تاجیک: سیاست خارجی در دوران احمدی نژاد  دچار گازگرفتگی شد

دیپلمات سابق ایران گفت: در دوران احمدی نژاد سیاست خارجی دچار گازگرفتگی شد و دولت روحانی به دنبال راهی برای ایجاد تنفس در این عرصه بوده است.

خبرگزاری شبستان، پریسا رهنما: در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی می توان به حوزه های مختلف نگاه ویژه ای داشت. حوزه سیاست خارجی از جمله زمینه هایی است که در این چهل سال دستاوردهایی به همراه داشته و خبرگزاری شبستان به منظور تحلیل این دستاوردها سلسله مصاحبه ای با فعالان این عرصه جمع آوری کرده است. در این میان «نصرت الله تاجیک» دیپلمات و سفیر پیشین ایران در اردن از جمله افرادی است که در این خصوص با خبرنگار سیاست خارجی خبرگزاری شبستان گفت و گوی مشروحی داشته و این مصاحبه را می توانید در زیر بخوانید:


سوال: ارزیابی شما از سیاست خارجی ایران در چهل سال گذشته چیست؟

اگر بخواهیم یک مرور کلی و اجمالی بر روند سیاست خارجی جمهوری اسلامی در چهار دهه داشته باشیم از دو منظر مفهومی و عملیاتی (اجرایی) می توانیم بررسی کنیم. منظر مفهومی همیشه از یک نقیصه کلی و عام برخوردار بوده که ناشی از دو مولفه می تواند باشد. اول: سیاست خارجی جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته از نظر مفهمومی کمتر دارای پیوستگی و تداوم (Consistency) بوده است. این عدم وجود تداوم در کنار نقیصه دوم یعنی نبود تئوری پردازی راجع به مقوله سیاست خارجی در محافل دانشگاهی و مطالعاتی و توسط نخبگان تاثیر منفی بسیار زیادی بر سیاست خارجی ایران داشته است. زیرا اولا" فقدان این دو عنصر عدم تداوم و فقدان نظریه پردازی به عنوان تزریق خون به اندام سیاست خارجی باعث شد که در چهار دهه گذشته در طراحی سناریوهای گوناگون توفیق چندانی نداشته و کمتر شاهد انسجام و صلابت در سیاست خارجی باشیم.

 

به طور مثال متون دانشگاهی و تحقیقاتی مرتبط با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، قاعدتا" یکی از منابع اصلی مطالعه این حوزه به حساب می ‏آیند و بررسی این متون از منظر اصول و مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد دغدغه اصلی محققین این حوزه عمدتاً تقابل آرمان‏ گرایی و واقع‏ گرایی بوده است اما کمتر توفیقی حاصل شده که با نظریه پردازی بتوان به راهکاری رسید که نشان دهد چگونه میتوان مقوله مواجهه آرمان ‏گرایی و واقع‏ گرایی در هر یک از رویکردهای مرسوم در سیاست خارجی را حل کرده و چهارچوبی نظری برای گذر از تناقضات این رویکردها ارائه داد. همچنین از منظر عملیاتی کمتر توفیقی برای گفتمان سازی در سیاست خارجی و ایجاد گفتمان غالب در روابط دو یا چند جانبه، منطقه ائی و بین المللی به دست آمده است حتی گفتمان پذیرفته شده گفتگوی تمدنها نیز با همان نقیصه عدم تداوم در سیاست خارجی نیمه راه رها شد. در این زمینه مساله محوری و کاربردی نبودن تجقیقات و پژوهشهای این حوزه و اصول سیاست خارجی که باعث شده تصویری از عدم اهتمام سیاست خارجی به حل مشکلات روزمره مردم ارائه شود نیز از دیگر مشکلات این بخش است اما در مجموع اگر نورافکنی از چهار رویکرد اساسی آرمانگرایی، واقعگرایی، سازه انگاری و گفتمانی در سیاست خارجی بر روند تحولات این موضوع در جمهوری اسلامی ایران بیافکنیم چهار دوره مشخص را می توان ترسیم کرد.

 

سوال: روند کلی سیر حرکت سیاست خارجی در این چهار دوره را چگونه ارزیابی میکنید؟

گذشته از مشکلات مفهومی و کاستیهای تئوریک حرکت کلی ما در سیاست خارجی خطی و بر مبنای سعی و خطا بوده. خطی از آن جهت که به سوئی میرفتیم تا سرمان به سنگ بخورد و برگردیم! در اینگونه رفتار قدرت طراحی برای پیش بینی و پریدن از روی موانع و یا حرکات دور برگردان به موفع از بین می رود. از سوی دیگر عدم وجود انسجام خود را در بیرون آمدن صداهای گوناگون و حتی غیر مسئول و ایجاد سردرگمی در مخاطبین پیامهای ما، نشان داده است. و این نیز به نوبه خود باعث شده علیرغم موقعیت ژئوپلتیکی و ابزارهای قدرت و اهرم هایی که در دست داریم به دلیل نبود انسجام در سیاست خارجی نتوانستیم به کسب حداکثری منافع ملی دست یابیم. اما مشکل در عمل دو چندان شده و علاوه بر چالشهای تئوریک از جهت روند اجرایی و عملیاتی و پیاده کردن اهداف و مقاصد سیاست خارجی و حرکت بر اساس مصالح ملی من معتقدم در این چهار دهه دوران گوناگون و متناقضی را داشته ایم. یعنی حرکت در عمل در طول زمان به صورت منحتی سینوسی با بالا و پائین رفتن و در بعضی مقاطع دور خود چرخیدن همراه بوده است. بنابراین اگر بخواهم یک ارزیابی کلی ارائه دهم باید دو محور مختصات انتخاب و نقاط موفقیت و شکست را در آن تعیین و سپس منحنی شکست یا پیروزی را ترسیم کنم. اگر چنین محورهای مختصاتی نوپایی حکومت و وجود مشکلات فرهنگی جامعه و کثرت خورده فرهنگها باشد طبیعی است توفیقاتمان زیاد است. اما اگر این ارزیابی به نسبت عمق تاریخی و موقعیت ژئوپلیتیکی و ظرفیتهای کشور باشد در این صورت به راحتی باید بپذیریم که در شان این ویژگیهای بر شمرده شده نه تنها نتوانستیم توفیق کسب کنیم بلکه حتی قادر نبوده ایم در جهت کسب حداکثری منافع ملی حرکت کنیم و حتی اگر این محورهای مختصات تاثیر مستقیم سیاست خارجی در زندگی مردم باشد، باز می توان ادعا کرد توفیق زیادی در استفاده از مقوله سیاست خارجی برای رفاه و آسایش مردم نداشته ایم.

 


 
سوال: پس از انقلاب اسلامی سیاست خارجی ایران در دهه ابتدایی چگونه پیش رفت؟

اولین دوره بعد از انقلاب دوران دولت موقت به نخست وزیری مرحوم بازرگان بود که در صدد ارایه یک چهره مثبت از انقلاب، کشور، حکومت و دولت بود تا بتواند پشتیبانی افکار عمومی جهانیان را برای آنها داشته باشد. تاکید در این دوره توجه به ظرفیتها و چالشهای ایران بود تا بتواند موقعیت مواج انقلابی را تبدیل به ثبات در زندگی روزمره مردم کند. تیم دولت موقت بر اساس آموزه های ملی گرایانه لیبرالی و سیاست عدم تعهد دو جانبه و با رویکرد محافظه کاری و میانه روی و پذیرش هنجار های بین المللی و ارتباط با دولتهای غیر سلطه گر درصدد تثبیت اوضاع داخلی و خارجی و طبیعی کردن روال زندگی در کشور بود. اما از طرف دیگر هم جریان های انقلابی داخل و خارج کشور با توجه به فضای ناشی از پیروزی مردم و این که توانسته بودند یک رژیم شاهنشاهی و سلطنتی را واژگون کنند در صدد معرفی ظرفیت و پتانسیلی بودند که انقلاب برای الگو گیری سایر ملل داشت. این بخش انقلابی نیز در صدد جلب حمایت افکار عمومی مردم آزادی خواه جهان بود و مجموعه این دوره مقداری تنش و تشنج در اعمال نظریه واحد در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تا شروع جنگ تحمیلی را شاهد بود یعنی در دو سال اول انقلاب یک دو گانگی در تعامل با دنیا داشتیم.

 

بعد از شروع جنگ در سال 1359، سیاست خارجی ایران از منظر مفهومی آرمانگرائی انقلابی برای اتحاذ یک سیاست خارجی مبارزه جویانه با تاکید بیشتری بر رویکرد اصلی نه شرقی نه غربی و با غلظت جهت گیری ضد غربی و تشکیک در هنجار های روابط بین الملل و اولویت برای ارتباط با ملتها و استفاده از توانمندیهای داخلی برای تحقق اهداف و شعارهای انقلاب و از دیدگاه عملیاتی درصدد یارگیری و اجماع سازی و ائتلاف با سایر کشورها بود تا بتواند نیازهای اقتصادی و همچنین مایحتاج نظامی که با بروز جنگ ایجاد شده بود را از اردوگاه دولتهای مخالف نظم موجود جهانی تامین کند. این دوران تجدید نظر طلبی بین المللی به علاوه دوسال اول انقلاب یک دهه ای از تشنج به دلیل حمایت عموم کشورهای جهان از رژیم صدام پشت سرگذاشت. این مساله باعث شد که دهه اول پیروزی انقلاب را یک دهه سخت برای سیاست خارجی در نظر بگیریم که ایران برای معرفی پیام اصلی انقلاب به دنیا در کنار بحرانها، چالشها و مشکلات  داخلی دوران بسیار سختی را پشت سر گذاشت. دهه اول انقلاب یک سیاست خارجی مستقر و مدون وجود نداشت و عناصر متعددی در آن نقش ایفا می کردند. در این عرصه هم ما با یک سردرگمی روبرو بودیم و هم دنیا در تعامل با ما دچار سردرگمی بود. یعنی با توجه به پاسخ سئوال اول و مجموعه این شرایط توفیق کمتری در کسب پشتیبانی جهانی برای مواضع و اقداماتمان داشتیم و چه بسا این امر در ختم آنگونه جنگ نیز بی تاثیر نبود.

 

سوال: در دوره بعد از جنگ ایران دست به بازسازی زد. در این دوران سیاست خارجی چه نقشی برای کشور ایفا می کرد؟

در دوران سازندگی از آنجا که برنامه ریزی برای دوران پس از جنگ و بازسازی کشور و مخصوصا" از منظر ترمیم خرابیهای زیر ساختی ناشی از جنگ، محور فعالیت دولت بود، دولت سازندگی در سیاست خارجی بیشتر بر عادیسازی اقتصاد گرایانه تاکید داشت و بر روابط منطقه ای و فضای پس از جنگ که تاحدی رابطه با اروپا را هم در بر میگرفت، متمرکز شد. البته این عادی سازی به دلایلی که خارج از حوصله این بحث است منفعلانه  بود. یعنی بجای طلبکاری از هم پیمانان صدام و بلوکهای قدرت پشتیبان وی و بدهکار کردن آنان با تحلیل غلط لز میزان ظرفیتهای محدود کشور همه چیز به فراموشی سپرده شد! در این دوران به مفهوم توسعه اقتصادی تاکید می شد و سعی براین بود که ما بتوانیم با دنیا در زمینه های اقتصادی و گرفتن الگو و همکاری های تجاری تعامل داشته باشیم تا بتوانیم برای زدودن تالمات ناشی از جنگ و عمل به وعده های اقتصادی بروز نیافته بدلیل جنگ حداکثر رفاه را برای مردم در داخل کشور ایجاد نموده و تا حدی ورود سرمایه و سرمایه گذار را تسهیل کند. البته این دوران همزمان با سیاستهای پروستریکا و گلاسنوست گورباچف منجر به قروپاشی شوروی و در نتیجه آمادگی بیشتر برای اجرای سیاستهای نزدیکی به غرب و بر طرف کردن اگر نگوئیم جنگ سرد بین ایران و غرب حداقل زدودن سایه دوری از غرب در دهه اول انقلاب شد.

 

اما در دوران اصلاحات توسعه سیاسی با رویکرد اولویت بخشی به شاخصهای فرهنگی بر توسعه اقتصادی پیشی گرفت و برای روغنکاری سیاست خارجی و گشودن قفل روابط با جهان، سیاست تنش زدایی مد نظر قرار گرفت تا زمینه توسعه سیاسی و در نتیجه توسعه اقتصادی فراهم شود. یعنی در دوران سازندگی توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی پیش گرفت ولی در دوران اصلاحات توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی برتری یافت و تاثیر خودش را در روابط بین المللی ایران و تعاملات منطقه ائی و دو و چند جانبه می گذاشت. زیرا به واسطه حجم بالای مشارکت و پیروزی سیاست درهای باز آقای خاتمی و مطرح شدن گفتگوی تمدنها در مقابل برخورد تمدنهای هانتینگتون در سطح بین المللی و نیز تعامل مثبت و سازنده با کشورهای منطقه شرایط مناسبی برای بازیگری ایران در سیاست خارجی فراهم کرد اما فاش شدن مسائل هسته ائی و نیز تحریمهای کلینتون علیه ایران اجازه بهره برداری سیاست خارجی از موقعیت فراهم شده برای کسب حداکثری منافع ملی را نداد.

 

پس اگر چه دوران سازندگی و اصلاحات هر دو در صدد روان کردن سیاست خارجی بودند، اما مشکلات تلنبار شده را به راحتی نمیشد با همان مشکلات مفهومی و عملیاتی بر شمرده شده در بالا حل و فصل کرد. اما این یک ضرورت بود که سیاست خارجی که دچار تنش ناشی از عقب ماندگی از سیر تحولات جهانی و منطقه ایی شده بود و به امراض گوناگونی نیز مبتلا گردیده بود باید در این دوران ها دچار توازن و بهبودی می شد. اما این دو دولت با دو رویکرد و دو بستر متفاوت در عرصه سیاست خارجی اقدام کردند. بستر دوران سازندگی پایان یافتن تنش های منطقه ای و بین المللی با ایران بود. اما در دوران اصلاحات به دلیل مشکلات داخلی و فشارهای جناحی بستر سیاست خارجی تشنج زدایی در منطقه و جامعه بین المللی و آغاز سامان دادن به مشکلات مفهومی و عملیاتی انرژی هسته ای هم مد نظربود. یعنی در این دوران علاوه بر مشکلات قبلی مسائل هسته ای هم رخ نمود و معضلات سیاست خارجی افزایش یافت. یک تفاوت عمده دیگری هم وجود داشت این بود که دولت سازندگی با نگاه لیبرالیستی و تحت عنوان سیاست تعدیل اقتصادی به جامعه نگاه کرد و تلاش برای توسعه اقتصادی را مد نظر داشت اما دولت اصلاحات به دنبال توسعه سیاسی و تاکید بر حقوق شهروندی و ارائه آزادیهای سیاسی اجتماعی بیشتر بود که تاثیرات خود را بر اقتصاد ایران و روان شدن زمینه توسعه اقتصادی می گذاشت. این مساله باعث شد تا شاخص های اقتصادی دولت اصلاحات بیش از سایر دولت ها مطلوب تر باشد، انسجام ملی افزایش یابد و نگاه از بیرون به داخل با کیفیت مطلوبی ارتقاء یابد.

 

سوال: برخی ها دولت آقای احمدی نژاد را متفاوت از سایر دولت ها در اجرای سیاست خارجی می دانند. تحلیل جنابعالی در خصوص دیپلماسی آن دوران چیست؟

تمام زحمات چهار دولت موقت، جنگ، سازندگی و اصلاحات به دو دلیل در این دوران از بین رفت! اول: رفتار سلیقه ایی رئیس دولت و فراموش شدن خرد جمعی در سیاست خارجی و عدم اطمینان به سیاست گذاران و سیاست گذاری. دوم لطمه دیدن انسجام ملی. یعنی در حقیقت در این دوره که دولت مهرورز محافظه کاران بر سر کار آمد زیرساخت های سیاست خارجی به دلیل بهم ریختن کشور و بحران سیاسی اجتماعی ناشی از آن و عدم توجه به عوامل و شاخص های مورد نیاز در اعمال سیاست خارجی شخم زده شد. یعنی خرد جمعی در سیاست خارجی رخت بر بست و دیگر و جود نداشت و تک روی و اعمال نظرات فردی باعث شد که نه تنها اقدامات سازنده دوران سازندگی و اصلاحات بلکه اقتدار ناشی از اداره مطلوب کشور و زندگی مردم در زمان جنگ نیز از بین برود. در اواخر دولت احمدی نژاد به دلیل صدور قطعنامه های علیه کشور به دلیل مسائل هسته ایی سیاست خارجی ما دچار خفگی ناشی گازگرفتگی شد و هیچگونه فضای تنفسی برای سیاست خارجی و مآلا" کشور نمانده بود. و اینجا نقطه شروع تاثیرات کشنده سیاست خارجی بر زندگی روزمره مردم بود. و حاکمیت به منظور حفظ کیان کشور باید مسائل سیاست خارجی را در اولویت استراتژیک قرار میداد و لذا در حقیقت به یک نوعی روز از نو و روزی از نو می رسید که دولت های یازدهم و دوازدهم باید آن را انجام می دادند. البته در این دوران منطقه و تا حدی جهان با وزش نسیم بهار عربی روبرو و فرصتی برای ایران بود اما به دلیل مشکلات داخلی و گسل ناشی از عدم انسجام ملی امکان فعال کردن سیاست خارجی کشور نه تنها فراهم نشد بلکه به یک نوعی نیز توسط بعضی کشورهای منطقه به گروگان گرفته شد.

 

سوال: دولت های یازدهم و دوازدهم در این عرصه چگونه عمل کردند؟

 

دولت اول روحانی به دنبال بازکردن پنجره سیاست خارجی به سمت حل مشکلات ناشی از مسائل هسته ای بود. متاسفانه طوفان های منطقه ای و بین المللی هم اجازه نداد این پنجره کاملا باز شود بلکه نیمه باز ماند. در این دوران برجام امضا شد ولی به دلیل تحولات آمریکا ما نتوانستیم از سرمایه گذاریمان برای برجام به عنوان فضای تنفسی سیاست خارجی بهره ببریم. با رویکرد دولت یازدهم و تصمیمات نظام سیاسی کشور این بود که به سمت برجام رفتیم اما نتیجه مطلوب عاید نشد.

 

اما اگر به سیاست خارجی به صورت یک روند نگاه کنیم بلوغ سیاست خارجی به سال 92 باز می گردد. ما 35 سال را از این 40 سال گذرانده بودیم و از سال 92 به یک نوعی رویکرد نظام حاکمیتی کشور به دنبال تنش زدایی در روابط بین المللی بود. به اینصورت که ما تنش زدایی در روابط دوجانبه و منطقه ایی را در دولتهای قبلی پشت سر گذاشتیم و در دولت یازدهم رویکردمان به سمت تشنچ زدائی بین المللی بود. اما سیاست خارجی در این دوران تعاملات منطقه ای و دو جانبه ایران را در این مدت به فراموشی سپرد. یعنی از یک طرف به سمت بین المللی شدن حرکت کردیم اما از طرف دیگر تنظیمات سیاست خارجی در مورد روابط منطقه ای و روابط دو جانبه را از دست دادیم.

 

البته بخشی از آن به ما مربوط نیست و به کشورهای منطقه به خصوص عربستان که بهبود روابط بین المللی ما را علیه خودشان تلقی می کنند مربوط میشود. در حالیکه در یک منطقه مسائل یک کشور کم شود باید استقبال شود اما اینجا فکر می کنند این حل کردن مشکلات به ضرر کشورهای منطقه تمام خواهد شد. اما بخشی هم به دلیل رویکر غلط ما به روابط بین المللی بود که توازن را از میان بود. یعنی تعادل بخشی بین روابط بین المللی و منطقه ای در این مدت از سوی ما دچار مشکل بود و به روابط منطقه ایی کم بها دادیم.

 

سوال: اصول سیاست خارجی ما در چهل سال گذشته متغیر نبوده. چرا در اجرای آن دچار تغییر رویکرد شده ایم؟

در همه دنیا سیاست خارجی براساس یک سری اصول طراحی می شود که آن اصول یا از اسناد فرادستی استخراج می شود یا از نهادهای بالا دستی و حاکمتی به وزارت خارجه ابلاغ می شود و طراحی برای اجرا صورت می گیرد. سیاست خارجی ایران نیز بر اصول و بنیادهایی نهاده شده است که یا منجر به انقلاب شده و یا از انقلاب ملهم شده که در اصولی در قانون اساسی متبلور شده است البته چون ما در فرهنگ ایرانی به شعر و ادبیات تا حدی بها می دهیم بعضی استعاره ها نیز هستند که به عنوان اصول تلقی می شوند. اما مشکل از دو ناحیه ایجاد شده است: اول خیلی کلی است و کمتر کار شده تا همه اجزای آن مشخص شود و به نوعی کیفی مانده و کمی نشده است که قابل اندازه گیری و تبیین علمی و عملی باشد و هر کسی از ظن خود یار این اصول می شود! و دوم در یک دنیای بسیار متغیر و ملتهب ترجمه اصول ثابت خودش یک هنرمندی زیادی می طلبد که ما کمتر کمر همت به اینکار بسته ایم. چگونگی طراحی این اصول و عملیاتی کردن در شرایط مختلف امکان تغیر دارد. آن چیزی که برای ما مهم است کسب منافع حداکثری یا تامین منافع ملی است. یعنی باید ببینیم که با این اصول چه ثابت یا چه متغیر منافع ملی را تامین کنیم یا نه؟ من در مجموع مشکل را خیلی متوجه اصول نمی دانم مشکل را متوجه کم کاری خودمان و اجرایی نکردن اصول تلقی می کنم.

 

سوال: در طول چهار دهه پس از انقلاب اسلامی برخی از حرکات و اقدامات جانبی بر سیاست خارجی ما تاثیرگذار بوده است. از آن جمله می توان به تسخیر لانه جاسوسی یا بالا رفتن از دیوار سفارت انگلستان یا کنسولگری عربستان اشاره کرد. فارغ از تاثیرهای منفی یا مثبت این اقدامات بر سیاست خارجی ما، کلا نظرتان را راجع به چنین حرکات تاثیرگذار بر دیپلماسی ایران را بفرمائید. 

این اقدامات مسائل کلان سیاست خارجی را دچار مشکل نکرده است. ممکن است هر کدام از این حرکات ایجاد مشکل و دردسر کند اما ایجاد بحران یا مشکل در اصول سیاست خارجی ما نکرده است. بحث تسخیر لانه جاسوسی را نمی توان با حمله به سفارت انگلیس یا حمله به کنسولگری عربستان مقایسه کرد. حمله به سفارت انگلیس یا سفارت عربستان زیبنده نیست و طبیعتا برای تبیین انقلاب مشکل ساز است.


نباید این نکته را فراموش کنیم که نامفهومی های دنیا با ما براثر این گونه اقدامات نیست. ما یک موقعیت ژئوپولتیکی داریم و یک حکومت نو و جدید هستیم و در حقیقت باید سیاست خارجی سازنده را پی بگیریم. این حملات به سفارتخانه ها عامل افزایش مشکلات در خصوص سیاست خارجی ما می شود. وقتی ما با کشورهای دیگر مشکل داریم این اقدامات هم بر میزان مشکلات اضافه می کند. به هر صورت ما به صورت انقلاب و نظام یک پیامی داریم که این پیام را باید با روش های طراحی شده و مطالعه شده ارسال و تبیین کنیم. یکی از جنبه های منفی سیاست خارجی ما صلبیت و عدم انعطاف لازم برای ترجمان صحیح منافع و مطامع ما در سیاست خارجی است. عدم استفاده از روشهای روز و کار آمد و تاثیر گذار و توجه به نافع کوتاه مدت نیز بر معضلات کنونی سیاست خارجی می افزاید. مشکل دیگر تعدد نهادهای درگیر در سیاست خارجی و تاثیر آن برای اجرائی کردن اهداف سیاست خارجی است.

 

سئوال: الان بطور کلی سیاست خارجی ما با چه وضعیتی روبرو است؟

الویت بخشی به ملاحظات سیاست داخلی و حتی شعار گونه نسبت به اهداف و مطامع خارجی؛ موازی‏ کاری در میان سازمانهای متعدد در داخل و خارج که باعث تضعیف وزارت امور خارجه شده و به تخصص اش ضربه زده و نه تنها انسجام سیاسی عملیاتی آن را از بین برده و مانع ایجاد ساختار منسجم سازمانی شده است؛ بلکه انسجام و همنوائی سیاست خارجی را نیز متاثر کرده است. در این زمینه کنار گذاشتن تفکر سیاسی در محوریت سیاست خارجی که مصالحه عنصر اساسی آنست و همچنین سرکوب تعاملات و ملاحظات دیپلماتیک به نفع ملاحظات امنیتی؛ همزمان با دوری از بازی با نتیجه برد-برد و گرایش به بازی مجموع صفر در تحولات منطقه ائی و بین المللی و ابهام بیش از حد نحوه بازی در روابط دو جانبه و مخصوصا" در مقابل همسایگان به گونه ائیکه هر پیروزی طرفهای مقابل یک باخت برای ما تصور شود که نتیجه آن تمایل به سیاست خارجی منفعل به جای سیاست خارجی فعال؛ وابستگی بیش از حد به استفاده از قدرت سخت و دوری از بهره برداریهای نرم گونه و طراحی بر اساس این نوع از قدرت از مشخصه های سیاست خارجی کنونی ما است.

 

سوال: چرا اینگونه شده است؟

در بالا و مخصوصا «سئوال قبلی و اول دلایل رسیدن به این نقطه در سیاست خارجی را توضیح دادم اما کلا» نبود یک اجماع عمومی در میان نخبگان در اهداف و جهت‏گیری سیاست خارجی، فقدان نگاه استراتژیک نسبت به جهان و گرایش به سوی هسته سخت قدرت و دوری از قدرت نرم و غفلت از تاثیرات شگرف آن از مشخصه‏های اصلی سیاست خارجی کنونی ما است. اصولا" سیاست خارجی از مباحث حوزه نخبگی کشور است و کاری است بغایت تخصصی و نباید به آن سر سری نگاه کرد. نخبگان دست اندرکار سیاست خارجی و تصمیم سازان و تصمیم گیران این حوزه باید به صراحت از مردم بخواهند که برای حل معضلات سیاست خارجی و رهائی از سر درگمی بگویند چه کسانی هستند؟ کجا ایستاده‏اند؟ می‏خواهند چه کسی باشند و در کجا بایستند؟ از میان این سئوالات است که ما پی می بریم: 1- مردم چه نوعی از سیاست خارجی می خواهند و 2- جهان و نقش ایران در جهان را چگونه می‏ بینند؟ پاسخ این سؤالات، دستیابی کشور به محیطی امن برای توسعه کشور را فراهم کرده و از گزینه های محدود در سیاست خارجی به سمت بستری خواهیم رفت که نه تنها می توانیم به ائتلاف سازی و وسعت بخشی به دائره متحدان دست بزنیم بلکه از سرمایه گذاریهایمان در سیاست خارجی به نفع کشور بهره برداری خواهیم کرد و به کسب منافع حداکثری ملی نیز نائل می آئیم.  کاری که الان سیاست خارجی در آن وامانده است! یعنی ما با سرمایه گذاری عظیم مادی و معنوی در سوریه و عراق با داعش مبارزه می کنیم و هزینه می دهیم اما در پایان نه تنها نمی توانیم از مواهب و دستاوردهایمان استفاده کنیم بلکه بدهکار هم می شویم و علیه ما جو سازی می شود و برای جلوگیری از این بهره برداری به حق در صدد ایجاد اجماع جهانی هم بر می آیند! و یا با اتخاذ رویکرد تعامل با دنیا برجام را امضاء می کنیم اما گذشته از بازیهای غلط آمریکا همچنان بدهکارمان می کنند! به نظر من یک جای سیاست خارجی می لنگد!/

 

 

 

کد خبر 760945

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha