قسم به معنی «لا یمکن الفرار از عشق»/ که پر شده است جهان از حسین سرتاسر

سید حمیدرضا برقعی از شاعران پرمخاطب کشورمان است که اشعاری نیز درمورد واقعه عاشورا و امام حسین(ع)سروده است.

به گزارش خبرنگار شبستان، سید حمیدرضا برقعی از شاعران کشورمان است که از نوجوانی تحت تاثیر اشعار قیصر امین پور بوده است. وی اولین سروده هایش را در 15 سالگی سرود. برقعی پس از از بازگشت از کربلا نوحه ای می سراید که سفرنامه کربلا بوده است و این شروع جریان شاعری اش را رقم می زند. وی معتقد است که باید هیئتی باشی تا شعر هیئتی بگویی. برقعی معتقد است، همه از یک زاویه به حادثه عاشورا نگاه می‌کنند و به روایتگری آن واقعه می‌پردازند اما باید زاویه دید را تغییر داد و جزئی‌تر نگاه کرد.

 

برقعی اشعار زیادی درباره ائمه معصومین از جمله امام حسین(ع) سروده است که یکی از اشعارش در مورد عاشورا و حضرت سید الشهدا (ع) بدین شرح است:

 

نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر

بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

 

فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد

که بندۀ‌ تو نخواهد گذاشت هرجا سر

 

قسم به معنی «لا یمکن الفرار از عشق»

که پر شده است جهان از حسین سرتاسر

 

نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن

به آسمان بنگر! ما رایت الا سر

 

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می‌روم با سر

 

هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر

 

همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود

جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر

 

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را

که یک به یک همه بودند سروران را سر

 

زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان

حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر

 

سپس به معرکه عبّاس «اجننی» گویان

درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

 

بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت:

برو به معرکه با سر ولی میا با سر

 

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید

گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر

 

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد

همان سری است که برده برای لیلا سر

 

سری  که احمد و محمود بود سر تا پا

همان سری که خداوند بود پا تا سر

 

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد

پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

 

امام غرق به خون بود و زیر لب می‌گفت:

به پیشگاه تو آورده‌ام خدایا سر

 

میان خاک کلام خدا مقطعه شد

میان خاک الف لام میم طاها سر

 

حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب

چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

 

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود

به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر

 

نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او

ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -

 

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است

جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

 

صدای آیۀ کهف الرقیم می‌آید

بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

 

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام

که آفتاب درآورد از کلیسا سر

 

چه قدر زخم که با یک نسیم وا می‌شد

نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر

 

عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت

به چوب، چوب‌ محمل؛ نه با زبان، با سر

 

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی

دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر

 

 

کد خبر 728174

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha