خبرگزاری شبستان- گیلان، هنوز که به گذشته فکر می کنم، تنم می لرزد. به روزهای وحشت و شب های سراسر ترسی که چند سال دوران کودکیم را درگیر کرد و من را برای اولین بار با واژه ای به نام «اعتیاد»آشنا کرد، فکر می کنم. مرد همسایه ای که «اعتیاد به الکل» داشت.
وضع مالیشان خوب بود، اما گاهی که مست می کرد آنقدر زن و بچه هایش را میزد که آنها با جیغ و فریاد دست به دامن همسایه ها می شدند. آنوقت پدر و مادرم و چند تن دیگر با ترس میرفتند و بچه ها را به خانه ما می آوردند و آنها مثل بغضی در گلو مانده سر در گریبان می لرزیدند و اشک می ریختند و منو خواهر و برادرانم در گریه، همراهیشان می کردیم.
پدر و مادرمان هم یکی دو ساعت بعد که مثلا اوضاع آرام شده، بچه ها را می بردند و به مادرشان می سپردند. فردای آنروزها از ترس از جلوی درب منزلشان رد نمی شدیم تا مبادا ما را هم زیر عریده های مستی که حالا فقط خماری اش مانده، نگیرد.. با همین اعتیاد بود که کم کم زندگیشان سقوط کرده و وضع مالیشان افت پیدا کرد و از محله ما رفتند و بعدها فقط چون با بچه هایشان دوست بودیم گاهی که برخورد می کردیم باز از نابسامانی زندگیشان باخبر میشدیم..
خیلی سال ها از آن اتفاق ها و آن کابوس ها می گذرد اما هر بار تنم می لرزد و روحم درد می گیرد اما باز دردهایی مثل او تکرار می شوند.
تصادف کرده بودم و برای یک ماهی خانه نشین شدم. دوستانم به عیادتم می آمدند و فرصت خوبی بود از گذشته و دوستی هایمان حرف بزنیم، از «مهری» سراغ «احسان» را گرفتم که بخاطر فرار از خانواده ای که بخاطر تعصبات بی مورد که باید اولین فرزند خانواده پسر باشد و حالا چرا دختر شده است، و به همین دلیل نام احسان را برای او برگزیدند، را بد جور از محبت محروم کرده بودند. میدانستم که برای فرار از آن فضای خفقان خانه و خانواده دانشگاه راه دور را انتخاب کرده بود و بخاطر بی پولی هم کار می کرد و هم درس می خواند، گفته بود برای اینکه از این وضعیت فرار کنم اولین خواستگاری که برایم بیاد ازدواج می کنم...
مهری گفت؛ سال آخر دانشگاه با پسری آشنا شد و ازدواج کرده، و حالا یک پسر یکساله دارد. از این خبر خوشحال شدم اما چهره ناراحت «مهری» چیز دیگری میگفت. احسان متاسفانه در دوران بارداری متوجه اعتیاد همسرش می شود و اینکه از اعتیاد زیاد اسباب منزل را می فروخته و حتی خانواده پسر مسولیتی بر عهده نمی گیرند تا شاید بتوانند کاری کنند تا این خانواده نجات پیدا کند و یا حتی پسرشان را نجات دهند و احسان با همه تنهایی و بی کسی هر چه سعی کرده که همسرش را ترک بدهد موفق نشده و آخرین بار وقتی زیر مشت و لگدهای همسرش از حال میرود و همسایه ها به بیمارستان می رسانندش بچه نارس بدنیا می آید که خوشبختانه زنده مانده است. و احسان از همان یکسال گذشته تا حالا درخواست طلاق داده تا تکلیفش روشن شود... با شنیدن این خبر غمگین شدم و دلم شکست که دوستم یک نفر بود با گرفتاری ها و حالا با یک بچه معصوم در کنارش چه باید بکند...
چند روز بعد مهری تماس گرفت که با احسان به ملاقاتم می آید، وقتی آمدند احسان خوشحال بود و لبخند آزادی بر لب داشت، موضع را جویا شدم که حکم طلاق را گرفته که گفت؛ همیشه از این موضوع میترسیدم که فردا چه جوابی برای جدایی از همسرم باید به پسرم بدم که غرورش نشکنه، یا حتی چه دروغی بگم که روی زندگی آینده پسرم تاثیر نزاره که خدا خودش بدادم رسید. پلیس جنازه شوهرم رو از تزریق بیش از حد مواد، هفته گذشته زیر پل خارج از شهر پیدا کرد، حالا می تونم به پسرم بگم پدرت مرده، و به نظرم این خیلی بهتر از اینه که بچه ام بچه طلاق باشه...
واقعا آن زمان نمی دانستم باید چه احساسی داشته باشم، اما حس تنفر از «اعتیاد» و خراب شدن زندگی هایی که می توانست شیرین و زیباتر باشد مرا غمگین می کرد.
اما اعتیاد از کجا آغاز شده، با جستوجوی در اینترنت اطلاعات زیادی بدست آوردم.
براساس اسناد تاریخی، سابقه آشنائی بشر با موادمخدر به 4 هزار سال قبل از میلاد برمی گردد. لوح های نقاشی کشف شده از یونان قدیم و مصر باستان حکایت از آن دارد که طبیبان، از بوته خشخاش و بوته شاه دانه به عنوان یک گیاه داروئی استفاده می کردند.
از اطلاعاتی که از سایت پزشکان دریافت کردم آمده است: «پلین» دانشمند رومی، اولین شخصی بود که شیره غلیظ خشخاش را به نام « اپیوم » جهت استفاده علمی در داروهای مسکن عرضه کرد، اپیوم از ریشه اپوس به معنای شیره گرفته شده و در برخی موارد از آن به نام هیپون و یا افیون نیز نام برده شده است.
آنچه مسلم است در قرون قبل از میلاد، کشت و استفاده از بوته های موادمخدر، صرفاً جنبه داروئی داشته است، اما پس از سازمان یافتن استعمار از کشورهای انگلیس، فرانسه و پرتغال در قرن 16 - 17 و بخصوص 18 میلادی، استعمار از این مواد افیونی برای سلطه بر ملت های ضعیف استفاده کرد.
از گذشته تا کنون، مواد اعم از مواد مخدر و محرک مکرراً به عنوان شفابخش، مسکن، شادی آور و نیز مقدس مورد استفاده قرار گرفته است. سابقه آشنایی بشر با خشخاش به حدود هفت هزار سال قبل بازمی گردد. وجود لوحه های گلی باستانی از تمدن های آن زمان موید این امر است. همچنین استفاده غذایی و دارویی از انواع مواد مخدر در چین و هند و کشورهای دیگر در چند هزار سال پیش نیز مورد تایید قرار گرفته است.
با این تفاسیر خیلی ها به فکر ترک هم نیستند و گاهی امروز و فردا می کنند. چون اصلاً خود را معتاد نمی داند. در حالی که تمامی کارشناسان اعتیاد می گویند« نهایت و پایان راه تمام معتادان تفننی هم به اعتیاد حرفه ای ختم می شود» و اتفاقاً مشکل اصلی با همین گروهی است که پایان راه را نمی بینند.
خیلی ها از آغاز اعتیاد تا به خودآمدن در این راه آسیب می بینند و به اطرافیان خود و جامعه آسیب وارد می کنند. اعتیاد یک «جرم» یا یک «بیماری» هر چه که نامش باشد روز به روز فراگیر تر می شود و بنا بر آمارها سن مصرف آن در حال پایین آمدن است. پس هوشیار بوده و مراقب همدیگر باشیم تا سریعتر بتوانیم راه پیشگیرانهای را با هم بسازیم.
نوشین کریمی
نظر شما