خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم :در روزهای گذشته بخش اول گفتگو با «حسین پوریانی فر»، کارگردان نمایش «هار» از نظر گذشت. پوریانی فر در این گفتگو درباره ایده اولیه نمایش و پروسه دستیابی به ساختار نهایی نمایش سخن گفت. در بخش دوم گفتگو با این کارگردان جوان تئاتر به مخاطب شناسی تئاتر ایران، قابلیت های بازیگران و موضوعاتی دیگر پرداخته ایم:
گفتید که ساختار نهایی نمایش «هار» مرهون تجربه کارگاهی در پلاتو است. در کارهای هنری وقتی هنرمند تصمیم می گیرد پروسه خلق اثر را کارگاهی پیش ببرد، در ابتدا همه چیز ترسناک است. به این خاطر که نمی دانیم کار به کدام سو می رود و محصول نهایی جالب است یا نه. این تجربه برای شما چگونه بود؟
در واقع درباره کار من هم ترسناک بود و به خاطر وسواس شخصی م برای بهترین نتیجه تشدید هم می شد. به این معنا که در میان ۱۰۰ تا ۱۲۰ نمایش که هرشب در تهران به صحنه می روند می خواستم کار ویژه ای انجام دهم و مخاطبم را شگفت زده کنم. «هار» سومین و آخرین کار دانشجویی من بود و به همین خاطر به دنبال برهم زدن مناسبات و کلیشه ها بودم؛ کلیشه های ذهنی خودم و مخاطب ایرانی.
این کلیشه های چه چیزهایی است؟
مثلا تماشاگر ایرانی هنوز به تئاترهای متن محور و قصه گو عادت دارد و بر هم زدن آن یک چالش است. به محض این که می خواهیم روایت قصه را از حالت مرسوم و معمول آن خارج کنیم و به نوعی با آن بازی کنیم، دشواری ارتباط با مخاطب آغاز می شود. اما می خواستم به هر نحو این تجربه را از سر بگذرانم، حتی اگر برخی تماشاگر آن را پس می زدند. به هر صورت جنس این کارها طوری است که امکان دارد تماشاچی یکهو خیلی بدش بیاید و بگوید این اصلا تئاتر نیست و دارد به من توهین میشود.
نکتهای که درباره واکنش مخاطب گفتید را تجربه کرده ام. در نمایش «خاموشی دریا» کار نیما دهقان، کارکتر الهام کردا و فرزین صابونی که دو کارکتر از سه کارکتر نمایش اند کلا حرف نمیزنند و با میمیک صورت بازی می کنند. و فقط مونولوگ شهرام حقیقتدوست را به مدت یک ساعت می شنویم. جالب این که تعدادی از تماشاگران در دقایق ابتدای نمایش عصبانی شدند و یک نفر سالن را ترک کرد. چون عادت کرده ایم داستان را از زبان بازیگرها در قالب دیالوگ بشنویم. این وضعیت درباره بازیگران نمایش هم وجود داشت؟ تعامل با آن ها چه طور پیش رفت؟ چگونه بازیگرها را در مسیر رسیدن به فرم نهایی هدایت کردید، در حالی که می دانم تعدادی در مرحله تمرین از تیم جدا شدند و یا نگرانی هایی داشتند.
تنها چیزی که باعث شد این کار موفق شود –اگر موفق شده باشد- بازیگرها بودند. به این دلیل که از یک جایی به بعد این آدمها به من اعتماد کردند. خیلی روزها بازیگرها به این فکر میکردند و حتی میگفتند که ما چرا اینجاییم، ما چرا به پلاتو آمدهایم. چرا تمرین داریم. چرا باید راه برویم. داریم چه کار میکنیم؟
به هرصورت چشم همه عوامل به کارگردان است اما جنس کار شما متفاوت بوده است.
بله، ولی از جایی که بچهها به من و به کار اعتماد کردند، یک انرژی وارد کار شد. آن ها که اعتماد نکردند هم رفتند. این خیلی درست و تر و تمیز شکل گرفت و به نظر من این نمایش مدیون اعتماد جمع ماست؛ اعتماد من به بازیگرها و مهمتر از آن اعتماد بازیگرها به من. چون در این شکل از کارها بازیگر باید یک از خودگذشتگی داشته باشد و خب کسانی که اینجا بازی میکردند تقریبا همهشان تجربه داشتند و میتوانستند در کارهای دیگر جشنواره دانشجویی به صجنه بروند، اما «هار» را انتخاب کردند. اگر این از خودگذشتگی نبود کار به این جا نمی رسیدو قطعا یک جاهایی میدیدیم که بازیگر خارج میزند یا فوکوس میکشد.
بازی های نمایش «هار» را که دیدم نکته ای به نظرم رسید. گاهی اوقات که کارهای خارجی را می بینیم توانایی بازیگران از نظر فیزیکی و قابلیت های بازی بی کلام بسیار بالاست. خب، ما در نمایش های ایرانی کمتر شاهد چنین توانایی هستیم. در نمایش های ایرانی بیشترین بار نقش روی دوش بازیگر، دیالوگ است. اما نمایش شما را که دیدم احساس کردم که برخلاف تصورم شاید ما بازیگرهایی داشته باشیم که بتوانند در عرصه جهانی هم کار کنند. میدانید، وقتی بازیگر احساساتش رابا دیالوگ بروز می دهد توانایی بازی بی کلام او پشت این اکشن پنهان می شود. ولی در کار شما بازیگر مجبور است با چهرهای که دیالوگی هم نمیگوید همه حس را منتقل کند: ناراحتی، خشم، خوشحالی و …
قطعا همینطور است. فقط تنها چیزی که وجود ندارد، بستر کار است. زمینه دیده شدن وجود ندارد. همین تجربه ما ممکن است به همین یک کار محدود شود. ما در تئاتر تجربی چیزی به نام آزمایشگاه نداریم که حاصل آن کارهای متفاوت باشد. اگر نمایش یا بازی متفاوتی می بینیم استثناست.
به نظر من نبوغ خارجی ها نسبت به بازیگران ما بیشتر نیست. چیزی نیست که بازیگرهای ما نداشته باشند. حتی میتوانیم بگوییم بازیگرهای ما به مراتب باهوشترند.اما خب این بستر فراهم نیست که بازیگر اصلا بتواند خودش را پیدا کند.
چرا توانایی بازیگر ایرانی بروز نمی کند؟
طبیعی است. تماشاچی این را نمیخواهد. توقع تماشاچی ما از بازیگر با تماشاگر جهانی متفاوت است. مخاطب عام تئاتر دوست دارد بیاید و یک سوپراستار سینما را روی صحنه ببیند، در حالی که بازیگری تئاتر فراز و نشیب دارد، یک جا داد بزند، یک جا ناراحت باشد، یک جا بخندد. فرم روایی و شکل داستانگویی ارسطویی هنوز انگار برای تماشاچی ما تازه است، در صورتی که یک چیزی است که به دوره خود ارسطو برمیگردد. به هرصورت فکر میکنم بازیگر ما توانایی را دارند، اما بستر فراهم نیست. البته این دوره شاید بگذرد.
کارهای ایرانی را چه در سینما و چه در تئاتر میبینم فکر میکنم که ما در کارگردانی بهتر از فیلمنامه و نمایشنامه هستیم. این برآیند تجربه من است. مثلا میبینم کارگردان توانایی اجرایی خوبی دارد، اما فیلمنامه به خوبی او را پشتیبانی نمی کند. جدای از بحثمان، به نظرتان این طور هست؟
میتوانیم بگوییم که کارگردانهای بیشتری داریم تا نویسنده نمایشنامه. نمایشنامهنویس مثل کسی میماند که قرار است یک قطعه موسیقی بسازد. باید نتها را بشناسد، وگرنه نمیتواند قطعه را بزند. به همین خاطر باید تکنیک هایی را یادگرفته باشد. البته به نظرم کارگردانی به دلیل گستردگی فعالیت ها به مراتب از نمایشنامه نویسی دشوارتر است اما شاید ورود به کارگردانی آسان تر باشد. از این نظر پذیرفته شدن به عنوان نمایشنامه نویس سخت تر است چون دغدغه خاص نوشتن می خواهد.
نظر شما