حسین  جوپار و حضور در این مکان معنوی، فرصتی برای کسب معنویت بیشتر و تقرب به اهل‌بیت برای اعضای خانواده مهیا کرد. محمد دوران تحصیلات ابتدایی را در جوپار طی کرد و به‌دلیل نبود امکان ادامهٔ تحصیل در جوپار، به کرمان رفت. او که دوران نوجوانی را سپری می‌کرد، از نزدیک ظلم و ستم رژیم پهلوی را لمس کرد و آگاهانه و عاشقانه پا در میدان مبارزه با رژیم ستم‌شاهی نهاد. 

 


مهر 1354 به علت اقدام علیه رژیم پهلوی و توزیع اعلامیه‌، نوارهای سخنرانی امام‌خمینی و نوارهای مذهبی و همچنین آتش‌زدن چند مغازهٔ مشروب‌فروشی و حمل سلاح، دستگیر و روانهٔ زندان شد. «اعدام» حکمی بود که دادگاه رژیم سفاک پهلوی برای محمد رقم زد؛ ولی این حکم با تلاش خانواده و وکیلی که گرفته بودند، با یک درجه تخفیف به زندان ابد تقلیل یافت و بالاخره محمد در 22 بهمن 1357 همراه دیگر زندانیان سیاسی به دست توانای مردم مسلمان ایران آزاد شد؛ در حالی که آثار شکنجه بر بدن او مشاهده می‌شد. 

 


پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت این نهاد نوپای انقلاب درآمد و از بانیان سپاه در کرمان شد و در واحدهای تحقیقات، تعاون و تدارکات فعالیت کرد.

 


با آغاز تحرکات گروهک‌های منافق در کردستان و دیگر نقاط کشور، محمد برای حضور در کردستان اقدام کرد و در لیست اولین داوطلبان اعزام قرار گرفت. مأموریت او در مهاباد چهار ماه طول کشید و بازگشتش از مهاباد مصادف شد با روزهای آغازین جنگ تحمیلی. محمد پس از توقف چند روزه در کرمان، راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. 

 


از شروع جنگ تحمیلی تا زمان شهادت جز در هنگام مرخصی، جبهه و خدمت به رزمندگان و خانواده‌هایشان را ترک نکرد. حتی در ایام مرخصی هم به خانوادۀ شهدا رسیدگی می‌کرد. او با تعاون لشکر ثارالله کرمان همکاری می‌کرد و در برهه‌ای، مسئولیت این واحد را به عهده داشت. 

 


 در دی ماه سال 1358 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، دو پسر به‌نام‌های میثم و محمدعلی  و یک دختر به‌نام شیما است.  سرانجام محمد در چهارم آذر سال ۱۳۶۵ در کربلای 4 و منطقه شلمچه مزد خدمات و رشادت‌هایش را از خدا گرفت و به شهادت رسید.

 

 

آن شهید در فرازی از نامه عاشقانه خود به همسرش آورده: خوشحال شدم که نامۀ پرمهر و محبت شما به‌ دستم رسید و ناراحت شدم از اینکه از سختی‌های زندگی شکوه و شکایت کردی در صورتی که خداست که سختی‌ها را آسان می‌کند؛ پس هیچ‌وقت از سختی‌های دنیا و زندگی شکایت مکن و رضا باش به رضای خدا....غم و غصه نخور که خدا بهترین شفادهنده است. از ناراحتی و بهانه‌گیری بچه‌ها می‌توانی به درد دل خانوادۀ شهدا پی ببری که فرزندان آن‌ها بهانۀ پدر می‌گیرند ولی دیگر پدر خود را نخواهند دید و مادران آنها تحمل و بر این مشکلات صبر می‌کنند. پس تو که هنوز امید برگشت مرا داری، بر این سختی‌های چندروزه صبر کن و برای خانوادۀ شهدا دعا کن که خداوند به همه صبر عظیم عنایت فرماید.
 

 

سردار محمدرضا حسنی سعدی، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران در بخشی از مقدمه خود بر این اثر آورده است: مرور زندگی شیخ‌بیگ ثابت می‌کند که این شهید عزیز یکپارچه آتش بود، برای اسلام می‌سوخت و آرام و قرار نداشت.
شیخ‌بیگ در تمام زندگی نسبتاً کوتاهش، چنان کار و تلاش و خدمت کرد که گویی ثانیه‌به‌ثانیهٔ عمرش را شمارش می‌کرده و نگران اتمام وقت بوده است. بنیۀ مذهبی و رشد اعتقادات و باورهای شیخ‌بیگ میراث پدر و مادری دین‌دار و مسلمان بود که قوی‌ترین طوفان‌ها بدان آسیبی نرساند.

 

 

 

 

کد خبر 770567

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha