خبرگزاری شبستان- سرویس فرهنگی- علی یزدان دوست: «من سینمای اجتماعی را سیسال پیش، مشق کردهام. حالا میخواستم از سینمای اجتماعی به سوی سینمای انسانی بروم و به روحِ انسان و دنیای ذهنی کاراکتر بپردازم.» رسول صدرعاملی در نشست خبری فیلمتازهاش، با این جملهها به نخستین پرسشهای خبرنگاران پاسخ داد. جملهای که میتواند بیانگر نگاه صدرعاملی کارآزموده به ساخت فیلمی باشد که با فاصلهای ۹ ساله از آخرین اثر کارگردانش روانهی پردهی نقرهای شده است.
اگر فیلمهای دههی شصتِ صدرعاملی را در نظر نگیریم، او را با سهگانهی «دختری با کفشهای کتانی» ، «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دیشب باباتو دیدم آیدا» به خاطر میآوریم و تماشای «سال دوم دانشکدهی من» در این یادآوری بیتاثیر نیست. فیلم دربارهی مواجهی دختری جوان با چالشی است که حتما همهی ما تجربهاش کردهایم و البته فیلمنامهنویس و کارگردان؛ کوشیدهاند تا پرداخت تازهای به آن داشته باشند. چالش دلبستگی و تردید میان باید و نباید و پرداختی که به روایت ذهنی نزدیک باشد و با فاصله گرفتن خودخواسته از سینمای اجتماعی به سینمایی نزدیک شود که صدرعاملی به گفتهی خودش خواسته تجربهاش کند.
فیلم شروعِ خوبی دارد. در معرفی کاراکتر اصلی و موقعیت دراماتیک اثر کامیاب است اما در پرداخت چالشی که شخصیت با موقعیت داستان باید داشته باشد، ناکام میماند و علتاش را باید در نگاه صدرعاملی و اصراری که بر تجربهی تازهاش دارد، جستوجو کرد. اینکه کارگردان خواسته فیلمش، دغدغههای ذهنی کاراکتر را به نمایش بگذارد و چالشی نه با هنجارهای اجتماعی که با روحِ انسان باشد و ناگفته پیداست از کار درآمدن فیلمی با چنین رویکردی هرگز ساده نیست. وقتی قرار باشد شخصیت اصلی داستان جای مواجه با ضدقهرمان یا موانعیکه میانِ او و هدفش قرار گرفته، با خودش و مسئلهی انسان روبرو شود، بیشک باید فیلمنامهنویس جان بیشتری به قلمش ببخشد وکارگردان شیوهی کاراتری برای درآوردن ماجرا به کار ببندد که اینجا نه پرویز شهبازی و نه صدرعاملی؛ آنچنان کامیاب نبودهاند.
بیتردید، تجربهگری و کوشش فیلمسازی چون صدرعاملی، برای رسیدن به روایت و فرم تازه در سینما، گرامی و قابل ستایش است. آنچنان که بازگشت او پس از نزدیک به یک دهه میتواند اتفاق مهمی برای سینمای ایران باشد، اگر با دستی پربارتر به سراغ فیلم بعدی برود.
نظر شما