خبرگزاری شبستان-کرمان:
پاسی از پنجشنبه شب (19 مهر) گذشته است، ساعت به بامداد جمعه نزدیک می شود؛ رایانه را خاموش کرده بودم که پیامک یکی از مسئولان را دریافت کردم...با اینکه متن کوتاهی بود اما چند بار خواندم. غمی عمیق وجودم را گرفت. نگاهی دوباره به ساعت انداختم، گوشی را برداشتم و با تردید شماره ای را گرفتم نگران از اینکه وقت خواب کسی را تصدیع کرده باشم و او پاسخ داد: همین الان که شما زنگ زدید تازه از بهشت زهرا برگشتیم. مرضیه را دفن کردیم.
هنوز در باورم نمی گنجد با این همه پیشرفت و امکانات کسی به این شکل و به خاطر بُعد مسافت و نبود امکانات اولیه مظلومانه جان بسپارد؛ حکایت روستای پیرخوشاب در 100 کیلومتری جازموریان عجیب و قصه ای پر غصه است.
کریم شهریاری راد، ریش سفید منطقه به خبرنگار شبستان می گوید: این اولین بار نیست که این اتفاق می افتد، شاید بیستمین مرگ از این نوع باشد اما واقعیت این است نه کسی هست که پیر خوشاب را ببیند و نه کسی گوشی برای شنیدن صدای او دارد.
او ادامه می دهد: در طول 8 سالی که بنده ریش سفید منطقه هستم گروه های جهادی از تهران و دکتر صادقی، مدیرکل کمیته امداد استان به منطقه آمدند و تلاش هایی کردند اما مشکلات همچنان باقی است.
شهریاری راد با بیان اینکه از پیرخوشاب تا جازموریان حدود 100 کیلومتر است که جاده تماماً کوهستانی است و برای همین خانواده مرضیه14 کیلومتر پیاده آمدند تا وسیله ای پیدا کنند؛ افزود: پیرخوشاب 70 خانوار جمعیت داشته که هیچ امکاناتی در منطقه حتی آب آشامیدنی وجود ندارد.
وی افزود: تاکنون حدود 50 خانوار به نزدیکی زهکلوت برای استفاده از آب چاه منتقل شدند و آنجا استانداری مدعی تصرف عدوانی چاه آب شد؛ 25 خانوار هم در پیرخوشاب هستند که امکان انتقال آنان فراهم نیست لذا هر روز حوادث وحشتناکی در آنجا در جریان است.
شهریاری راد با دلی پر غصه می افزاید: پیرخوشاب پشتیبان ندارد، شما را به خدا و امام حسین قسم می دهم بیایید دست در دست هم کاری کنیم، جایی نیست که من اطلاع نداده باشم، در رسانه ها هم محرومیت های پیرخوشاب گفته شده اما کسی کاری نمی کند.
این جملات را که از سویدای دل می گوید، دلم را می لرزاند و ناخودآگاه اشکم جاری می شود؛ از خودم خجالت می کشم و به نیابت از همه مدعیانی که به فضیلت های نداشته می بالند هم خجالت می کشم.
نمی دانم آیا باید و اساساً لازم است اهتمام به امور مسلمانان را با نگاه به آیات و روایات بحث کرد یا که نه، آن هم شعاری شده؟ مگر نه اینکه اهل بیت علیهم السلام صرفاً برای دوستی با خدا به اسیر و مسکین و یتیم کمک می کردند؟(انسان/ آیه 8 ) و آیا جز این است که امام صادق علیه السلام فرمود سزاوار است مؤمن دارای 8 خصلت باشد... بدنش به خاطر بسیاری عبادت و قضای حوائج مردم در رنج و مشقت باشد و مردم از سوی او در آسایش باشند.(اصول کافی/ج 3 ص 78)
انقلاب عزیزمان، این ایام به سن تکامل خود نزدیک می شود؛ نعمتی بی بدیل که خون دل ها خورده شد تا به ثمر نشست؛ دورانی که جز دوره 5 سال و اندی امیرالمؤمنین دیگر سابقه نداشته و قطعاً روزی فرا خواهد رسید که همه ما باید در برابر این نعمت الهی پاسخگو باشیم زیرا فرمود « ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» (تکاثر)
آنهایی که عرصه خدمت، مسئولیت و وظیفه را بد تشخیص دادند و یا آنان که در جایگاهی نشسته اند که در اندازه ایشان نیست، یا آنان که شایسته تر از خویش سراغ دارند اما به ناحق جایگاه ها را تصاحب کردند و یا کسانی که از مسئولیت برای خود کیسه ای دوخته اند که هر چه در آن می انبارند باز جا هست؛ به یاد بیاورند «قال نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؟ به خاطر بیاورید روزی را که به جهنم می گوییم آیا پر شده ای و او می گوید آیا افزون بر این هم هست؟! (ق/ 30)
از مسئولان که بگذریم بد نیست خودمان را هم محک بزنیم. ما که امروز در هیاهوی این دنیای بی مقدار به جای «فاستبقواالخیرات» اما خود را در فضایی قرار دادیم که حب و بغض های غیرالهی، میدان داری می کند و گاه چنان گرفتار خود می شویم که از رسیدن به فریادهای در گلو مانده صدها نیازمند، باز می مانیم و یا هر روز به جای آنکه وجود خویش را توسعه دهیم فقط امکانات اطراف مان را بیشتر می کنیم چگونه در زمره منتظران عصر ظهور باشیم که انتظار واکشیدن و نشستن نیست بلکه ساختن و حرکت کردن است و برای همین فرمود افضل الاعمال انتظار الفرج یعنی بهترین عمل ها، نه نشستن ها و درجا زدن ها.
مرضیه احمدی، نوعروس 18 ساله ای که 7 ماهه باردار بود چهارشنبه شب در حالی که به شدت بد حال می شود از خواب برمی خیزد، به گونه ای که نای صحبت نداشته؛ خانواده او 14 کیلومتر از روستای پیرخوشاب پیاده روی می کنند تا وسیله نقلیه ای جهت اعزام او به یک درمانگاه فراهم کنند.
ظهر پنجشنبه(19 مهر) حوالی ساعت 12 در حالیکه او را سوار بر وسیله نقلیه و به سمت جازموریان حرکت می دادند به درمانگاه چاه ابراهیم می رسند که پزشک آنجا در مأموریت دیگر مناطق محروم به سر می برده؛ سعی کردند مرضیه را به زهکلوت برسانند اما مرضیه که انگار دیگر جسمش توان اینهمه درد و رنج را نداشته، نرسیده به زهکلوت جان می دهد. او در این ساعات با فرزندی که دنیا را به خود ندید به آغوش خاک سپرده شده است.
نظر شما