به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان به نقل از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: از روز شنبه ۲۳تیرماه، دوره مطالعاتی با عنوان «آشنایی اجمالی با فلسفه فرهنگ» در مجتمع علمی و حوزه علمیه امام رضا (ع) با ارائه حجت الاسلام مهدی جهان برگزار میشود. از این رو به جهت تبیین بحث، دیدگاه های وی را در باب فلسفه فرهنگ در نوشتاری که در ادامه می آید می خوانید:
فلسفه در میان دانشمندان و نظریه پردازان غربی تعابیر و تعاریف متفاوت و گاهی متضاد دارد مانند اینکه فلسفه در نگاه کانت تأمل عقلانی در باب شناخت و معرفت انسان است و در نگاه ویتگنشتاین فلسفه تحقیق و تأمل در باب زبان است و در عصر حاضر چیستی فلسفه، بعنوان پارادوکس معرفتی در مبادی علم مورد بحث قرار می گیرد اما فیلسوفان مسلمان کمتر دچار اختلاف جدی در این حوزه شده اند بنابراین با توجه به یک تعریف مشهور، فلسفه در نزد فیلسوفان اسلامی عبارت از مطالعهی احکام کلی موجود بما هو موجود (براساس فلسفهی مشائی) یا وجود بما هو وجود (براساس فلسفهی صدرایی) است.
در نگرش فیلسوفان ما، کار فلسفه بیشتر هستیشناسی و بحث دربارهی موضوعهای متافیزیکی است و از آنجا که موضوع فلسفه، وجود بما هو وجود یا موجود بما هو موجود در مقابل وجود خاص یا موجود خاص است. بنابراین مسائل این حوزهی معرفتی نیز احکام کلی وجود بما هو وجود یا موجود بما هو موجود است.
در تعریف «فلسفهی مطلق» یا «فلسفهی اولی»، بر مقیّد نبودن موضوع تأکید گردیده و گفته شده است «الفلسفه الاولی باحثه عن احوال الموجود بما هو موجود و عن اقسامه الاولیه التی یمکن من غیر ان یصیر ریاضیاً او طبیعیاً»؛ بر این اساس آنگاه که قید و خصوصیتی در موضوع علم لحاظ شود، به گونهای که آن موضوع از حالت اطلاق خارج گردد، دیگر از مباحث فلسفه تلقی نمیشود، بلکه موضوع علوم دیگر خواهد بود و به دیگر سخن زمانی که در موضوع قیدی لحاظ شود آن موضوع ها شاخه های دیگری از دانش همچون ریاضیات یا حکمت طبیعی را پدید میآورند.
حجت الاسلام مهدی جهان
موضوع «فلسفههای مضاف» عبارت است از وجودهای خاص و یا اینکه براساس آنچه که بیان شد، فلسفههای مضاف از نوع «حکمتهای مقیّد» به شمار میآیند؛ چون موضوع آنها «وجودهای مقیّد» هست و با این بیان مسایل فلسفه مضاف نیز عبارت از «احکام کلی» همان «وجودهای خاص» است.
تفاوت فلسفهی اولی با فلسفهی مضاف در این است که مسائل فلسفهی اولی احکام کلی وجود مطلق و وجود بما هو وجود است ولی در فلسفهی مضاف از وجودهای خاص بحث میشود البته در هر دو حوزهی معرفتی مذکور موضوع «وجود» است.
فلسفه فرهنگ
«فلسفهی فرهنگ» فلسفهای مضاف به علم فرهنگپژوهی نیست بلکه مضاف بر موضوع فرهنگ است زیرا فرهنگ دانش نیست البته هرچند در بعضی از تعاریف از مفهوم فرهنگ؛ بینش، دانش، علم و فلسفه هم جزئی از فرهنگ اخذ شده است ولی در مجموع فرهنگ، علم نیست، البته ممکن است معرفت تولید کند اما علم نیست. همچنین دانش نبودن فرهنگ به معنای این نیست که در فرهنگ، دانش فرهنگ وجود ندارد، بلکه همانگونه که از فلسفهی فرهنگ سخن میگوییم میتوانیم علمی به نام «علم فرهنگ» را نیز برای فرهنگ تعریف نماییم، اما نباید این دو حوزهی معرفتی را با همدیگر خلط کنیم پس براساس تعریفی که از فلسفه ی مضاف می توانیم استخدام کنیم باید بگوییم آن «دانشی که عهدهدار مطالعهی فرانگر عقلانی احکام کلی مقولهی فرهنگ» فلسفهی فرهنگ نامیده می شود.
در «فلسفهی مضاف به فرهنگ» از احکام کلی فرهنگ بحث میشود، اما کار «علم فرهنگ»، مطالعهی جزئی است. اصولاً علم با مطالعهی جزئی و با اتکای به تجربه و اعتماد به عقل، احکامی صادر میکند یا توصیهها و تجویزهایی مینماید، اما فلسفه با نگاهی فرانگر عقلانی احکام کلی را مطالعه میکند؛ با توجه به همین تفاوت باید میان «فلسفهی مضاف به فرهنگ» و «علم مضاف به فرهنگ» تمایز قائل شد.
آفات فلسفه فرهنگ
فلسفه فرهنگی ذائقهای فلسفی و عقلی در مسئلهی فرهنگ است پس از سویی جهاز فلسفی جامعهی علمی در آن فعال است و از سوی دیگر فرهنگ پژوهان انسان شناس یا جامعه پژوه با تحصلات حسی و پوزیتویسمی به آن ورود میکنند و این خود آغازی بر جدال علمی فیلسوفان و جامعه شناسان است.
گروهی نیز فرهنگ را به مثابه دین فرض کردهاند پس با بیرق دین فرهنگی و به روش علم کلام و روایت شناسی و درایه به حوزه فرهنگپژوهی رجوع کرده اند و با همین پیشینه دریای وجود فلسفه فرهنگ دچار تلاطم و تموج نا معمولی شده است که بنیان سوز میباشد.
امید است که تلاش علمی دانشمندان و علمای ما در این حوزه مورد رضایت و تایید خدای متعال و وجود مبارک امام زمان(ارواحناه له الفدا) قرار گیرد.
نظر شما