دینی‌شدن علم، ماهیت و ذات آن را تغییر نمی دهد

رمضان علی‌تبار گفت: مخالفان و منکران علم دینی، می‌گویند علم، علم است و دین، دین است. ذات علم، کشف واقع است و ذات دین هم چیز دیگر؛ اما ما معتقدیم با دینی‌شدن علم، ماهیت و ذات آن تغییری نمی‌کند، تغییر و تحول در هویت علم صورت می‌گیرد.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان به نقل از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش ملی «المیزان و علوم انسانی اسلامی» به همت پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه، مهرماه جاری در تهران و قم برگزار می شود. از این‌رو، با دکتر رمضان علی‌تبار، عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه درخصوص مبانی علوم انسانی اسلامی گفت‌وگویی داشته ایم که در ادامه متن کامل این گفت‌وگو از نظرتان می گذرد:

 

دینی و اسلامی بودن علوم انسانی به چه معنا است؟

 

اولین نکته‌ای که ما در مورد علم دینی یا علوم انسانی اسلامی باید بیان کنیم اصل معنای دینی و اسلامی بودن آن است. منظور از دین، دین اسلام می‌ّباشد و علم دینی؛ یعنی علمی که به نوعی با دین و اسلام، ارتباط داشته باشد. دینی‌بودن هر چیزی به حسب خودش است و در هر زمینه‌ای دینی بودن را نسبت به همان موضوع می‌سنجیم؛ مثلا دینی‌بودن انسان یا اسلامی‌بودن انسان به این معنا نیست که ظاهر و لباس‌اش صرفا دینی باشد یا عالم دین باشد یا از ادبیات و شعار‌های دینی استفاده کند ویا…. همه ما می‌دانیم انسان دینی، فردی است که و اولاً دارای ایمان دینی باشد ثانیاً رفتار، ظاهر و خلق و خوی وی نیز دینی باشد.

اما در مورد دینی‌بودن علم، انتظاری که ما از علم داریم این است که واقعیت‌ها را نشان دهد مثلا آیینه‌ای داریم که واقعیت ما را در خود نشان می دهد اگر آلوده و خاکی باشد نمی‌تواند تصویر را به خوبی نشان دهد. علم هم به همین شکل است. گاهی واقعیت‌ها، امری مادی است،گاهی متافیزیکی و غیرمادی و یا از امور اعتباری است. بنا بر این، در بحث علم دینی یا سکولار، مسأله اصلی ما، خود علم است. ما معتقدیم علم سکولار، آنچه باید واقعیت را چنان که هست نشان نمی‌دهد. در حالت خوش‌بینی، علم سکولار، به دلیل جهت‌گیری‌های خاص خود، تصویرگر تمام واقعیت نیست. وقتی می‌گوییم علم، دینی می‌شود منظور این است که علم با حفظ ماهیت و رسالت اصلی خویش که کشف واقع، تبیین و تفسیر واقع و پیش‌بینی آن است دین هم به علم کمک می‌کند که حقیقت و واقعیت را آن چنان که هست و باید باشد، نشان دهد و آن را  قید و بندهای غیرعلمی و غیرمعرفتی نحات دهد.

اگر ما به قرآن مراجعه کنیم درباره علم و فهم و کشف واقع ما را به منابع مختلفی از جمله، آفاق (طبیعت) و انفس (عقل و فطرت)، قرآن و روایات و اهل ذکر و نظایر آن ارجاع می‌دهد. دین در حقیقت یک جهتی به علم ما می‌دهد؛ یعنی صرفا به تجربه و آزمایش اکتفا نکنید خودتان هم تفکر کنید صرفا به بیرون از خود اکتفا نکنید بلکه به درون خود هم مراجعه کنید هر علمی که دارای این ویژگی‌ها باشد و جامعیت نسبی برای فهم واقع در حد توان انسان داشته باشد آن علم مورد تایید دین نیز خواهد بود. مفهوم دینی بودن به این معنا نیست که حتما داخل دین باشد. وقتی که از بهشت و جهنم و فقه صحبت می‌کنیم انتظار داریم که در قرآن و سنت وجود داشته باشد؛ چون عقل به تنهایی نمی‌تواند این موضوعات را بررسی و تبیین کند اما درباره جانورشناسی و کیهان‌شناسی و زمین‌شناسی انتظار نداریم که صرفا به قرآن مراجعه کنیم؛ بلکه به منابع مختلفی می‌توان مراجعه نمود.

در مورد شناخت انسان اعم از زندگی فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی آن اگر بخواهیم به قرآن مراجعه کنیم قرآن اطلاعاتی به ما می‌دهد و لکن بعد ما را به مطالعه بیرونی سوق می‌دهد یعنی در تمام موارد ما هم باید مطالعه درونی و هم بیرونی انجام دهیم.

هر منبع معرفتی دارای محدودیت‌هایی هستند حتی خود روایات دارای محدودیت هستند چون همه چیز در روایات نیامده است.

وقتی ما می‌گوییم علم دینی منظور علمی است که در هر رشته‌ای که باشد واقعیت‌ها را به ما نشان دهد. بعضی از علوم دارای منابع دینی هستند مانند فقه و بعضی از علوم تجربی هستند که انسان با کمک عقل و تجربه فرا می‌گیرد. گاهی علوم دارای موضوع اعتباری هستند و دینی‌بودن هر کدام، متفاوت خواهد بود.

معیار علم متفاوت است مثلا علوم طبیعی، علوم انسانی، ریاضی و فلسفه و… دینی بودن هر کدام از آن‌ها به حسب خودش است ما انتظار نداریم فیزیک را از آیات قرآن و روایات استخراج کنیم آنچنان که برخی گمان دارند؛ مثلاً علم فیزیک، می‌تواند دینی و الهی باشد با این تفاوت که علم فیزیک، روش دقیق و تجربی خود را پیش ببرد؛ اما با جهان‌بینی و جهت‌گیری‌های دینی و الهی باشد. دینی‌بودن فلسفه نیز همینطور است. فلسفه یک علم عقلی است باید با روش عقل جلو رفت نه با آیات و روایات. به عبارت دیگر، فلسفه دینی به معنای فلسفه نقلی نیست؛ اما در فلسفه نیز می‌توان از روایات و آیات بهره گرفت و آیات و روایات به ما جهت‌ خواهند داد؛ البته جهت کشف واقعیت هستی؛ اما باید با عقل جلو رود چون فلسفه کشف واقعیت هستی است. دینی‌بودن علوم انسانی نیز متفاوت خواهد بود. علوم انسانی، به دنبال کشف و تبیین انسان و کنش انسانی است با مبانی و جهت‌گیری‌های دینی و منابع و منطق آن در دینی‌بودن آن نقش خواهد داشت.

 

اگر در یک جمله بخواهیم بپرسیم که دینی بودن علوم انسانی به چه معناست چه می‌گویید؟

 

علوم انسانی به علومی گفته می‌شود که در مورد انسان باشد و موضوع آن هویت رفتار و کنش و مبادی و عوامل و پیامدهای آن در انسان است دینی بودن علوم انسانی دارای بخش تجربی است که با مطالعه تجربی کسب می‌شود اما کافی نیست زیرا یک سری مباحث و ویژگی‌هایی در انسان است که باید برای مطالعه آن هم به عقل و تجربه مراجعه کرد و هم به آیات و روایات و وحی مراجعه کرد به این علوم انسانی اسلامی گفته می‌شود. اگر صرفا انسان را با تجربه مطالعه کنیم و سایر منابع معرفتی مثل قرآن وروایات را کنار بگذاریم چنین علمی، ناقص است چون علمی که به دنبال کشف حقیقت است تتنها بخشی را با تجربه بوده است؛ از اینرو به اعتقاد ما این شبه علم است به همین خاطر ما علوم انسانی موجود را به کل، کنار نمی‌گذاریم اما می‌گوییم علم متعالی نیست و شبه علم است؛ چون تنها بخشی از انسان را شناخته است برای مطالعه انسان باید عقل و نقل و تجربه و شهود و…را در نظر گرفت ما روش‌ها و ابزارهای موجود را رد نمی‌کنیم ولی می‌گوییم ناقص و محدود است یعنی از یک ابزار کمک گرفته‌اند و بقیه ابزارها را کنار گذاشته‌اند پس علوم انسانی اسلامی یعنی علمی که متناسب و مطلوب اسلام باشد.

مثلا در دانش‌های سیاسی در نحوه تعامل با دنیا، صرفاً با یک منطق و با استفاده از تجربه صرف می‌گویند باید در صورتی که برخی قدرت‌های دنیا مثل آمریکا به دنبال سلطه‌ بر دیگر کشورها هستند مثلاً نوع تعامل در سیاست سکولار دینی و دینی متفاوت خواهد بود.  بر اساس سیاست سکولار، به راحتی با طرف مقابل تعامل خواهند داشت ولی اسلام می‌گوید هیچ وقت زیر بار ظلم نروید هیچ مومنی حق ندارد زیر سلطه کفر رود و یا آیاتی که انسان را به مقابله و مبارزه در برابر سختی‌ها دعوت می‌کند. راه‌کار و مکانیزم‌های مختلفی در قرآن و روایات موجود است که با مطالعه آن‌ها متوجه خواهیم شد که چرا نظر امام و رهبری در مورد اصل مذاکره یک چیزی می‌شود و نظر برخی نخبگان علوم انسانی و اقتصادی چیز دیگر می‌شود. این تفاوت ناشی از تفاوت دید و اندیشه‌ای دارد که برای مثال شما با دید تجربی و علوم انسانی مدرن به این نتیجه رسیده‌ای که ما توان مقابله نداریم اما اگر به آیات نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که این هژمونی و نظام سلطه استعماری و استثماری غرب حتما شکسته خواهد شد اگر کسی اینطور نگاه کند (بر اساس دانش سیاست اسلامی) در چنین شرایطی به دنبال مذاکره نخواهد رفت و توجه به غرب را تنها راه برون رفت اقتصادی نخواهد دید اما اگر با دید تجربی و با ابتنای بر علوم انسانی غربی نگاه کند حرف دیگری خواهد زد. علاوه بر منابع نقلی، سنت الهی در طول تاریخ و اعصار نشان داده است که کسانی که در مقابله ظلم مقاومت کرده‌اند پیروز شده‌اند.

 

دینی بودن یا سکولار بودن علم ناظر بر ماهیت علوم است یا هویت؟

 

مخالفان و منکران علم دینی، می‌گویند علم، علم است و دین، دین است. ذات علم، کشف واقع است و ذات دین هم چیز دیگری است. اما ما معتقدیم با دینی‌شدن علم، ماهیت و ذات آن تغییری نمی‌کند، تغییر و تحول در هویت علم صورت می‌گیرد. مثلا اگر یکی از عناصر آب را حذف کنیم تبدیل به گاز می‌شود یعنی ماهیتش تغییر می‌کند. ولی زمانی شما به دنبال آب با عناوین آب سالم و ناسالم و… هستید این‌ها هویت آب هست ترشی، شوری و سالمی و آلودگی جزء هویت آن است. ما وقتی می‌گوییم علم دینی به دنبال عوض‌کردن ذات و ماهیت آن نیستیم علم همان علم است ولی هویتش تغییر می‌کند.خیلی از علوم موجود از نظر نگاه دینی و فلسفی علم نیستند شبه علم‌اند و ناخالصی‌هایی در آن‌ها وجود دارد که مشکلاتی ایجاد می‌کنند. مثلاً اگر منبع معرفتی را منحصر در یک منبع بدانیم علم واقعی تولید نخواهد شد مثلاً اگر به روش سلفی صرفاً به منبع نقل مراجعه شود ممکن است تفکر داعش از آن ظهور کند یا از این علوم انسانی‌های موجود نیز نظام ظلم غرب بنا شود. به طور خلاصه علم ماهیتش ثابت است ولی هویت‌اش باید دینی باشد؛ یعنی دارای جهت‌گیری دینی باشد. شاید علمی در غرب تولید شود و دارای جهت‌گیری دینی و انسانی باشد و به نفع انسان باشد ما آن را به علم دینی نزدیک می‌دانیم و ممکن است علمی در یک جامعه اسلامی تولید شود ولی دارای جهت‌گیری الهی و انسانی نباشد و ما به آن علم دینی نمی‌گوییم.

 

آیا علوم انسانی امکان پذیر است اگر امکان پذیر است چه مطلوبیت و ضرورتی دارد؟

 

علوم انسانی اسلامی با این تعریف که عرض کردم هم امکان‌پذیر است هم مطلوب است هم ضروری است. مثل تمامی علوم امکان‌پذیر است. علوم انسانی موجود، مستقل از جهت‌گیری‌ها و ایسم‌های موجود در دنیا نیست وقتی که آن‌ها تحقق پیدا کرده‌ است علوم انسانی الهی که جهت‌گیری دینی و الهی دارد هم امکان‌پذیر است و دلیلش واقع شدن آن در قبل و بعد انقلاب و در جمهوری اسلامی و برخی کشورها است و در این‌ زمینه، نظریه‌هایی وجود داشته است که بر اساس آنها در زمینه‌های حقوقی و قانون‌گذاری و قضایی کار را پیش برده است. که همین گزاره‌های علوم انسانی هستند که نمی توانیم بگوییم همه اسلامی هستند ولی بخشی از آن اسلامی‌اند. ولی در بخش‌هایی مثل اقتصاد کامل نشده‌اند هنوز اقتصاد و بانکداری ما لیبرالیستی و سرمایه‌داری است ولی به این معنا نیست که ما در اقتصاد نظریه اسلامی نداریم هم نظریه‌های اسلامی داریم ولی هنوز اجرایی نشده است. بیشتر سیستم‌ها و نظام مدیریتی کشور ما، و همچنین بسیاری از آقایانی که دارای مسولیت‌‌های کلان هستند توسط علوم انسانی اسلامی و نظریه‌های دینی، مشروعیت‌شان تایید و تضمین شده است.

بنا بر این، علوم موجود، دارای نواقصی هست برای تکمیل باید یک تحولی صورت گیرد که این مطلوب است. ما نمی‌گوییم که علوم موجود را کنار بگذاریم. نظریه‌های علوم انسانی اسلامی ما امروزه در دنیا به ویژه در کشورهای منطقه، تاثیرات زیادی گذاشته است برای مثال نظریه ولایت فقیه مرحوم امام (ره) در خیلی از کشورها تحول ایجاد کرده است و همین جمهوری اسلامی هم از نتایج این نظریه است پس نشان ‌می‌دهد که مطلوب بوده است.

ما می‌خواهیم که مشکلات حل شود نمی‌خواهیم در کتابخانه‌ها مقالات و کتاب‌هایی انباشته شود و فعالیت‌ها تا همین مقدار محدود شود بلکه می‌خواهیم مشکلات حل شوند مثلا مشکل سیستم بانکداری ما دچار مشکل است علوم انسانی اسلامی باید حل کند. نظریه‌ای که بتواند بعد از چند سال بانکداری مدرن اسلامی تاسیس کند که این ایراداتی که الان هست را نداشته باشد و این به معنای ضرورت علوم انسانی اسلامی است.

 

آیا تحول علوم انسانی به عبارت دیگر اسلامی سازی آن پیشینه و سابقه داشته است؟

 

از اوایل انقلاب یا پنجاه سال اخیر، هزاران نظریه اسلامی در علوم انسانی تولید شده است. با دکترین تشیع و امامت و ولایت به عنوان پشتوانه و مبانی بود که نظریه ولایت فقیه حضرت امام(ره) مطرح شد که هم لحاظ تئوری ایجاد شد و هم مدلی برای آن با پیروزی انقلاب ایجاد شد به تدریج این مدل در کشورداری و سیاست حقوق و بین‌الملل پیشرفت کرده است. این همان سیاست و مدیریت نظریه علوم انسانی اسلامی است البته به دلیل سلطه علوم انسانی غرب در چندین سال بر کشورهای اسلامی از جمله ایران باعث شده که نخبگانی هنوز از علوم انسانی غربی دفاع کنند و از تحقق و تولید علوم انسانی اسلامی جلوگیری کنند ولی انشاالله این موانع نیز رفع خواهد شد و پنجاه سال دیگر با بوجودآمدن رشته‌های مختلف علوم انسانی اسلامی؛ از علوم انسانی موجود و سکولار به عنوان علوم غیر مدرن و تاریخ گذشته تعبیر خواهند کرد چون علوم انسانی سکولار از حدود سیصد سال تا به حال بوده و الان، کهنه شده است.ب اید علوم انسانی اسلامی تولید شود تا در برابر نسخه سکولار و کهنه آن قرار بگیرد و رقابت کند و از آن سبقت بگیرد.

 

آیا اسلامی سازی علوم انسانی با ماهیت و ویژگی ذاتی یعنی همان کاشفیت و عینیت تعارض ندارد؟

 

اگر ماهیت را به ذات بگیریم ذات علم کشف، تبیین و پیش‌بینی است که ما قصد تغییر آن را نداریم اتفاقا منظور از علم دینی که ما می‌گوییم یعنی این ماهیت و رسالت را دارا باشد که علوم انسانی موجود در این زمینه، با مشکلاتی مواجه‌اند مثلاً در مکاتب هرمونوتیکی غرب در مورد انسان‌شناسی یا علوم انسانی، از روش پدیدارشناسی بهره می‌گیرند. بر اساس این ر وش، در هر چیزی به ویژه انسان آنچه که توانست خود را نشان دهد و به عنوان یک پدیدار، خود را نمایان کند، مورد شناخت ماست مثلا مانند کوه یخی که حدود یک دهم آن روی آب است ولی دانشمندان می‌گویند که حدود نه دهم آن در زیر آب مخفی است در انسان شناسی هم همینطور است وقتی ما فقط زوایای مادی انسان را در نظر بگیریم و انسان را یک موجود مادی و ماشینی که بعد از مدتی با مرگ زندگی‌اش تمام می‌شود ببینیم گزاره‌ها و تعاریف ما هم به همین اندازه خواهد بود و تنها درباره یک دهم آن داوری می‌کند و از این جهت، نمی‌تواند تمام واقعیت را نشان دهد.

علوم انسانی اسلامی یعنی اینکه ما به این زوایای مادی که مانند کوه یخی بخش اندکی از انسان را نشان می‌دهد اکتفا نکنیم بلکه همه زوایای پنهان و آشکار انسان را مورد بررسی قرار دهیم یعنی گذشته و آینده و ویژگی‌های اخلاقی، اقتصادی و نیازها و ضرورت‌ها و کمال و ضعف، خلقت و روح و….. را هم مورد مطالعه قرار دهیم. با مطالعه منابع مختلف درباب یک پدیده می‌توان مدعی علم واقعی و کشف واقع و عینیت شد.

متاسفانه عده‌ای از فیلسوفان و حتی برخی تاریخ‌شناسان، با تولید علوم انسانی اسلامی مخالفت می‌کنند یا علم دینی را امری شعاری و کلی‌گویی می‌دانند در حالی که با کمترین مطالعات در حوزه تحول علم به ویژه در تاریخ معاصر و پنجاه سال اخیر، می‌توانستند نظریه‌های اسلامی در زمینه های مختلف علوم انسانی نظیر دانش سیاسی، تربیتی، روانشناسی و جامعه‌شناسی و… را مشاهده کنند و با کلی‌گویی و شعاری، منکر علوم انسانی اسلامی نشوند. بعضی هم علم دینی را در فقه خلاصه می‌کنند در حالی که ما از فقه انتظار تولید علوم انسانی و نظام‌سازی اقتصادی و تربیتی را نداریم فقه ما دارای احکام و شرایط خاص خود است و نمی‌توان از آن انتظار نظام‌سازی در حوزه علوم انسانی داشت. به عبارت دیگر مسأله علم دینی، با دو جریان در ستیز است؛ یکی جریانی که اساساً علم دینی را مساوی با علم نقلی می‌داند و معتقد است با مراجعه به آیات و روایات و با روش فقه و اصول می‌توان به علم دینی دست یافت و  جریان دیگر نیز در مقابل با همین نگاه، اولاً تحقق علم دینی را امکان‌پذیر نمی‌داند و ثانیاً در صورت امکان، آن را غیراخلاقی و غیر مطلوب می‌بیند.

کد خبر 723734

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha