به گزارش خبرگزاری شبستان،به نقل از نشر نیستان، لاکپشت تنهاست. زیر پنجههای واشنگتون. هر روز باید از او کتک بخورد. له شود. هر روز لاکپشتتر شود. تنها تکیهگاهش پدر است. پدر یقه به یقه میشود با واشنگتون. واشنگتون عقب میکشد. چند روزی لاکپشت نفس راحتی میکشد. اما یک روز صبح پدر میرود. و این یعنی پرپر شدن تمام آرزوهای یک لاکپشت. واشنگتون متوجه نبود پدر میشود و لبخند میزند و پنجههایش را برای له کردن لاکپشت تیز میکند. لاکپشت مجبور است فرار کند. او گوشه شهر قایم میشود. نبودن پدر کلافهاش میکند. واشنگتون خوشحال است از فراری دادن لاکپشت.
در یک صبح بهاری پدر برمیگردد. لاکپشت از خوشحالی به آسمان میپرد. رؤیاهای لاکپشت دوباره زنده میشوند. لاکپشت پدر را در آغوش میگیرد. اولین فکری که به ذهن لاکپشت میرسد این است که به همراه پدر، برای تسویه حساب سراغ واشنگتون برود!
پدر برگشته است. اما چه برگشتنی! عجیب و غریب شده است. عصبانی است. شبها نمیخوابد. بد و بیراه میگوید. و از همه مهمتر؛ پنجههای پدر، لاکپشت را یاد پنجههای واشنگتون میاندازد. لاکپشت ناگهان خود را زیر پنجه های پدر میبیند. او این صحنهها را باور ندارد. ولی این اتفاقی است که افتاده. هرچه هست خود را از زیر دستان پدر میرهاند. لاکپشت سرخورده میشود. نه پدر همان پدر قبلی است و نه واشنگتون کوتاه بیاست. باید خود، کاری بکند. تصمیمش را میگیرد. قرار در قبرستان، لاکپشت و واشنگتون! در فکر این است که روبروی واشنگتون بایستد و داد بزند: «من لاکپشت نیستم!»
رمان «من یک لاکپشتم» به همین شگفتی چند سطر بالاست. علی علیبیگی در اولین اثر خود، سراغ موضوعی عمیق و دردناک رفته و جنگ را جوری دیگر دیده و به شکلی دیگر خوانده.
رمان از زبان نوجوانی روایت میشود که واشنگتون نامی لاکپشت میخواندش. و این آغاز قصه و همه قصه است. درگیریهای درونی این نوجوان که در بستر بعد از جنگ روایت میشود، فضایی را مهیا میکند تا با چشمی دیگر به جنگ نگاه کنیم.
این زاویه روانشناسانه و عمیق، وقتی با زبانی روان و شیرین همراه میشود، رمانی را برابر مخاطب میگذارد که یک نفس باید خواندنش.
«من یک لاک پشتم» اثر«علی علی بیگی» را انتشارات نیستان در 144 صفحه چاپ کرده است.
نظر شما