به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، پس از شهادت امام موسی کاظم(ع) در سال 183 هـ. ق، عواملی دست به دست هم داد تا عده ای، ایشان را آخرین امام و قائم و مهدی بدانند و بر این اساس، بر ایشان توقف نمایند و امامت امام رضا(ع) و سایر امامان معصوم پس از ایشان را نپذیرند. توقف کنندگان بر امام کاظم(ع)، خود به گروه هایی تقسیم شدند که در مواردی چون چگونگی رحلت و غیبت و ظهور و قیام آن امام با هم اختلاف داشتند. نکته مهم آنکه مسألۀ توقف بر امام کاظم(ع)، توسط عده ای از اصحاب برجسته و وکلای آن حضرت(ع) ترویج می شد و با توجه به اینکه مبلغان آن، از جایگاه علمی و اجتماعی بالایی در میان شیعیان برخوردار بودند، مشکلات فراوانی را برای جامعۀ شیعه به وجود آوردند.
در این میان نحوۀ مبارزه و برخورد امام رضا(ع) با واقفیان و افکار و گفتار و اعمال آنان بسیار جالب و راهگشای منتظران در فتنه های آخرالزمان است تا راه را گم نکنند و از امام غایب(عج) فاصله نگیرند.
از این رو، در ذیل به برخی از شیوه های حضرت ثامن الحجج(ع) در مبارزه با واقفیه اشاره می شود.
مواضع و پاسخ های امام رضا(ع) به واقـفیه
دقـت در روایـات و گزارش های رسیده، نشان می دهد که امام رضا(ع)، علاوه بر ایـن که در دوران حضور در مدینه، به پاسخگویی و مبارزه با فرقة واقفیه می پرداخته است، حتی در مسیر راه خود از مدینه به مرو و هـمچنین در خـود مـرو نیز به این مهم توجه داشته است. شاهد بر این گـفته روایـتی است که بیان می کند که در مسیر راه مذکور، شخصی به نام جعفر بن محمد نوفلی شبهه واقـفیه مـبنی بـر زنده بودن امام کاظم(ع) را بیان می کند و امام(ع) پس از دروغگو نامیدن و لعن آنها، بـه ارائه پاسـخ مـی پردازد (طبرسی، 1417: 2/59). گزارشی از حسن بن علی وشاء وجود دارد که نشان می دهد که امام در مرو، هـم بـه مـسأله واقفه توجه داشته است. طبق این خبر، امام(ع)، حسن بن علی وشّاء را به مـرو خـوانده، مرگ علی بن ابی حمزه بطائنی در آن روز و چگونگی احوالاتش در قبر را به اطلاع وی رسانده است (ابـن شـهر آشـوب، بی تا: 4/337)
مـواضع و مبارزات امام در برابر این فرقه، به مراحل و موارد زیر قابل تقسیم بندی اسـت:
1-نـامه نگاری و مـکاتبه
2-پاسخ به شبهات (در قالب مناظره و مکاتبه)
3-پاکسازیِ احادیث از جعل و تحریف
4-معرفی ماهیت واقفیان و بیان عـاقبت آنـان
5-تـحریم اجتماعی و اقتصادی واقفیان
6-مورد لعن و نفرین قرار دادن واقفیان
7-ارائه کرامات علمی
- نامه نگاری و مـکاتبه
امـام رضا(ع) نامه هایی را به سران اولیه وقف یعنی علی بن ابـی حمزه بـطائنی و زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی نوشت و به آنها دسـتور داد تـا اموال پدر بزرگوارش را به او تحویل دهند. هرچند سـران وقـف امـوال را برنگرداندند و منکر فوت امام کاظم(ع) شدند ولی امـام(ع) بـا پاسخ های روشن و قاطع خود، حجت را بر آنان تمام کرد (ر.ک: صدوق، 1404: 2/104؛ طوسی 65:1411) و همچنین ایـن نـامه های امام و عدم فرمانبری وکلا، بـاعث بـی اعتبار شدن وکـلا و نـیز بـاعث شناسایی و تمایز پیروان و یاران امام رضـا(ع) - کـه ادامه زنجیره شیعیان اثنی عشری از بین آنان بود – از واقفیان می گردید.
2- پاسخ بـه شـبهات (در قالب مناظره و مکاتبه)
برخی از شبهات واقـفیه معمولاً در قالب مناظره و گفتگو و نیز مکاتبه و نامه نگاری انجام می شد. اولین و مـهم ترین شـبهه ای که واقفیان ایجاد کردند و بـه آن دامـن مـی زدند، مسأله زنده بـودن امـام هفتم (ع) و در نتیجه مهدویت آن حـضرت(ع) بـود که چنان که گفته شد، به دنبال این شبهه اولیه، شبهات دیگر نیز مـطرح مـی شد. امام رضا (ع) به مناسبات مختلف، مـسئله زنـده بودن پدر بـزرگوارش را رد کـرده، تـأکید کردند که آن حضرت(ع) نـیز همانند پدرانش از دنیا رفته و میراثش تقسیم شده است و همسرانش ازدواج کرده اند و مسلّماً اگر زنده می بود، مـیراثش تـقسیم نمی گردید و زنانش ازدواج نمی کردند (برای نمونه ر.ک: 1404: 2/104؛ طـبرسی 1417: 2/59؛ طـوسی، 1404: 2/774-773).
در مـورد مـسئله مـهدویت نیز امام رضـا(ع) در ادامه احادیث وارده از پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع)، قائم را چهارمین فرزند خود خواند (صدوق، 372:1405) و بدین ترتیب نه تنها مـسأله مـهدویت خـود را که سؤال برخی از افراد بود (صدوق، 1405: 370 )، رد کـرد بـلکه مـهدویت پدرش را نـیز رد نـمود.
هـمچنین احادیث فراوان امام رضا(ع) در مورد مسئله امامت و اهمیت آن، علاوه بر این که پرده از بحران موجود در آن زمان در مورد این امر برمی دارد، نشان از فعالیت عمیق واقفیه در این راستا دارد که امـام در موقعیت های مختلف، آن را بیان می کند و بر آن تأکید می ورزد. چنان که از محمد بن عیسی یقطینی روایت شده که وی گفته است زمانی که مردم در مورد امامت امام رضا(ع) دچار اختلاف شده بـودند، مـسائلی را که از آن حضرت(ع) سؤال شد و آن حضرت(ع) بدانها پاسخ داده بود گرد آوردم، به پانزده هزار مسأله رسید (طوسی، 73:1411). این گفته، نشان دهنده وسعت و شدت بحران واقفیه است که امام این گونه بـا آن درگـیر بوده است و نیز نشان دهنده اهمیت مسأله است که باعث شده امام(ع) وقت بسیاری برای آن صرف نماید.
لازم به ذکر است در نتیجه این مذاکرات و گـفتگوها، افـرادی به حق و حقیقت رهنمون شـده، در صـراط مستقیم قرار گرفتند. برای نمونه حسین بن بشار می گوید که پس از رحلت امام کاظم(ع)، در حالی که اعتقاد به فوت امام کاظم(ع) و امامت امام رضا(ع) نـداشته، بـه نزد امام رضا(ع) رفـته و پس از گـفتگو با امام، به فوت امام کاظم(ع) و امامت امام رضا(ع) معتقد شده است (طوسی، 1404: 2/747-746). و بدین ترتیب شبهه حیات امام کاظم(ع) از او رفع گردیده است.
3- پاکسازیِ احادیث از جعل و تحریف
1- از ابن قیاما صیرفی نقل شـده که از امام رضا(ع) در مورد پدر بزرگوارش پرسید. امام(ع) در پاسخ او فرمود: «از دنیا رفـت، هـمان طـور که پدرانش از دنیا رفتند». ابن قیاما گفت: پس با این حدیثی که یعقوب بن شعیب از ابوبصیر نقل کـرده، چـه کنم؟ که امام صادق(ع) فرموده که: «اگر کسی خبر مرگ این فرزندم را به شـما داد و گـفت کـه او وفات یافت و کفن شد و به خاکش سپردند و دستانش را به نشانه پایان کار تدفین بر هـم زد، باور نکنید». امام(ع) فرمود: ابوبصیر دروغ گفت، امام صادق(ع) این گونه به او نفرموده بـود، بلکه فرموده بود: «اگـر کـسی خبر فوت صاحب هذا الامر (امام دوازدهم) را برای شما آورد، باور نکنید.» (طوسی،1404: 2/773).[6]
2- نقل شده که علی بن ابی حمزه بطائنی (برای انکار امامت امام رضا(ع)) به آن حضرت(ع) گفت: روایت داریم که امـام تا جانشینش را نبیند، از دنیا نمی رود. امام رضا(ع) روایت را بدان گونه که ابن ابی حمزه نقل کرده بود، رد نمود و کلمة «الا القائم» را به روایت افزود، یعنی امام تا جانشینش را نبیند، نمی میرد مگر قائم. عـلی بـن ابی حمزه گفت: بله، به خدا چنین چیزی در روایت هست. پس امام(ع) به او فرمود: «وای بر تو! چگونه جرأت کردی، به روایت تحریف شده برایم استدلال کنی؟» سپس امام به علی بن ابی حمزه چـنین هـشدار داد که: «ای پیرمرد! از خدا بترس و از کسانی که مانع دین خدا هستند، نباش» (طوسی، 1404: 2/764-763).
4-معرفی ماهیت واقفیان و بیان عاقبت آنان
از دیگر مواضع امام رضا(ع)، معرفی چهره واقعی واقفیان و بیان عاقبت و سـرانجام آنـان بود که این مورد ضربه محکمی بر اعتبار و سابقه خوب برخی سران وقف وارد می کرد. چنانکه گفته شد، سران وقف که معمولاً از وکلا بودند، برای انجام اموری از جمله پاسخگویی بـه مـردم در غـیاب امام و جمع آوری وجوهات برای امـام، در شـهرهای دور از ائمـه مثل کوفه و مصر مستقر بودند و قاعدتاً مردم این شهرها هم به این وکلا و نمایندگان ائمه اعتماد داشتند و شاید در وهله اول، سخنان آنـان در بـاب مـهدویت امام کاظم(ع) را پذیرفته یا به تردید افتاده بـاشند؛ ولی سـخنانِ محکم و قاطع امام رضا(ع) که پرده از ماهیت واقعی آنان برمی داشت، می توانسته راهگشای بسیار خوبی برای مردم آن سرزمین ها بوده باشد و آنـان را از گـمراهی و افـتادن در دام واقفیان مصون بدارد. در ادامه برخی از مواردی را که امام بـه معرفی واقفیان و یا بیان عاقبت آنان پرداخته، نقل می کنیم.
1-امام رضا(ع) در پاسخ نامه علی بن عبدالله زبیری کـه در نـامه اش از واقـفیه سؤال کرده بود، نوشت: «الواقف عاندٌ عن الحق و مقیمٌ علی سـیئةٍ ان مات بها کانت جهنم مأواه و بئس المصیر» (طوسی،2:1404/ 756-755)؛ واقفی ستیزه گر و معاند حق و پایدار بر گناه اسـت و اگـر واقـفی با این عقیده بمیرد، جایگاهش جهنم است و جهنم بد جایگاهی است.
2-امـام رضـا(ع) واقـفیان را که بر امامت امام موسی بن جعفر(ع) توقف کرده و معتقد بودند که آن حضرت(ع) از دنـیا نـرفته، دروغـگو و حتی کافر خواند. عبارات امام به قرار زیر است: «لعنهم الله ما أشد کذبهم...» (طـوسی،2:1404/ 759)؛ خـدا آنها را لعنت کند چقدر دروغگویی آنان، شدید است. «کذبوا و هم کفار بما أنـزل الله عـزوجل عـلی محمّد صلی الله علیه و آله،. ..»؛ آنان دروغ گفته اند و به آنچه که خداوند بر پیامبر(ص) نازل کـرده، کـافر شده اند. چنانچه ملاحظه می شود، در این جا امام واقفیان را کافر به آنچه پیامبر(ص) از جـانب خـداوند مـتعال آورده، معرفی می نماید. طبق آنچه نقل شده است پیامبر اکرم(ص) بارها جانشینان و ائمه پس از خود را مـعرفی کـرده اند (برای نمونه ر.ک: نعمانی، 107-104؛ صدوق، 1405: 259 -256). در حدیث لوح، اسامی ائمه به وضوح آمده اسـت ( ر.ک: طـوسی، 1411: 146-143 در قـسمتی از لوح چنین آمده است که: «إن المکذب بالثامن مکذب بکل أولیائی...»؛ همانا کسی که پیشوای هشتم را انـکار کـند، هـمه اولیایم را انکار و تکذیب کرده است. ر.ک: طوسی،1411: 145). با توجه به این که طـبق نـظر شیعه، ائمه از جانب خدا و به وسیله پیامبر (ص) و ائمه ما قبل خود معرفی می شود، پس معنای وقف بـر امـامی از امامان شیعه قبل از دوازدهم آنان، به معنای مخالفت با امر پروردگار و در نـتیجه کـفر آنان می باشد.
3-امام رضا (ع) در جایی با آوردن نـمونه هایی عـینی، ابـن ابی حمزه را دروغگو خواند و با تبیین واضح و آشـکار خـویش، پرده از چهره واقعی وی و در واقع همه واقفیان برداشت. نقل شده است که امام در مورد ابـن ابـی حمزه فرمود: «آیا وی همان فـردی نـیست که روایـت مـی کرد، سـر مهدی عباسی به عیسی بن مـوسی هـمدم سفیانی، هدیه شد و گفت که أباابراهیم (امام کاظم(ع)) تا هشت ماه دیـگر بـرمی گردد، آیا دروغ وی بر آنان آشکار نـگشته است؟ ( طوسی،1411: 70 -69 ) عبارت نقل شـده از امـام این گونه است: «أ لیس هـو الذی یـروی أن رأس المهدی یهدی إلی عیسی بن موسی، و هو صاحب السفیانی. و قال: إن اباإبراهیم عـلیه السـلام یعود إلی ثمانیة أشهر، فـما اسـتبان لهـم کذبه؟»). این روایت، نـشانگر آن اسـت که پس از رحلت امام مـوسی بـن جعفر(ع)، علی بن ابی حمزه ادعا کرده که امام کاظم(ع) تا هشت ماه دیگر بـاز مـی گردد و شاید امام در این جا با آوردن نـمونه هایی، بـه همه واقـفیانی کـه نـه از سر لجاجت بلکه از روی اشـتباه و سردرگمی به جرگه واقفیان پیوسته بودند، این هشدار را می دهد که علی بن ابی حمزه که یـکی از پایـه گذاران و بزرگ ترین سران وقف بوده، با ثـابت شـدنِ خـلاف گـفته اش، ایـن گونه دروغش آشـکار شـده است، پس اگر واقعاً از سر نادانی و عدم عناد به آن سمت رفته اند، به صراط مستقیم بازگردند.
4-امام هـمچنین در روایـتی دیـگر، پس از لعن علی بن ابی حمزه، وی را در ضمن سخنانش، مـلعون مـشرک خـواند و نـزول آیـة شـریفه یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ (توبه، 32). را در حق وی و امثال او دانست زیرا او می خواست که نور خدا را خاموش سازد (طوسی، 70:1411)
5-در روایتی آمده که امام رضا(ع) فرمود: «حمزة بن بـزیع شقاوتمند چه کرد؟... امروز اینان در شک و تردید به سر می برند و فردا در حال کفر از دنیا خواهند رفت » (طوسی، 1411: 69-68).
6- امام، واقفه را مصداق آیات: مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِیـنَ خـَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (احزاب، 61 و62 )[7] خواند و در ادامه فرمود: «والله إِن الله لا یبدلها حتی یقتلوا عن آخرهم» (ابن شهر آشوب، بی تا: 4/331)؛ یعنی به خدا قسم که همانا خداوند سنّتش را تـغییر نـمی دهد تا آخرینشان کشته شوند.
7-امام رضا(ع) زندگی واقفیان را در سرگردانی و حیرت، مرگشان را چون زندیق ها دانست (طوسی 1404: 2/ 756 ، 762 -761). و بالاخره امام، واقفیان را کافر، مشرک و زندیق خواند.
8-در مـورد عـاقبت و سرانجام واقفیان، در موارد قبلی بـه روایـاتی اشاره شد و امّا در ادامه و پایان آن روایات، روایتی در مورد چگونگی احول علی بن ابی حمزه را پس از مرگ و در قبر می آوریم. نقل شده که امام رضا (ع) فرموده است کـه وقـتی علی بن ابی حمزه داخـل قـبر نهاده شده و از او در مورد امامانش سؤال شده است، وی تا امام کاظم(ع) را شمرده و نتوانسته ادامه دهد و ملائکه ضربه ای بر سر او زده اند که از آن ضربه، قبرش تا روز قیامت، آتش گرفته است (ابن شهر آشـوب، بـی تا: 4/337 همچنین ر.ک: طوسی1404: 2/742-706و 705).
5-تحریم اجتماعی و اقتصادی واقفیان
امام، اصحاب و یاران خود را از معاشرت با واقفیه و نیز دادن زکات به آنان منع می نماید و چنانچه خواهد آمد، در این جا نیز به ذکر ماهیت و اعتقادات بـاطل آنـان اشاره مـی کند. به طوری که وقتی یونس بن یعقوب از امام درباره پرداخت زکات به آنان (واقفیه) می پرسد، امام مـی فرماید: «لا تعطهم فانهم کفار مشرکون زنادقة» (طوسی، 1404: 2/756). به آنان زکات نده، زیـرا کـه آنـان از کافران، مشرکان و زنادقه هستند. در مورد معاشرت و مجالست با واقفیه، محمد بن عاصم نقل می کند که امام رضـا( ع) او را مـورد خطاب قرار داد و فرمود: «ای محمد بن عاصم! به من خبر رسیده که تو بـا واقـفه، مـجالست داری؟» محمد بن عاصم در ادامه می گوید: «عرض کردم: بله، فدایت شوم. با آنها مجالست دارم ولی مخالف بـا آنها هستم. » و امام می فرماید: «با آنان مجالست نداشته باش زیرا خداوند عزوجل مـی فرماید: آیا در کتاب خدا بـر شـما نازل شده که اگر آیات خدا را شنیدید، به آن کفر ورزیده و آن را به مسخره بگیرید؟ پس (ای مؤمنان) با این گروه (مذکور) ننشینید تا در حدیث و گفته دیگری وارد شوند، و اگر با آنان همنشین شوید، شما نـیز مثل آنان خواهید بود. و در این جا منظور از آیات، اوصیاء و امامانی هستند که واقفه به آنان کفر ورزیده و کافر شده اند.» (طوسی، 1404: 2/758-757).
در مورد شدت عمل امام(ع) در مقابل واقفیان، نقل شده که امام(ع) بـه یـحیی بن مبارک امر می کند تا می تواند با واقفیان دشمنی ورزد. ( طوسی، 2:1404 /762) البته قابل توجه است که شدت عمل امام، متناسب با شدت خطر واقفیان بوده است. چون آنها اساس امامت و تـشیع امـامی را هدف قرار داده بودند.
6- مورد لعن و نفرین قرار دادن واقفیان
امام رضا(ع) بارها واقفیه را مورد لعن قرار داده که به مواردی از آن قبلاً اشاره شد و اینک به چند روایت که حاوی نفرین های امـام بـر واقفیه است، اشاره می کنیم.
1-در روایتی از محمد بن فضیل آمده که وی به امام عرض کرد که ما روایت می کنیم که شما فرموده اید به ابن مهران که خدا نور را از قلبش بـبرد و فـقر را بـه خانه اش بیاورد. پس امام از چگونگی حـالش (ابـن مـهران ) پرسید و آن شخص گفت: ای مولای من! حالِ بدترین گرفتاران را دارد به طوری که حسین که در بغداد است، (از شدت فقر) نمی تواند به حج عـمره بـرود ( طـوسی،1404: 2/706 ).
2-یکی از یاران امام طی نامه ای از آن حضرت، در مورد نـفرین بـر واقفه در قنوت نمازش می پرسد و امام این اجازه را به او می دهد ( طوسی، 1404: 2/762).
3-نقل شده است که امام، ابوسعید مکاری را نفرین کـرد و بـه او فـرمود: «ما لک اطفأ الله نورک و ادخل الفقر بیتک...لا اخا لک تقبل منی و لسـت من غنمی...» (ابن شهر آشوب، بی تا: 4/348)؛ «خدا نورت را خاموش گرداند و فقر را به خانه ات بیاورد... بی برادر شوی، تـو از گـروه مـن نیستی.... » ابن شهر آشوب در ادامه می گوید: ابوسعید مکاری که در ابـتدا از کـوردلان بود، چشم سر را نیز از دست داده و کورچشم نیز گشت.
7-ارائه کرامات علمی
کرامات آن حضرت(ع)، عده زیادی از واقـفیان را بـه مـسیر اصلی هدایت کرد. شایان ذکر است که کرامات و حتّی دیگر مواضع امـام، بـرای واقـفیانی مؤثر واقع می شد که واقعاً از روی ناآگاهی و تحت تأثیر دیگر افراد منحرف، در امام زمان خـویش دچـار شـک و تردید شده بودند، نه کسانی که آگاهانه و به خاطر اهداف مادی و دنیوی و جاه و مـقام بـه این راه رفته بودند. چرا که بیدار کردنِ فرد خواب، بسی آسان تر از کـسی اسـت کـه خود را به خواب زده باشد. از جمله واقفیانی که با دیدن آثار و کراماتی از امام، دست از تـوقف کـشیده و به امامت امام رضا(ع) معتقد شدند عبارت بودند از عبدالرحمن بن حجّاج، رفاعة بـن مـوسی، یـونس بن یعقوب، جمیل بن دراج، حماد بن عیسی، احمد بن محمد بن أبی نصر، حسن بـن عـلی وشاء (طوسی، 71:1411).
و امّا تفصیل و شرح در مورد چگونگی برگشت برخی از اینان بدین قـرار اسـت:
1-احـمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی:
بزنطی یکی از واقفیانی بود که پس از دیدن آثار و کراماتی از امام رضـا(ع) در راه راسـت و نـجات و در ردیف بهترین یاران امام(ع) قرار می گیرد. خود وی می گوید: من از کسانی بودم کـه در امـامت امام کاظم(ع) توقف کرده و در امامت امام رضا(ع) شک داشتم، پس نامه ای به او نوشتم و مسائلی را از او پرسیدم ولی مهم ترین مـسائل خـود را فراموش کردم. امام(ع) پاسخ تمام مسئله ها را فرستاد و فرمود: «مهم ترین مسائل خود را فـراموش کـردی». پس امامت ایشان را قبول کردم (راوندی، بی تا: 2/662؛ هـمچنین ر.ک: صـدوق1404: 1/229؛ طـوسی، 1411: 72-71).
2-حسن بن علی وشاء
وی می گوید که بـرای تـجارت به خراسان رفتم. وقتی به آنجا وارد شدم، امام رضا(ع) شخصی را به نزد مـن فـرستاد و پارچه ای کتانی – که میان لبـاس هایم بـود و من از آن بـی اطلاع بـودم – را از مـن طلبید. به فرستاده حضرت(ع) گفتم: آنـچه را کـه می خواهی همراه من نیست. فرستاده، خدمت امام(ع) رفت و سپس بازگشت و نشانه و عـلامت آن را کـه در فلان سبد است، بیان کرد و مـن به جستجوی آن پرداختم و هـمان طـور که امام(ع) فرموده بود، آن را یـافتم و نـزد حضرت(ع) فرستادم (طوسی، 72:1411؛ همچنین ر.ک: صدوق، 1404: 1/253-252؛ کلینی، 1388: 1/355-354). سپس مسائلی را نوشتم که از امام بپرسم، هـنگامی کـه به در خانه آن حضرت(ع) رسیدم، پاسـخ آن سـؤال هایی کـه می خواستم از او بپرسم، بـی آن کـه آنها را اظهار کنم، بـه دسـتم رسید. پس وشاء از مذهب واقفی دست برداشت و به امامت امام رضا(ع) قطع و یقین پیدا کـرد (طـوسی 1411: 72؛ همچنین برای تفصیل و شرح بیشتر ر.ک: صـدوق، 1404: 1/252؛ ابـن شهر آشـوب، بـی تا:4/341)
3-عـبدالله بن مغیره
از عبدالله بـن مغیره نقل شده که گفته است: من واقفی بودم و در آن حال، به حج رفتم. وقتی بـه مـکه رفتم، در خاطرم گذشت که آیا ایـن مـذهب درسـت اسـت یـا خیر؟ پس به ملتزم کـعبه آویـختم و گفتم: پروردگارا! تو خواسته و اراده مرا می دانی، پس مرا به بهترین ادیان ارشاد و هدایت نما. در قلبم چنین واقـع شـد کـه نزد حضرت رضا(ع) بروم، پس به مدینه و درب خـانه آن حـضرت رفـته، بـه غـلام گـفتم که به مولایت بگو که مردی از اهل عراق آمده است؛ ناگاه صدای آن حضرت را شنیدم که می فرمود: ای عبدالله بن مغیره داخل شو. من داخل شدم. چون به مـن نظر کرد، فرمود: خدا دعایت را مستجاب نمود و تو را به دین خود هدایت کرد. پس من گفتم: گواهی می دهم که تو حجت خدا و امین خدا بر خلقش هستی (صدوق، 1404: 1/236؛ همچنین ر.ک: کلینی 1388: 1/355).
نـتیجه
سـران وقف که عمدتاً از فقها و وکلا و افراد معتمد در نزد مردم بودند، برای ترویج افکار و عقاید خویش و انکار امامت امام رضا(ع) و جانشینان آن حضرت، شیوه هایی را در پیش گرفتند و بدین ترتیب موجبات انحراف و گـمراهی افـراد زیادی را فراهم کردند و نه تنها مشکلات زیادی را برای امام رضا(ع) و پیروانش ایجاد نمودند بلکه زمینه را برای سوء استفادۀ دشمنان شیعه هموار و مساعد نـمودند. از طـرف دیگر، علاوه بر سوء اسـتفاده کـنندگان واقفی، افرادی از فرق دیگر (غلات) نیز با انگیزه هایی مثل جاه و مقام و سوء استفاده های مالی و مادی از مردم و نیز توجیه اعمال زشت و اباحی گری هایشان، به این فـرقه (واقـفه) پیوستند که البته ایـنان بـا تخلیط عقاید خود با واقفیان، معجونی دیگر فراهم کرده، افکار بسیار زشت و خطرناکی را در جامعه رواج دادند.
میزان روایات وارده در رد و لعن بر واقفه، نشانگر میزان خطر این فرقه بوده است چنان که امـام رضـا(ع) در تمام یا بیشترِ مدت امامت خویش، با این فرقه درگیر بودند و در مقابل آنها، مواضع مختلفی را در پیش گرفتند و در نتیجه همین مبارزه های پیگیر امام، شاهد ثمرات بسیاری در این زمینه هستیم کـه از نـتایج برخوردهای امـام با واقفیان می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1-شناساندن واقفیان و ماهیت واقعی آنان 2. روشن شدن این کـه آنها (واقفیان) در گمراهی اند و اگر هم روزی جزء پیروان برجسته امام کاظم(ع) بـوده اند، دلیـل بـر تأسی به روش و شیوه و سخنان آنان در زمان مورد بحث (امامت امام رضا(ع)) نیست. 3. برگشت عده ای از واقفیان از جـمله بـزنطی و قرار گرفتن جزء بهترین یاران امام رضا(ع).
*برگرفته از حوزه نت
نظر شما