علاالدین ها را از مدارس جمع کنید

پس از اتفاق پنج سال پیش آتش سوزی در مدرسه شهید رحیمی درودزن که یک علاالدین باعث سوختگی هفت دانش آموز شد، هنوز هم علاالدین ها در مدارس حکمرانی می کنند.

 خبرگزاری شبستان // فارس
  

مدرسه رفتن به خاطر اینکه اکثر زمان سال تحصیلی در فصل سرما قرار گرفته است، حس سرما، حس درس خواندن در یک روز بارانی و ابری را برای همه ما تداعی می کند، روزهای تلخ و شیرین مدرسه همیشه ما را یاد مشق، درس پرسیدن معلم، و نیمکت های چوبی می اندازد، اما این همه راه نیست، اینهایی که گفته شد را بیشتر در شهرها می توان دید، اما در روستاها و مدارس کم تر برخوردار چه؟

 

تا حالا از خودتان پرسیده اید چگونه است که افراد موفق تر از این مدارس محروم در می آیند، آیا سیمرغ شانس روی مدرسه آنان می نشیند یا اینکه نشان از همتی بلند است که شاید ما از آن بی خبر باشیم.
 

مدارس روستایی همیشه مدارسی زهوار در رفته هستند که بیشتر بچه های آبادی و آبادی های اطراف را برای کسب علم در خود جای می دهند، امکانات آنچنانی هم ندارند که بتوان نام امکانات را بر آن گذاشت، کلاسی با سفقی که همیشه چکه می کند و روزهای بارانی بیشتر به اتاقی نمور می ماند تا محل تحصیل علم؛ اغلب این کلاس ها از اصول ساختمانی و مهندسی بویی نبرده اند و با کاه گل، چوب و موادی اینچنینی ساخته شده اند، بخاری این مدارس خیلی که هنر کنند یک علاالدین نفت سوز است که بچه های روستایی با بوی این علاالدین نفت سوز عجین شده و آن را بخوبی می شناسند.
  

خدا نکند اتفاقی رخ دهد اتاقی سه در چهار می شود مبحسی برای این دانش آموزان که آمده اند برای تحصیل علم، این اتفاق در روز 13 آذر سال 85 برای دانش آموزان روستای درودزن فارس رخ داد که در این کلاس 5 دختر و 2 پسر برای نیم ساعت طعمه حریق شدند، که برخی از آنان برای 35 بار زیر تیغ جراحان رفته اند.
 

35 بار مهمان اتاقی سبز عمل باشی، به زبان آسان می آید از هزینه های درمانی که بگذریم، درد امان بیمار را می برد و انتظار سلامتی امان خانواده او را؛ این دانش آموزان آن روز کودکی بیش نبودند و امروز نوجوانی هستند که تمام امیدشان به خداست و مسئولینی که از واسطه امر الهی هستند تا کمک کنند برای بهبودی وضع معیشتی و روحی این عزیزان، که مصداق شعر سعدی شیرازی رحمت الله علیه باشند:
 

بس بگردید و بگردد روزگار // دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت می‌رسد کاری بکن // پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
 

این دانش آموزان اکنون همه زندگی خود را گذاشته اند در مقابل چیزی جز بیماری و رنج دریافت نکرده اند، برخی از آنان آرزو دارند انگشتانی داشته باشند تا بتوانند کارهای خود را انجام دهند، آنان هیچ گاه خاطره شوم آتش سوزی و گرفتار شدن در این آتش را از یاد نمی برند چرا باید جواب ندانم کاری آموزش و پرورش را بدهند، معلم آنان در دفتر بوده و اینان در میان شعله های سهمگین آتش گرفتار شده بودند که بعد از 45 دقیقه نجاتشان می دهند که می شود نوش دارویی پس از مرگ سهراب.
 

چند روز پیش با حضور وحیدکیارشی، معاون وزیر آموزش و پرورش، رئیس سازمان بیمه ایران و مدیر کل آموزش و پرورش استان فارس دیه این عزیزان پرداخت شد و به آنان وعده داده شد که به حج عمره مشرف می شوند، یکی از آنان می گوید: دیه برای من می شود سلامتی ام.
 

نکته جالب توجه اینکه در این مراسم به قول معروف، فقط نوشابه بود که برای هم باز می کردند؛ انگار که هفت خان رستم را 2 بار تمام کرده اند و یا اینکه خورشید را فتح کرده اند، برخی ها از درد این دانش آموزان خبری ندارند، کافی است تا یک روز دستمان با چوب کبریتی نیمه مشتعل بسوزد، سه ماه طول درمان می گیریم.
 

دختر است و در سنین نوجوانی دوست دارد زیبایی هایش را ببنید اما او به علت ندانم کاری برخی ها این موهبت الهی بی بهره است، آنان حتی لذت زیر آفتاب ماندن را به خاطر خون دماغ شدن و درد نواحی سوختگی نمی چشند، یکی از دانش آموزان گفت: برای اینکه دیگران به حال ما دچار نشوند مدارس را به شوفاژ مجهز کنید، اما نکته خنده دار اینکه مدرسه راهنمایی کنونی این دختران هنوز هم با علاالدین گرم می شود و آنها ترس دارند علاالدین نشود بلای جان دوستان دیگرشان.
 

یکی دیگر از این دانش آموزان می گوید: ماهی 200 هزار تومان به ما می دادند که توسط برخی از مسئولان قطع شد و با پیگیری خانواده هایمان دوباره پول را به حساب ریختند، اما هیچ گاه از 10 درصد افزایش سالانه خبری نشد، این گزارش رنج نامه ای دانش آموزان مریم نوروزی، سمانه عظیمی، فاطمه کرمی، نرگس حیدری، پریسا طاهری، رضا حقیقی و محمدحسن شیرویه بود از حادثه علاالدین که امیدواریم با بودن علاالدین ها در مدارس فارس دوباره این اتفاق رخ ندهد.
 

حسن ختام این گزارش 2 بیت شعر از شاعر شیرین سخن سعدی شیرازی هست که می فرماید:
 

سعدیا چندانکه می‌دانی بگوی // حق نباید گفتن الا آشکار
من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم // تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
 

پایان پیام/

کد خبر 76760

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha